بنا بر این و در تداوم گفتگوها با شاعران معتبر زبان فارسی، این بار با آقای محمد ظاهر ظفری، سیاستمدار و شاعر شناخته شده ی بدخشان زمین گفتگوی ویژه ای دارد که در ذیل آن را می خوانید.
گزارش ما از قبرس يا Cyprus
طي يك سفر سياحتي كه به كشور قبرس داشتم اين جزيره را يك منطقه زيبا، داراي ساختمان هاي مجلل و محلي مناسب و دلچسب براي سياحين دريافتم. لذا خواستم تا چشمديد هاي خود را از اين جزيره زيبا در طي چند روز محدود اقامتم خدمت خوانندگان گرامي تقديم بدارم.
روزنگار ـ یونس مرادی
۱۷ جنوری ۲۰۲۴
قبرس د مدیترانې په سمندر کې دریم ټاپو دی.
قبرس از كشور هاي سوريه ۱۰۵ كيلومتر، تركيه ۷۵ كيلومتر و شمال مصر ۳۸۰ كيلو متر فاصله دارد.
قبرس ۹۲۵۱ مربع کیلومتره مساحت لري او نفوس یې یو میلیون او سل زره تنه دی.
جزيره قبرس در طول تاريخ تحت تسلط كشور هاي از قبيل ايرانيان، إسكندر مقدوني، روس ها، يوناني ها، عثماني ها، و بالاخره انگليس ها قرار داشته است و سابقه تاريخي اين كشور ۱۰۰۰۰ سال را در بر ميگيرد.
در اين جزيره دو قوم بزرگ يوناني ها و ترك ها و يك تعداد اقليت هاي ملي ديگر زندگي دارند.
در سال۱۹۵۹ كشور هاي تركيه، يونان و انگليس بشمول رهبران مليت هاي هر دو بخش قبرس شمالي و جنوبي پيماني را امضا نمودند كه به موجب آن مسايل جزيره را به نسبت ۷ و ۳ تقسيم نمودند.
قبرس در سال ۱۹۶۰ استقلال خود را از بريتانيا حاصل كرد و حكومت مستقل قبرس بر پايه مشاركت جامعه ترك و يوناني ها در اداره آمور اين جزيره إعلام موجوديت كردو بريتانيا، يونان و تركيه حق حاكميت دولت قبريس را تضمين كردند.، اما در سال ۱۹۶۳ نمايندگان ترك در پي اختلاف بر سر نحوه أجراي اين توافق از دولت قبرس بر اثر حادثه كريستمس خونين از قبرس اخراج شدند.
په قبرس کې د یونان د پوځي عملیاتو په نتیجه کې ترکانو له دغه هېواده ووتل او دا په دې ټاپو کې د ترکانو او یونانیانو ترمنځ د قومي شخړو پیل و چې ۱۱ کاله یې دوام وکړ، په ۱۹۶۴ کال کې ملګرو ملتونو دغه ټاپو ته سوله ساتي ځواکونه واستول . دا ځواکونه اوس هم په سیمه کې د سولې د ساتلو دنده پر غاړه لري.
در درگيري هاي قبرس ترك ها تلفات سنگين تري را متحمل شده و در حدود ۲۵ هزار نفر كه يك پنجم جمعيا ترك ها را تشكيل ميدهد آواره شدند.
در سال ۱۹۷۴ دولت سر أسقف مكاريوس رئيس جمهور در پي كودتا سرنگون شد و تركيه با استناد به موقيعت خود به عنوان يك از تضمين كنندگان حق حاكميت قبرس ارتش خود را در شمال قبرس مستقر كرد كه عملا باعث تقسيم شدن اين جزيره شد و استقلال جمهوري ترك قبرس شمالي إعلام گرديد.
اوس په قبرس کې دوه حکومتونه شتون لري، یو د شمالي قبرس د ترکیې جمهوریت او بل یې د جنوبي قبرس جمهوریت دی چیرې چې یونانیان اوسیږي.
د سویلي قبرس جمهوریت د اروپایی اتحادیې غړی دی او د اروپایی اتحادیې ټول نورمونه په سویلي قبرس کې پلي کیږي او د دوی اسعارو یورو دی چې په ټاپو کې د ترافیک او موټر چلولو سیسټم چپ لاس دی ، مګر د شمالي قبرس اسعارو لیرا دی.
شهر هاي معروف قبرس شمالي:
نيكوزيا، فاماگوستا، شهر گيرنه، شهر لفكه
و شهر هاي مهم قبرس جنوبي:
نيكوزيا، پافوس، ليماسول، و لارنهكه.
نيكوزيا، پايتخت قبرس شمالي و جنوبي است و خط سرحدي و كنترول پاسپورت در داخل شهر نيكوزيا موقعيت دارد.
د نیکوسیا موقعیت له بحر څخه لرې دی ، مګر د لیماسول ، لارنیک او نور ښارونه د مدیترانې بحر ته څیرمه موقعیت لري چې د سیلانیانو لپاره یو مناسب او ډیر ښکلی ځای دی.
در قبرس سه ميدان هوائي وجود دارد كه دو ميدان آن در قبرس جنوبي و يكي آن در قبرس شمالي ميباشد.
په پایله کې: د افسانې له مخې، افروډیټ، د ښکلا دیوی، د قبرس د ساحل د اوبو څخه زیږیدلی.
موخذ اعداد از كنكاش.
یلدای تاریخی ـ فرهنگی
د پورته او ښکته سړک په اوږدو کې!
شب یلدا « تاریک ترین و دراز ترین شب سال » یکی از جشن های باستانی در تاریخ و فرهنگ آریانای کبیر بوده است که، برای سال ها و سده های متمادی، به تاریخ ۲۱ یا ۲۲ دسامبر، در نزدیکی نخستین روز زمستان برگزار می شود.
دغه تاریخي-کلتوري جشن دې خاورې ته له عربي ټاپووزمې څخه د اسلام له راتګ مخکې د لوی آریانا د خلکو عقاید انځوروي.
ر ـ جرمی «روزنگار»
۲۰ دسامبر ۲۰۲۳
شب یلدا نقطه ی عطفی را، در نبرد نور و روشنایی با، ظلمت و تاریکی تشکیل میدهد. این شب به مثابه ی آغاز روز های سرد زمستان، نماد مقابله با تاریکی و تجلی نور در زنده گی انسان به شمار می آید.
د اریایانو په کلتور کې، د یلدا شپه د تصوراتو سره تړاو لري لکه بیا زیږون، د ګناهونو څخه د انسان پاکول، او د رڼا هیله.
بنا بر این شب یلدا، در اسطوره ها و افسانه های آریایی جایگاه ویژه ای دارد و به عنوان یکی از رویداد های فرهنگی ـ مذهبی مهم، از سوی ملل و مردمان حوزه ی تمدنی آریایی، با اهمیت و احترام فراوان جشن گرفته می شده است.

هرچند، شکل گیری دقیق جشن های شب یلدا و اینکه، در کدام زمان و مکان آغاز شده است، بطور دقیق معلوم نیست. اما، مورخان به این باور اند که، مبداء آن به تمدن های باستانی مرزندگان، ایلامیان و هخامنشیان باز می گردد.
Achaemenids د 550 څخه تر 331 BC پورې د Achaemenid امپراتورۍ تر عنوان لاندې شاوخوا 220 کاله د لویدیځې آسیا څخه تر شمالي هند پورې او د کسپین سمندر څخه د فارس خلیج په سیمو باندې واکمني وکړه.
نام هخامنشیان با نام کوروش کبیر پیوند محکمی دارد. کوروش کبیر، بنیان گذار دودمان هخامنشی، با اوصاف مانند، شجاعت، حکمت و احترام به فرهنگ ها و مذاهب، همواره مورد احترام خلق های زمان خود قرار داشت. او مرد عادل و حاکم، با هوش، مرد مجرب و کارگردان خوبی بود.
باید ووایو چې زردشت د اچین د واکمنۍ پرمهال د لوی اریانا په خاوره کې واکمن و.
پس از دوره ی زردشتی در آریانای کبیر، ادیان دیگری مانند؛ مذهب مانوییسم «مانویه»، مسیحیت و اسلام، یکی پس دیگر، رایج گردیدند.
{ مانوییسم مذهبی بود ترکیبی. این مذهب در قرن سوم میلادی، توسط پیشوای خود «مانی» بنیانگذاری شد. مانوییسم تلاش کرد تا، اصول زردشتی را با عناصر دیگری، همچون بودایی، مسیحیت و افکار اشاعره «اعتقاد به امور غیبی» ترکیب نماید.
نحوه ی برگزاری جشن شب یلدا، در گذشته های دور، در بین اقوام و فرهنگ های مختلف، به شکل ها و سنت های ناهمگونی بوده است.
په تیرو وختونو کې د یلدا شپه لمانځل
برخی از عناصر و فعالیت های مرتبط با جشن شب یلدا عبارت اند از:
۱ـ آتش افروزی «شعله زدن»
آتش افروزی یکی از سنت های مهم شب یلدا به شمار می آید. مردم در شب یلدا شعله های آتش را، در محوطه های منزل خود یا مکان های عمومی، روشن میکردند. دور این شعله های آتش می نشستند و جشن و شادی برپا میکردند.
۲ـ خوردن میوه ها و خوراکی ها
در این جشن مردم خوراک های محلی و میوه های فصل زمستان را، به عنوان نماد های حیات و برکت صرف میکردند.
۳ـ مراسم مذهبی
در برخی از فرهنگ ها، مراسم مذهبی و نیز مراسم دعا و نیایش، به مناسبت شب یلدا، انجام می شدند.
۴ـ موسیقی و رقص
برخی از این جشن ها شامل سخنرانی ها و خوانش داستان های مرتبط به افسانه ها و اسطوره های مردمان زمان و مکان بوده اند.
جشن های شب یلدا، در مسیر کمرنگی
متاسفانه باید گفت که، برگزاری های شان دار شب یلدا، در بین مردمان مربوط به حوزه ی تمدنی آن، تا حدی آهسته آهسته و با گذشت سال ها و سده ها، کمرنگ شده می رود.
کاهش در برگزاری مراسم شب یلدا در سال ها و سده های اخیر می تواند به عوامل زیر مرتبط باشد:
۱ـ تغییر در تقویم
با تغییر تقویم زردشتی به خورشیدی و میلادی، برخی از مردمان ارتباط مستقیم با مفهوم شب یلدا را از دست داده اند و این امر ممکن است در زمینه تاثیرات ویژه ی خود را داشته است. گذار. تقویم زردشتی، یکی از سیستم های تقویمی سنتی آریانای کبیر است که، در دوره پارسیان باستان به کار می رفته است.
در این تقویم فصل های سال چهار نه، بلکه سه فصل وجد داشتند که، عبارت بودند از بهار: «به نام گاهومرت»، تابستان «به نام وریاهه» و پاییزو زمستان «به نام دین.»
۲ـ تغییر در ادیان و باور ها
ایجاد و گسترش ادیان جدید و تغییر در نحوه ی باورهای مردمان، از اهمیت مراسم شب یلدا کاسته یا، در برخی از کشور ها و فرهنگ ها، آن را به کلی ممنوع کرده است.
۳ ـ تحولات اجتماعی و فرهنگی
په ټولنیزو او کلتوري جوړښتونو کې د بدلونونو رامنځته کول، د ځینو دودیزو پیښو د اهمیت د هیرولو یا کمولو سره، د یلدا د شپې د مراسمو د کمولو لامل شوی.
۴ـ شهر نشینی و تکنولوژی
افزایش شهر نشینی و پیشرفت تکنولوژی نیز باعث از دست رفتن برخی از سنت ها و جشن های قدیمی نظیر برگزاری شب یلدا گردیده است. دلیل آن هم اینکه، پا به پای انکشاف تکنولوژی، مردم به دنبال سبک ها و روش های زنده گی مدرن تر شده می روند.
۵ـ عدم ترویج مستقیم در فضای عمومی
در برخی از جوامع ترویج و تبلیغات مستقیم برگزاری مراسم شب یلدا، نسبت به گذشته ها، خیلی کمتر و کمرنگ شده است. وجود این وضعیت در دراز مدت، می تواند منجر به فراموشی یا کاهش آگاهی مردم در باره این جشن گردد.
نگاه گروه های مجاهدین و طالبان در مورد شب یلدا
مجاهدین او د طالبانو ډلې چې اکثریت یې له کلتوري اړخه په اسلامي اصولو تکیه کوي، زاړه جشنونه او رخصتۍ لکه نوروز او د یلدا شپه غیر اسلامي ګڼي. دا ډلې دا جشنونه او دا زاړه دودونه نه خوښوي او هڅه کوي چې د دې جشنونو مخه ونیسي. لږ تر لږه يادې شوې ډلې د دغو جشنونو تاريخي او فرهنګي ارزښتونو ته پام نه کوي.
این را هم باید بگویم که، حفظ و حراست از جشن های سنتی، مانند، نوروز و شب یلدا، برای جوامع هم فرهنگ مانند، افغانستان، ایران و تاجیکستان از اهمیت به سزایی برخوردار است.
این جشن ها و این سنت های تاریخی ـ فرهنگی را باید چون مردمک چشم خود نگهداشت.
حفظ و حراست از این میراث های فرهنگی «برگزاری شب یلدا و روز نوروز باستان» در کل برای همه ی میراث داران حوزه ی تمدن آریانای کبیر و در خصوص برای شهروندان فارسی زبان افغانستان، ایران، تاجیکستان و حتی، برای بخش های وسیعی از هند و ازبکستان، به دلایل زیر از اهمیت زیادی برخوردار است:
۱- د کلتوري هویت پیاوړتیا
دغه جشنونه د دغو سيمو د خلکو د ګډ کلتوري هويت په پياوړتيا او ساتلو کې مهم رول لوبوي او د دوی د ګډو ارزښتونو او تاريخونو په وده کې مرسته کوي.
۲ـ استحکام اجتماعی
برگزاری این جشن های سنتی ـ تاریخی می تواند، بستری را برای ایجاد ارتباطات اجتماعی قوی تر و تقویت انسجام در جوامع مذکور فراهم نماید.
۳ـ ترویج همبسته گی
جشن نوروز و شب یلدا می توانند، همبسته گی و انسجام میان افراد این ملت ها را، درامر، به اشتراک گذاری لحظات خوب و شادی تشویق کنند.
۴ـ حفظ میراث های فرهنگی
حفظ و گسترش این جشن های سنتی می تواند به حفظ و انتقال ارزش ها و میراث های فرهنگی اجداد و پدران مان به نسل های آینده ی، این سه کشور کمک نماید.
افسانه و افسانه گویی
میراث ارزشمند فرهنگی!
هر سال، وقتی که شب های سرد، دراز، تاریک و دلتنگ کننده ی زمستان فرا می رسند، به یاد دوران کودکی خود بر می گردم.
شب های افسانه یا به قول عامیانه «اوسانه» و اوسانه گویی در مخیله ام تداعی می گردند.
آری!
در گذشته ها و در دوره هایی که، مانند امروز تلویزیون، فیلم، پلی استیشن، ای پد، موبایل و حتی رادیو هم چندان نبود، خانواده ها، برای سحر کردن شب های دراز، سرد و تاریک زمستان، در خانه های ساخته شده از گل، سنگ و چوب و در زیر نور خیره ی چراغ های روغن زغر یا نفت سوز، به دور صندلی های چهار کنج می نشستند. بعضی از خانواده ها شاهنامه خوانی یا شیرجنگی میکردند و بعضی ها هم افسانه و افسانه گویی را وسیله ساعت تیری و شب گذرانی شان می ساختند.
افسانه های کهن که، با پیشرفت علوم و تکنولوژی زمینه های کاربرد شان خیلی کمرنگ شده است، داستان های سنتی و خیالی ای اند که، از ترکیب فرهنگ و اعتقادات یک جامعه شکل می گیرند و اکثرا ماجرا های مملو از پند و نصیحت را در دل خود جا داده اند.
افسانه ها به عنوان یک میراث کهن اجداد، از پدران به ما به ارث مانده و از سینه به سینه، بطور شفاهی انتقال یافته اند.
برخی از پژوهشگران عرصه ی فرهنگ به این باور اند که، افسانه ها از ماندگار ترین خاطرات دوران کودکی و مملو از ارزش های علمی و فلسفی برای ما می باشند.
در گذشته ها افسانه گویی یک هنر خیلی با ارزش زمان را تشکیل می داد. افسانه گویان هم آدم های خیلی زرنگ و مهم و همچنان مورد احترام همگان بودند.
افسانه گویی، نه فقط در بین مردمان فارسی زبان کشور ما، رواج داشت، بلکه در خیلی از شهر ها و روستا های ایران و تاجیکستان نیز به پیمانه ی وسیعی معمول بود. باری در یک کتاب خوانده بودم که در آن آمده بود.
در تاجیکستان کمتر کسانی پیدا می شدند که، یک افسانه یاد نداشتند.
د افسانوي کیسه غوښتنلیک بله ساحه د میندو، انا او ماشومانو پورې اړه لري. میندې او انا به ماشومان په غیږ کې نیول او د کیسې کیسې به یې کولې، تر څو د ژمي په اوږدو شپو کې په اسانۍ سره ویده شي.
ډیری افسانې هغه کیسې وې چې د څارویو په شتون کې کرسټال شوي، په عمده توګه مرغان، مرغان، ګیدړ، لیوه او "پیشوا".
طوریکه گفته آمدیم، افسانه ها در پهلوی اینکه، وسیله ی تفریحی و شب گذرانی مردمان زمان خود بودند، اندرز ها و نکات بسیار مهم حقوقی، فلسفی، فرهنگی و اجتماعی را نیز بیان می دارند.
این واقعیت را در افسانه ی { گرگ، روباه و مرغ های قاضی} به وضاحت مشاهده کرده می توانیم:
اگر دوست دارید، افسانه ی مذکور را در زیر بخوانید:
روزگاری بود که، یک گرگ و یک روباه، در یک جنگل انبوه، برای سال های زیاد باهم دوست و رفیق بودند. این دو دوست، برای پیدا کردن غذا، معمولا به تنهایی به شکار می رفتند اما، غذای به دست آورده را باهم می خوردند.
تنها در وقت هایی که، شکار بسیار بزرگ می بود و گرگ یا روباه به تنهایی نمی توانستند آن را شکار کنند، از دوست خود کمک می گرفتند.
به شکار رفتن و تقسیم خوراک بین این دو حیوان یک نوع دوستی ویژه و نزدیکی عجیبی را به وجود آورده بود.
دا دوه ملګري اکثره وخت خواړه نه موندل او په وږو ګیډه ویده کېدل. خو چې کله به يې يو چا ته خواړه پيدا کړل، نو خپل ملګري ته به يې خبر ورکړ، تر څو په ګډه ډوډۍ وخوري.
روزی از روز ها، در حالیکه، گرگ خیلی گرسنه بود و به دنبال غذا این سو و آن سو می گشت، از پهلوی یک مرغانچه ی مرغ ها عبور نمود و دید که، در آنجا پنج مرغ چاق و چله داشتند، دانه می خوردند.
د دغو ښکلو مرغانو له لیدلو وروسته لیوه په چټکۍ سره ځنګل ته راستون شو. هغه خپل ملګری ګیدړ وموند او ورته یې وویل:
برخیز برادر!
برخیز برویم!
من برای چند روز مان غذای خیلی چرب و نرم پیدا کرده ام.
روباه در حالیکه خیلی گرسنه هم بود، از شنیدن این گپ بسیار خوشحال شد و خطاب به دوستش « گرگ» گفت:
ښه!
اوس یوازې دا ووایه چې هغه خواړه چیرته دي چې زه نور وږی نه شم؟
گرگ گفت:
زه ځم او ته زما پسې راځه!
رفتند و رفتند. تا اینکه، به پشت دیوار مرغانچه رسیدند.
لیوه چرګ ته اشاره وکړه او ویې ویل:
نگاه کن!
د چرګ دروازه خلاصه ده. نن په کور کې داسې څوک نشته چې د چرګ دروازه وتړي. اوس منډه کړئ او د سترګو په رپ کې مرغان ونیسئ او یوځای یې وخورئ.
روباه که منتظر چنین فرصتی بود، از پشت دیوار دور زد و خود را به مرغانچه رساند.
اما، روباه، در پیش در مرغانچه، پیش از آنکه به درون آن خیز بزند، با خود چنین فکر کرد:
{چطور شده که گرگ با این قدر گرسنه گی و این همه تنومندی، خودش نیامد تا این مرغ ها را شکار کند و بیاورد.
ولې يې دا کار ما ته پرېښود، څوک چې له ده څخه لږ زورور دی؟
نو دا به ښه وي چې بېړه مه کوه او د ډوډۍ خوړلو له امله خپل ژوند له لاسه ورنکړم.}
څو شېبې تېرې شوې. ګیدړ هم په هماغه لاره روان شو او لیوه ته نږدې شو.
گرگ گفت:
ای برادر !
چه شد؟
ته ولې د چرګانو په کوپۍ کې دننه نه وې او چرګان یې نه نیول؟
ګیدړې وویل
برادر جان!
اصلا تو به من بگو که، بدانم صاحب این خانه کیست؟
این مرغ ها مال چه کسی هستند و چرا صاحب خانه در مرغانچه را باز مانده و رفته است؟
گرگ گفت:
من از گرسنه گی توان جواب دادن این سوال ها را ندارم. چه فرق می کند. این خانه از قاضی شهر است. امروز زیاد عجله داشته، فکرش نشده، در مرغانچه را باز مانده و سر کار خود رفته است. ما باید از فرصت استفاده کنیم.
کله چې ګیدړ د لیوه دا خبرې واوریدې نو د غره په لمنو کې د تېز هرن په څېر وتښتید. منډه کړه او منډه کړه تر هغه پورې، هغه کولی شي منډې وکړي.
دوستش، گرگ هم که، از فرار روباه نگران و متعجب شده بود، از پس او دوید. تا آنکه خود را به روباه رساند و برایش گفت:
بگو تا، بدانم چرا پس از شنیدن حرف های من فرار کردی؟
روباه گفت:
اگر از گرسنه گی پوستین و علف بخورم، بهتر است تا که، مرغ و خروس های قاضی شهر را بخورم.
روباه خطاب به دوست دیرین خود «گرگ» افزود:
میدانی!
اگر قاضی شهر خبر شود که، مرغ های او را من دزدیده ام، چه می شود؟
ګریګ په حیرانتیا سره وویل نه!
و پرسید چه می شود؟
روباه گفت:
فقط همین قدر بس است که، قاضی بگوید:
{ سر از فردا گوشت روباه حلال است.}
آنگاه، تو فکر میکنی که، من بتوانم جان سالم ببرم؟
مطمین باش که، در کمتر از یک هفته نسل تمام روباه ها منقرض می شود.
پس اگر تا ده روز یا حتی یک سال هم گرسنه بمانم، چنین کاری را نه خواهم کرد. در این جا بود که، گرگ در دلش به هوشیاری و چالاکی «زرنگی» روباه تحسین کرد و به ذکاوت اش آفرین گفت.
از زنده گی و احوال ناصر خسرو بلخی می گوییم!
ـ از مرو به جوزجان رفتم. نزدیک به یک ماه آنجا بودم و پیوسته شراب می خوردم. شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت:
«چند خواهی خوردن از این شراب که، خرد از مردم زایل کند، اگر بهوش باشی، بهتر».
من جواب گفتم که:
«حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت، که اندوه دنیا کم کند.» (ناصر خسرو)
آری!
سید حسین برهانی، یکی از باستانشناس های جوان و خیلی با استعداد میهن ما که، در بحران های اخیر وطن را ترک نکرده و هنوز هم در آنجا به سر می برد، در یک گفت و شنود اختصاصی با خبرنگار پایگاه اینترنتی { روزنگار} در مورد شخصیت و کارکرد های علمی ـ فلسفی و فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی، ضمن اظهار مطلب بالا به گونه ی زیر توضیحات ارایه می نماید:
این باستانشناس جوان، در برابر این پرسش که، ناصر خسرو را چگونه می شناسد، چنین میگوید:
ـ ناصر خسرو به عنوان یک مقام مذهبی معرفی و شناخته شده است.
علاوه بر این مردم او را بیشتر بر اساس، اشعار، سفر نامه و مرقد او که در دره ی یمگان بدخشان موقعیت دارد و با عرصه ی کاری ما ارتباط دارد می شناسند/ می شناسم.
این دانشمند، فیلسوف، شاعر و سخنور فرزانه ی جغرافیای فرهنگی ما، ابو معین حمید الدین ناصر بن خسرو بلخی، در سال ۳۹۴ ه ـ ق مطابق به ۱۰۰۴ میلادی در قبادیان، از نواحی بلخ دیده به جهان هستی گشوده است. در دوران جوانی علوم متداول زمان را آموخته و روش منطقی در سخن، ذوق سلیم در شعر و ذهنی تند در درک مسائل داشته است.

سید حسین برهانی
از نگارگری و مصوری بهره مند، در دبیری، سخنوری و فن بیان پرمایه و با تبحر بوده و قرآن کریم را از بر کرده است. در انتخاب ذوقی و در وصف مهارت ویژه داشته، در گزیدن کلمات و به کار بردن عبارات میانه رو بوده و در نویسندگی به دنبال بیان مقصود با روشنی تمام و نازکی خاص است نه با سخن آرایی. به معتقدات خود مومن و به منش خویش معتقد است. در باره ی علوم فرا گرفته اش چه زیبا می فرماید:
نماند از هیچ گون دانش که من زان نکردم استفادت بیش و کمتر
دوران زنده گانی این شخصیت بزرگ سه مرحله را در بر می گیرد، که عبارت از تولد الی ۴۲ سالگی، از ۴۲ الی ۵۰ سالگی و از ۵۰ الی در گذشت می باشد.
له ماشومتوب وروسته يې په ځوانۍ کې عصري علوم او پوهه زده کړه، د فضيلت په ترلاسه کولو او د شرافت، فکري او د لېږد وړ علومو د تخنيکونو په زده کړه کې يې زحمت وګاڼه. په ځانګړې توګه په ریاضي، فلکیاتو او فلسفه کې یې زده کړې وکړې او د لوی خدای په کلام او حکمت کې یې پوره مهارت ترلاسه کړ او د دینونو په اړه یې د معلوماتو د ترلاسه کولو هڅې وکړې.
تر څلویښت کلنۍ پورې منشي دی، نیک او په محکمه کې دنده لري او په بار کې دنده لري. هغه د غزنويانو او سلجوقي سلطانانو په حضور کې و او په ټولو کې مشهور و او د پوهانو له خوا ورته د ليکوال او غوره منشي لقب ورکړل شو.
دودمان و خاندانش مقیم بلخ اند، با خانه و ضیاع و عقار، خاندانی از خواجگان محتشم. خود کارگزار و دبیر و عامل و مستوفی است و برادرش خواجه ابو الفتح عبدالجلیل در دستگاه وزیر امیر خراسان خدمت می کند.
د دغه نامتو عالم د ژوند لومړۍ دوره د ۴۳۷ هجري قمري کال د ربیع الاول په میاشت کې د مرو له ښاره د خپل سفر په ترڅ کې د مروة المعارف له ښار څخه د پنډة مروة الرود او بیا جوزجان ته ولاړه او هلته یې تر یوې مودې پورې پاتې شو. د ملکي مامور په توګه کار کول او د اوبو کار پای ته رسیږي. دا هغه ځای دی چې د هغه په وینا، هغه خوب کوي او د څلویښت کلن خوب څخه ویښیږي.
خواب بیدار گر:
ناصر خسرو می گوید: از مرو به جوزجان رفته، نزدیک به یک ماه آنجا بودم و پیوسته شراب می خوردم. شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت: «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند، اگر بهوش باشی، بهتر».
من جواب گفتم که «حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت، که اندوه دنیا کم کند».
جواب داد که: «بی خودی و بیهوشی راحتی نباشد؛ حکیم نتوان گفت کسی را که، مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش بی افزاید».
گفتم که «من این از کجا آرم؟»
گفت: «جوینده یابنده باشد» و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت.
چون از خواب بیدار شدم، آن حال تمام بر یادم بود، بر من کار کرد و با خود گفتم که، «از خواب دوشین بیدار شدم، اکنون باید که از خواب چهل ساله نیز بیدار گردم».
ما فکر کاوه چې زه به خوشحاله نه شم تر څو چې زه خپل ټول عملونه بدل نه کړم. له دې خوبه وروسته ناصر خسرو توبه وکړه او د مارو روډ ته ولاړ، له مدني کار څخه یې بخښنه وغوښته او د قبلې په لور روان شو.
بیرون شدن از مرو در نوبت دوم، آغاز سفر هفت ساله اوست که، در ۲۳ شعبان ۴۳۷ هجری قمری اتفاق می افتد و حاصل آن سفر نامه وزین این دانشمند بزرگ می باشد، که تا هنوز به چندین زبان زنده دنیا ترجمه و نشر شده است.
سفری که از شهر مرو به سرخس، نیشاپور، بسطام، سمنان و از ری به ده قوهه و قزوین می رود و از راه بیل و قپان، خرزویل و برزخیل که آنرا بردنجیر می دانند به خندان و شمیران می رسد و از آنجا به سراب و سعید آباد گذشته و به تبریز می رود و از راه مرند و خوی و برکری، وان، وسطان و اخلاط به بطلیس و قلعه قف انظر و موضع مسجد اویسقرنی، ارزن، میافارقین، آمد و دیار بکر و حران، قرول، سروج، منبج رفته از آنجا به حلب، جند قنسرین، سرمین، معرت النعمان، کویمات، حمات، عرقه، طرابلس، قلمون، طرابرزن، جبیل، بیروت، صیدا و صور به عکه یا عکا می آید و به دیدار کوه مشاهد انبیا و نواحی طبریه که خارج از مسیر است می رود و سپس از راه حیفا، کنیسه و قیساریه، کفرسابا و کفر سلام به رمله و ده خاتون و قریه العنب رفته سر انجام در پنجم رمضان ۴۳۸ هجری قمری به بیت المقدس می رسد.
او از قدس به مکه می رود و از راه عرعر و وادی القری و مدینه و از همان راه به طریق شام به قدس باز می آید و سپس از آنجا به رمله مراجعت می کند و به عسقلان و طینه می رود و با کشتی به تنیس رفته و از آنجا در شاخه شرقی رود نیل با کشتی به صالحیه و قاهره وارد شده به اسکندره و قیروان سفر می کند.
دوباره از قاهره به راه قلزم و بندر جار که محاذ مدینه است مدینه النبی و خانه کعبه را زیارت می کند و از همان مسیر باز می گردد و سپس از راه آبی نیل با کشتی اسیوط و اخمیم به قوص و اسوان می رود و به صحرای سودان در می آید و از ضیقه و موضعی به نام حوض می گذرد و به بندر عیذاب می رسد.
سپس از راه دریای سرخ به جده و مکه می آید و این نوبت شش ماه در مجاورت خانه خدا به سر می برد. آنگاه از مکه به موضع بئر حسین بن سلامه و طائف و حصارک خانه لیلی و مطار، ثریا، جزع و سرزمین بنی سواد و سربا به فلج وارد می شود و چهار ماه در این سرزمین سرگردان می ماند، تا سر انجام با کاروانی به یمامه می رود.
از آنجا به لحسا و سپس به بصره در می آید و از راه رود سفر خود را ادامه داده، شاطی عثمان و ابله را پشت سر نهاده و با کشتی از کنار عبادان به خلیج فارس آمده و سر انجام به بندر مهروبان می رود و از آنجا به ارجان می رسد.
از طریق لوردغان و خانلنجان به اصفهان وارد می شود و به راه هیثم آباد و کوه مسکیان به نائین می رسد و ده گرمه در ناحیه بیابان را می بیند و از ده پیاده یاد کرده، سپس از رباط زبیده به چهار ده طبس و رستاباد می رسد و به طبس در می آید و به رقه، تون، قاین و سرخس می گذرد و از راه رباط جعفری و رباط عمروی و رباط نعمتی به مروالرود وارد می شود و متعاقباً به راه آب گرم و باریاب(فاریاب) و سمنگان و سه دره بلخ، دستگرد، میان روستا و پل جموکیان را پشت سر گذرانده روز سه شنبه ۲۶ جمادی الآخر سال ۴۴۴ هجری شمسی به بلخ می رسد، که سفر او بعد شش سال و هفت ماه و بیست و دو روز پایان می یابد.
د دې اوه کلن سفر په پایله کې د درې زره میله اوږده مزل په زړه پورې او قیمتي یادښتونه دي، چې هره ورځ یې له لیدلو او اورېدلو څخه اخیستل. د دغه ستر ساینس پوه د ژوند دوهمه دوره د همدې سفر په پای ته رسیدو سره پای ته رسیږي.
د پنځوس کلنۍ وروسته، د هغه د ژوند دریم پړاو پیل کیږي. داسې ښکاري چې د سفر له پای ته رسولو وروسته یې څه موده په بلخ کې ژوند وکړ او د خپل سفر یادښتونه یې ولیکل، بیا یې د فاطمیون لار بلنه او خپره کړه، چې دا د بلخ له ښاره د جلاوطنۍ او تېښتې لامل شو.
در این مرحله او حجت خراسان است و مقام حجتی دارد، مقامی که در میان درجات هفتگانه فاطمیان مرتبه سوم است، که عنوان نائب امام را داشت. گفته می شود؛ او از جانب خلیفه فاطمیان ابوتمیم معد بن علی ملقب به المستنصر بالله (۴۲۸ ـ ۴۷۸ هجری ـ قمری) مامور دعوت مردم به طریقه اسماعیلیه و بیعت با فاطمیان در خراسان و سرپرستی شیعیان این دیار شده است.
همچنان در این دوره زندگانی او از لحاظ تصنیف، تألیف و شعر سرایی پر مایه می باشد، اما در خدمت نشر عقاید فاطمیان قرار دارد. در کار دعوت بسیار موفق نیز بوده است؛ از همین سبب، در میان اهل سنت مخالفانی او افزونی یافته و نا گزیر می گردد به سبب خصومت های علنی آنان، غوغای عامه و شاید هجوم بر ضد وی، بلخ را ترک و به دره ی یمگان و کوه های دشوار گذر بدخشان پناه برد. طوریکه خودش ابراز میدارد: من مرد دبیر پیشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی و به کارهای دیوانی مشغول بودم و مدتی در آن شغل مباشرت نموده، در میان اقران شهرتی یافته بودم. او پس از این دوران سفر طولانی راه که منجر به نگارش سفر نامه وزینش گردید پشت سر گذراند؛ در این سفر با فرهنگ ها و سرزمین های گوناگون آشنا شده و با رفتن به دربار فاطمیان به مذهب اسماعلیه گرایش پیدا کرد و همین مسئله اسباب اقامت او در یمگان بدخشان را فراهم نمود.
از غوغای عوام و آسیب دشمنان به مازندران که بدون شک بدخشان را در نظر داشته است، پناه می برد. به سبب اقامت در این سرزمین در کنار یمگان از مازندران چنین نام می برد:
دوستی عترت و خانۀ رسول کرد مرا یمگی و مازندری
په بل ځای کې وايي:
برگیر دل ز بلخ و بنه تن ز بهر دین چون من غریب و زار به مازندران درون
سر انجام این دانشمند بزرگ در سال ۴۸۱ هـ ق مطابق به ۱۰۸۸ میلادی در یمگان بدخشان، جایی که بهترین و بیشترین آثارش را در آنجا به پایه اکمال و تصنیف رسانیده است؛ براساس تاریخ قمری پس از ۸۷ سال و بر اساس تاریخ میلادی به عمر ۸۴ سالگی در گذشت.
پرسشی را که، چرا مردم محل قبر ناصر خسرو را به عنوان یک مقام مذهبی به یک زیارتگاه مردمی تبدیل کرده اند؟ چنین پاسخ میدهد:
از آنجاییکه ناصر خسرو بلخی از جمله شعرا، دانشمندان و متفکران متبحر تاریخ و جغرافیای فرهنگی ما به شمار میرود؛ در میان پیروان مذهب اسماعیلیه به عنوان حجت خراسان و در میان دیگر اقشار جامعه به عنوان شاعر، ادیب و دانشمند از احترام ویژه برخوردار بوده و مردم از تمام نقاط بدخشان و دیگر ولایات به زیارت او می آیند.
در دورانی که دانشجوی رشته باستان شناسی در دانشگاه کابل بودیم، با جمعی از دوستان از مقبره ناصر خسرو دیداری بعمل آوردیم، که متاسفانه در آن زمان آسیب ها و خطرات جدی بنای ساختمان زیارت ناصر خسرو را به تهدید روبرو ساخته بود.
از نگاه آقای برهانی، زیارت یا همان ساختمان بالای مقبره ناصر خسرو بلخی، آن طوریکه مردم به آن ارج می گذارند، مورد توجه دولت ها نیز قرار داشته است. او این مساله را چنین شرح میدهد:
متاسفانه در در طول سالیان گذشته بناهای تاریخی و ساحات باستانی بدخشان مانند دیگر ساحات باستانی افغانستان به سبب نا امنی و عدم دسترسی نهادهای ذیربط در معرض خطرات و آسیب های جدی قرار داشته و حتی برخی از ساحات مورد کاوش های غیر قانونی و غارت قرار گرفته اند. اما در این میان به مقبره ناصر خسرو توجه صورت گرفته و مورد بازسازی و مرمت قرار گرفته است.
موږ له دې ځوان لرغونپوه څخه پوښتنه کوو:
آیا بنای یادگاری یا همان ساختمان زیارت ناصر خسرو، به حیث یک آبده قریب یک هزار ساله ای تاریخی، از سوی اداره های آبدات تاریخی، مورد تعمیر و ترمیم قرار گرفته است یا که این کار هم به دوش مردمان محل و پیروان راه او بوده است؟ او در زمینه چنین میگوید:
خوشبختانه در سال ۲۰۱۱ بنای مقبره ناصر خسرو سروی و پروژه سازی شده و در سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ از جانب موسسه فرهنگی آغاخان تحت نظارت وزارت اطلاعات و فرهنگ مورد بازسازی و مرمت قرار گرفته است.
در پایان از مردم فرهنگ پرور بدخشان، به ویژه یمگانیان گرامی که سالیان درازی توجه جدی در راستای نگهداری و حفاظت مرقد این شخصیت بزرگ داشته اند؛ قدردانی نموده توجه بیشتر شان را خواهانم.
از اداره محلی بدخشان و ولسوالی یمگان احتراماً تقاضا می نمایم، در راستای حفاظت بنای مقبره این دانشمند بزرگ توجه جدی نموده و از صدمات ناشی از فعالیت های سود جویانه دشمنان فرهنگ و تاریخ جلوگیری نمایند. این مسئله را به خاطری یاد آور شدم، که متاسفانه در طول چند دهه ی اخیر بسیاری از آبدات تاریخی، مقبره های شخصیت های بزرگ فرهنگی و مزارات بازمانده از گذشتگان ما توسط افراد سود جو، فرصت طلب و جاهل که دشمنان اصلی تاریخ و فرهنگ ما اند، به دلیل اینکه گویا در این مکان ها گنج یا خزانه باشد، کندنکاری شده اند؛ بی خبر از اینکه در حقیقت گنج عظیم و بزرگ همان بنای ساختمانی است، که توسط ایشان از بین برده می شود. بیایید دست به دست هم داده از میراث های تاریخی و فرهنگی خویش پاسداری نماییم.
ناروېژي ورځپاڼه
www.roznigar.com
بانو ناطق: نماد دانش، شعر و تعهد اجتماعی
بانو ذوفنون حسام ناطق، یک تن از زنان روشنفکر و پیشتاز میهن ما است. این بانو زاده ی یک خانواده ی فرهنگی سرزمین فضل پرور بدخشان و فرزند شاعر خوش نام و نشان زبان فارسی، شادروان عبدالستار ناطق، می باشد.
بانو ذوفنون حسام، آموزش های عالی دانشگاهی خویش را، در دانشکده ی ادبیات و علوم بشری دانشگاه کابل، تا مقطع کارشناسی ارشد «ماستری» به پایان رسانیده است.
روزنگار ـ ناروی
۳۰ اکتبر ۲۰۲۳
اغلې ناطق ازون چې د پوهنتون د استادې او ښوونکې په توګه یې د ویاړ مقام په غاړه اخیستی، څه موده د افغانستان د ښځو په چارو کې د دغه وزارت د ولایتي دفتر د رئیسې په توګه په خپل ټاټوبي بدخشان کې هم کار کړی دی. ".
این بانوی فرهنگ پرور، در باره ی شخصیت فردی، شعرو زنده گی شاعر شهیر زبان فارسی، مخفی بدخشی، پژوهش های زیادی انجام داده و در این موارد آثار و مقالات زیادی نوشته است.
انلاین خپرونه {روزنګار} په پورتنیو مواردو کې د بنو ناطق د ټولنیزو، ادبي او شاعرانه افکارو او همدا راز د کردانو په اړه د هغې د کار په اړه له هغې سره مفصله مرکه کړې ده، هیله ده چې د لوستونکو لپاره به یې په زړه پورې او معلوماتي وي. .

پرسش:
روزگاری بود که، شما کرسی نماینده گی وزارت امور زنان افغانستان را در ولایت بدخشان دارا بودید.
ـ میتوانید بگویید که:
ـ آیا وزارت امور زنان و نماینده گی های ولایتی آن واقعاً نهاد هایی بودند که، در حیات زنان کشور نقش موثری داشتند، یا چطور؟
ـ آیا به فکر شما، نبود این اداره در زنده گی امروزی زنان یک خالیگاه و یک ارزش گم شده است؟
پاسخ :
وزارت امور زنان با نمایندگی های ولایتی خود، یک آدرس مشخص برای زنان بود. این اداره خود را مسوول توسعه ی حقوق مشروع زنان در کشور ورعایت قانونیت درزندگی انها در ساحه ی فعالیت خود می دانست.
څرنګه چې د ښځو په چوکاټ کې د ټولنې ټول طبقې او طبقې شاملې دي او د خدمت حلقه یې پراخه ده، نو د ښځو چارو وزارت د پالیسي جوړونې، څارنې او همغږۍ وزارت په توګه د روغتیا، ټولنیزو، اقتصادي، سیاسي چارو د ښه والي په موخه. او د ښځو حقوقي فعالیتونه. دغه وزارت حکومت ته د کاري پلان په وړاندې کولو سره په ټولو دولتي کاري برخو کې د ښځو ستونزې او د هغوی اندېښنې شاملې کړې.
وزارت امور زنان و ریاست های ولایتی آن، به عنوان همکار تخنیکی ادارات دولتی خدماتی از چگونگی ارائه خدمات از این شش بخش که شامل پلان کاری بود ، (مشارکت سیاسی زنان، تعلیم و تربیه، صحت، انکشاف اقتصادی، امنیت و حاکمیت قانون و حقوق بشر) نظارت می کرد ودر ضمن برنامه ها یی نیز از طریق نهادهای غیر دولتی هم اجرا میشد.
وزارت امور زنان شماری از خدمات را در راستای ارتقای سطح آگاهی و بلند رفتن ظرفیت زنان ، آموزش مهارت های حرفوی، بازاریابی برای محصولات انها و حمایت از زنان آسیب پذیر را، از طریق راه اندازی کمپاین ها، تهیه و چاپ نشریه ها، اعمار باغهای زنانه، تدویر ورکشاپ ها و سمینار ها، تدارک نمایشگاه ها، مشوره وبررسی قضایا و شکایات زنان حمایت از زنان آسیب پذیر نیزاراِيه می کرد.
وزارت امور زنان با ریاست های ولایتی تلاش کرد تا، کارهای مفید و مؤثری به نفع زنان کشور انجام شود و آنها از احتیاج، فقر، بیسوادی، بیکاری، بیماری، محرومیت، ظلم و خشونت، نجات یابند.هویت شان نهادینه شود. نکاح نامه، تذکره و سایر اسناد هویتی داشته باشند. روز به روز ظرفیت و سهم گیری زنان با هموار ساختن زمینه بیشتر شد. زنان پژوهشگر، وکلاء مدافع، قاضی، فعالین صلح، مشاورین، تکنالوژیست و... همه مشغول فعالیت بودند. فیصدی داکتر، استاد کارمند ان زن در نهادهای دولتی و غیر دولتی افزون گردید .
پس وزارت امورزنان یک نیاز بود و زنان در هر شرایط به یک آدرس مشخص نیاز دارند تا، از آن طریق صدای زنان شنونده داشته باشد.
پرسش:
طوریکه ما خبر داریم، شما در پهلوی کار های دیگر فرهنگی خویش ، اثری دارید، در مورد (ابعاد شخصیت شاعر معروف زبان پارسی، بانو سیده مخفی بدخشی).
ـ میخواهیم، بپرسیم که، شما به عنوان یک بانوی اکادمیک و یک استاد دانشگاه و درعین زمان، همجنس و هم دیار مخفی بدخشی، از شخصیت و ویژه گی های او، در کل، چه نوع تعریفی دارید و نقش ایشان را در تنویر اذهان و بیداری زنان، آنوقت و اکنون، بدخشان و خراسان چقدر موثر می دانید؟
پاسخ :
سرود گری که با عشق زاده شد و با عشق زنده گی کرد و با عشق مرد. این زن مخفی بدخشی، دختر میر محمود شاه از میر های بدخشان است. با آنکه او در یک خانواده اشرافی پا بدنیا گذاشت ولی، زنده گی اش سراسر تراژیدی وغم بود. آواره گیها و مسافرتها و سختی های زیادی دید. در غربت به دنیا آمده و در غربت بزرگ شده است. از اینرو شخصیت اش دارای ابعاد اجتماعی، سیاسی عرفانی و ادبی است. ابعاد مختلف شخصیت مخفی را از دیوان شاعر و آنچه که معاصران او درباره ی او نوشته اند، میتوان دریافت .
د بدخشان د مير کورنۍ ته د ګمارل کيدو له امله د رازق ډېر درناوی کېده. ځکه چې هغه یو شاعر و، مشهور شو او له دې امله چې یوازینی ژوند یې درلود، هغه فرصت درلود چې په ټولنیزو مسلو کې برخه واخلي او د سیاستوال په توګه مبارزه وکړي او د خیمو او دیوالونو تر شا د زرګونو نامتو میرمنو استازیتوب وکړي.
جای تعجب است اگر، بگوییم که درنیمه نخست همین سده درسراسر کشور ازجمله شش ,هفت میلیون زن، درفرهنگ وادبیات سه زن رامیتوان شناخت، یکی همین مخفی بدخشی دوی دیگر مستوره غوری ومحجوبه هروی ویادی ازعایشه درانی گذشته ها با مخفی هندی و رابعه بلخی میشد و آنچه وحشتناک است، این می باشد که، میلیونها انسان و استعداد را سلطه مرد سالاری و پدر شاهی محکوم به بی نامی و بی نشانی ساخته بود. با آن هم مخفی خوشبخت بود که، نهضت جدید معارف نسوان را مشاهده کرد و نخستین مکتب دخترانه ی بدخشان در زمان حیاتش به نام خودش مسما گردید. من سر افرازم که، نه سال دوره آموزشی ام را در آن مکتب گذشتانده ام وهمواره نام او انگیزه ای برای رشد شخصیت دختران این دیار بوده است.
در زمان کاریم در وزارت امور زنان، مجله ی {آرمان مخفی} ارگان نشراتی ان ریاست را که، از جانب من تاسیس شده بود، نخست به شکل ماهنامه و بعدا به شکل فصل نامه {از سال ۱۳۸۵ تا سال ۱۳۹۵ به نشرات خود ادامه میداد} مدیریت میکردم.
خوشبختی دیگر مخفی در این بود که، در زمان زنده گی اش آن آرزو و آن آرمان هایی را که، بخاطر ترقی و پیشرفت زنان در دل می پرورانید، تا اندازه ای برآورده ساخت .
چنانکه خودش مینویسد :
"خوشبختم که، زنده ام، آرزوهای را که، سال ها درپیشرفت تعلیم وتربیه ی طبقه نسوان دردل می پروردیم الآن مشاهده میکنم. با وجود یکه فعلاً عمر این ضعیفه ناچیز، به هشتاد رسیده و ضعف پیری اعصاب و اعضای مرا خسته ساخته اند، اما، شوق و علاقه ای که، به معارف داشته ام ازخدای متعال نیازمندم که تمام طبقات کشورم را نصیب شود. طبقه نسوان را که، در حقیقت عضو قوی و رکن مهم جامعه و عالم بشریت است پیش رفت های شایانی بخشد."
در نامه ای که، به محبوبه هروی مینویسید در آن از آزادی زنان چنین اظهار رضایت مینماید:
اگر ما به زندان مردان و عصر و زمانه گذشتاندیم، جوانی را به پیری رساندیم. گذشته گذشت. اکنون بعد ازچهل سال انتظار دختران وخواهران ما ازنعمت آزادی برخوردار میشوند .
از گفته ی بالا بر می آید که، مخفی از زنده گی ناراضی و ناشاد بوده است و برای تسکین آرامش به دامن هنر می آویزد و با شعر اندوه خویش را باز تاب میدهد.
سیمای شاعر در بیشترین غزلها یش آشفته وغمگین است، چنانچه درین شعر میخوانیم که گفته است:
بگذشت دور راحت و شد آشکار رنج قسیم ما است زین فلک بی مدار رنج
هرشام صد غمم رسید و صبح صد ستم چو من ندیده هیچ کسی از روزگار رنج
بی رنج و غم فرو نبرم آب در گلو چشمان من بود خجل و شرمسار رنج
مخفی بنابر ساخت ناسالم اجتماعی بارسالت اجتماعی که دارد خود را رنجور و نا شاد احساس میکند. شاعر با احساس و علاقمندی رفاه و اعتلای جامعه همیشه از رنج دیگران رنجور شده است و آنها را اندوه خود دانسته است. بیشترین غزلیاتش بانکته های جدی ومهم اجتماعی پایان میابد .
در مخمس بر غزل شاه مراد شاهی نارضایتی شاعر از وضع زمانه و اجتماعی که در آن بسر می برد دیده میشود که، بخشی از این مخمس چنین است.
عمر بگذشت نشد شاد دل نا شادم
د حافظ شیراز شعر مې یاد دی
ښاغلیه، زما د مور ګیتي افق څه دی؟
کاش این نکته نمیداد به یاد استادم
که درین ورطه غم هیچ نمی افتادم
څومره موده د پاکې عدالت له اغیزې پرته وه؟
هنر و فضل و خرد خوار بود و جهل عزیز
همه جا عربده و جنگ و جدال است و ستیز
وه چه دوریست پر افسانه و عبرت آمیز
کاش! حساس نمی بود، دل نا شادم
شادمانی نبود هیچ در این غم خانه
نبود امید وفا از خود و از بیگانه
صدق و اخلاص کنون نیست بجز افسانه
عمر ها شد که من زار به یک پیمانه
خون دل خورده دراین دیر خراب آبادم
در پهلوی این شکوفائی ها، شاعر رنجور، احساس مردم دوستی قابل ستایشی دارد .
او نیاز انسان را باوجود دیگر انسانها به نزدیکی و دوستی شان و نیاز فرد را به جمعیت بخوبی احساس میکند و در پهلوی آن ضرورتی را که، انسان گاه گاهی به روکردن به دنیا ی درون خویش دارد، نیز صادقانه درغزلهایش بازتاب داده است. چنانچه در غزلی به این مطلع:
ملګرو زه به د یوازیتوب غم بیان کړم
از جدایی یاران شکوه دارد. معلوم است که شاعر این غزل را در غربت سروده است. اشعار دوره غربت شاعر اشعاری ست پر از سوز و گداز سرشار از عشق و زمانی هم که از علاقه مندی اش به انسان سخن میگوید. از یاد شهر و دیار خود غافل نیست چنانچه، در این شعر با این مطلع :
شام هجران بسکه یاد آن لعل خندان میکنم
در خیالش ملک کابل را بدخشان میکنم
هغه ترخې خاطرې چې په ټول ژوند کې يې يوازې پرې نه ښود، د ټولنې د خلکو او ژوند په اړه يې خوشبيني زيانمنه نه کړه او کله چې له دېرشو کلونو جلاوطنۍ او د پلار او ځوان ورور له لاسه ورکولو وروسته بدخشان ته راستون شو. هغه په خوشبینانه توګه وویل:
عمریست که بودم به دل ارمان بدخشان
ډیره مننه، زه د بدخشان ګلستان ته ورسیدم
مخفی بیست و چند سال را در حبس و تبعید و تجرید با خانواده اش بسر برد. دوره کودکی اش در تاشقرغان گذشت. در یک ساله گی پدر را از دست داد و در هشت ساله گی به کند هار رفت. بعد از بیست سال زنده گی در شهر کند هار به کابل برگشت ودردامنه های علی آباد به زنده گی و تبعید ادامه داد. بعد ازچندی به شهر خویش برگشت و در دامنه ی رودخانه ی کوکچه، در قریه قره قوزی، جای برای زنده گی کردن آماده ساخت.
په جلاوطنۍ کې، هغه د خپل پلار او ځوانو وروڼو د مثالي مړینې شاهد و. دغو سفرونو، بې ځایه کیدو او سختیو د پټو سیاسي شخصیتونو په پراختیا ژورې اغیزې پریښې. لکه څنګه چې پاچا حیران شو چې هغه د هغه حضور ته نه دی راغلی. هغه شخصاً خپل کور ته ولاړ او د يوې وياړلې شهزادګۍ په څېر يې د ماسټر خليلي له ټينګار سره سره له عادي شرافت پرته بل څه ونه کړل.
درعوض مدح او را متوجه پس مانی و ویرانی بدخشان ساخت و با صراحت گفت که، به این کلبه ویرانه به این ولایت عقب مانده خوش آمدی!
درحالی که این خلاف رسوم سخن زدن در حضور شاهان است. مخفی این متانت و این غرور و وقار را از پدران و خاندان بزرگ خود به ارث برده بود؛ چنانچه در شعر زیرین انعکاس این غرور منحصر به فرد او کاملا آشکار است:
گرچه مسکین و غریبم بوریا خویش را کی برابر بافراش تخت شاهان میکنم
مخفی رفتار و کردار زور گویان را نمی پسندید. با والی های قهار و حاکمان ظالم برخورد سرد و اندرز گویانه داشت و به آنها چنین گوش زد میکرد:
بادولت سه روزه مشوغره چوبلبل دوران گل وعیش جهان پابه رکاب است
کارمندان بی قید و سر ولایات همه از او حساب میبردند و او داستان های طولانی حکمرانی و فتوحات پدرش را، با وجود ممانعت ها دلیرانه بیان میکرد. مخفی در شرایط ناهموار و پیچیده ای در جامعه مردسالاری توانست با سروده های سحر آفرینش، نقش زن را به عنوان یک هسته گرامی و دوست داشتنی درمیان مردم تعین وروشن کند و برای آنانیکه به زن ارزش قایل نبودند، بفهماند که، زن موجودی اضافی و بی مقدار نیست. بلکه زن میتواند در اجتماع سهم ارزنده یی را داشته باشد.
پرسش:
دوی وايي؛ فرخ فرخزاد د خپل وخت پټ شاعر و. د یوې میرمنې په توګه چې د شعر او شعر په هنر کې لوړ لاس لري، تاسو د فرخ فرخزاد د شعرونو او شاعرانه هڅونو ترمنځ کوم توپیر او ورته والی وینئ؟
پاسخ:
تفاوت و مشابهت در اشعار دو شاعر نامدار زبان پارسی مخفی بدخشی و فروغ فرخزاد از یک طرف ارتباط به نحوه ی جهان بینی، عقاید و افکار و زاویه های ی دید شان دارد و از طرف دیگر تفاوت عمده سبک شعری آنهاست.
مخفی از همان اسلوب و قالب کلاسیک شعری استفاده میکرد که، شاعران کلاسیک قبل از او استفاده می کردند. فروغ به شیوه ی جدید وسبک مختص به خود شعر سروده است . هرچند شاعران زیادی مانند نیما، نادر پور و.... مورد علاقه اش بودند، اما سبک انها چندان برایش تاثیر پذیر نبود. مخفی در حقیقت خود صاحب سبک بود و ما شاهد نو آوری های زیاد در اشعارش هستیم.
فروغ مطابق شرایط زنده گی ایران شعر سروده و مخفی مطابق شرایط محیط زنده گی و وطن خود. فروغ ذوق به خصوص خود را داشته و از عشق و عاشقی به نحو ویژه حرف زده و اما، مخفی به نحوی دیگر.
روی همرفته هر دو شاعر از ناملایمات اجتماعی سخن گفته اند و در شعر عاطفه و احساس خود را صمیمانه بیان کرده اند. اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی روزگار شان، عدم توجه به زن، از دست دادن عزیزان، یاد زاد بوم ، یاد دوستان، عشق و...را در سرود های هر دو شاعر می توان یافت ولی، شیوه ی بیان شان متفاوت و هریک ویژه گیهای خاص خویش را دارند.
از سوی دیگر، اشعار مخفی دارای ویژه گی های اخلاقی است. اندیشه و شعر او از عاطفه و احساس لطیف و نفس پاک او مایه می گیرد. او بیشتر غزل سروده و غزلیات اش آوای دل و شور عاشقانه دارند. شعر عاشقانه ی مخفی گویا پیشگفتار وحاشیه ی است بر مطلب اجتماعی و گاهی در سراسر غزل پند و اندرز می دهد و راهنمایی می کند
ځکه چې عاشق جدا شي، بت به ټول وینې
یک قطره ای آخر زره دیده برون شو
گردون همه دون پرور و هم سفله نواز است
د یو څه وخت لپاره د نړۍ حالت ته وګورئ او خوشحاله اوسئ
په سمندر کې یو کوچنی څاڅکی اوسئ
ای کم توهم از خویش برون آی و فزون شو
په دې سندره کې لیدل کیږي چې شاعر له رومانتيک څخه مهمې موضوع ته حرکت کوي. هغه د ګارډن ډان پروار په اړه شکایت کوي او خلک ټولنیز ظلمونو ته اشاره کوي او په دریم بند کې هغه د خلکو د خوښۍ لپاره له صوفیانو څخه د مرستې غوښتنه کوي.
در شعر فروغ هم عاطفه و احساس از ارکان جدا ناشدنی است. اشعار اولی اش عاشقانه و این عشق شخصی و بازتاب حس ها عاطفه ها و اندیشه های او به زبان ویژه است .چنانچه دراین شعر:
تو را می خواهم و دانم که هر گز
به کام دل در آغوشت نگیرم
همه عناصر شعر او با عواطف زنأنه پیوند خورده بود. او خودش را در شعرهایش مورد خطاب قرار می دهد
از زندگی خصوصی خود با صداقت صحبت می کند. آشکارا حرف خود را میزند. تلاش می کند تا زنان را در راه رسیدن به ذهنیت و نگرش عاطفی یاری رساند. پیش از فروغ هیچ شاعری از عواطف زنان سخن نگفته بود. او مسایل مختلف زندگی را با جهان بینی سرشار از عاطفه نگریست و با شعر هایش در مقابل قوانین اجتماعی طغیان و اعتراض کرد.
اشارات اجتماعی چون گریز از دروغ و ریا و تمایل به راستی ازجمله مشابهت های است که، در شعر هر دو شاعر دیده می شود.
پرسش :
تاسو پخپله د مجاهدینو او طالبانو د واکمنۍ په کلونو کې د کابل دولتي پوهنتون د ادبیاتو او بشري علومو له پوهنځي څخه فارغ شوی یاست. د ښاغلي برهان الدین رباني، حامد کرزي او اشرف غني د واکمنۍ پر مهال په کابل او د هېواد په ولایتونو کې د لوړو زده کړو ګڼ شمېر دولتي او خصوصي موسسې جوړې شوې. د یو پوهنتون د استاد په توګه، تاسو د بحران څخه مخکې د دوو پوهنتونونو ترمنځ د شکل، نصاب، کیفیت او کار په برخه کې د کابل پوهنتون او ننګرهار پوهنتون کوم توپیر وینئ او که نه؟
پاسخ:
دانشگاه کابل نخستین نهاد آموزش عالی وبزرگترین، قدیمترین و معتبرترین کانون علمی در افغانستان می باشد که، در سال ۱۳۱۱خورشیدی تاسیس شد. این دانشگاه بنیاد تحقیق را در چوکات «مرکز تحقیقات علمی» درسال ۱۳۴۲ ایجاد نمود و تا سال ۱۳۷۰ منحیث یک ارگان علمی مطابق ستانداردهای بین المللی فعالیت می نمود . این نهاد علمی آموزشی تا سال ۱۳۵۷ خورشیدی یعنی، تا قبل از درگیری جنگ های داخلی، از دانشگاه های معتبر دنیا شناخته می شد.
بسیاری از کشورهای اروپایی، آمریکایی و آسیایی برنامه های دوجانبه و چند جانبه ای را به منظور تبادل استاد، دانشجو و اشتراک گذاری مواد درسی با دانشگاه کابل دارا بودند و دانشجویان افغانستانی و خارجی برای کارهای پژوهشی خود به کشورهای یکدیگر سفر میکردند.
له ۱۳۵۷ کال راهیسې چې ما د محصل په توګه په پوهنتون کې داخله پیل کړه، د ناامنیو او جګړو له امله هم ګڼ استادان بهر ته واستول شول چې خپلې زده کړې بشپړې کړي او د ماسټرۍ او دوکتورا سندونه ترلاسه کړي. د بېلا بېلو هېوادونو په تېره بيا د روسيې يو شمېر بهرنيو استادانو د استادانو او محصلينو په تدريس کې برخه اخيستې وه. په پوهنتون کې د ژبې د زده کړې کورسونه په لاره اچول شوي وو (په دریم کال کې چې زه پوهنتون ته د ټاکل کیدو وروسته، په آلمان کې د بورسونو لپاره نوماند شوم او په افغانستان کې د الماني ژبې یو کلن کورس په لاره واچوم او په کابل پوهنتون کې نوی ځواک ترلاسه کړ). ثبات، یعني د بهرنیو بورسونو سربیره، په هیواد کې د ماسټرۍ پروګرام پیل شوی دی (ځکه زه د کورنیو ستونزو له امله آلمان ته نه یم تللی.)
دانشگاه کابل در کنار محصلان داخلی، برای شماری از محصلان خارجی نیز خدمات تحصیلی فراهم کرده بود. جوانانی از کشورهای فلسطین، ایران، کو ریا و پاکستان و هند برای ادامه تحصیل به افغانستان سفر می کردند، پیش از شمولیت به دانشکده های مختلف مدت شش ماه زیر نظراستادان دانشکده ی زبان وادبیات زبان را فرا می گرفتند.
هرچند در طی چهار دهه درگیری وناامنی برخی از استادان و شماری از دانشجویان دانشگاه کابل کم کم از دانشگاه فاصله گرفتند. با انهم این دانشگاه به عنوان بزرگ ترین دانشگاه افغانستان، بیشترین تعداد محصلان ، استادان و دانشکده ها را داشت .
ننګرهار ولایت هم له کابل وروسته یو ګڼ نفوسه ولایت دی. دغه پوهنتون په ۱۳۴۱ یا ۴۴۲ کال کې په دغه ولایت کې تاسیس شو. په دې کلونو کې دا د کابل پوهنتون د محصلینو د خوځښتونو اوج او د ټولنیزو او سیاسي فعالیتونو مرکز و.
هرچند تفاوت دانشگاه کابل و جلال اباد از گفته های بالا واضح است ولی، با آن هم چند نکته را در ذیل مشخص میسازم
دانشگاه ولایت ننگرهار از نظر فرهنگی و سیاسی ظرفیت پیشبرد اموزش محصلین خارجی را یانداشت یا انها جرات امدن به ننگرهاررا از لحاظ امنیتی نداشتند. دانشگاه ولایت ننگرهار حتی شرایط پذیرش شاگردان شماری از ولایت های افغانستان را نداشت.
ولایت ننگرهار یک ولایت پشتون نشین و مربوط یک فرهنگ خاص است. در دانشگاه ننگرهار بیشتری مضامین به پشتو تدریس می این در حالی است که، دانشگاه کابل امکانات پذیرش همه زبان ها و فرهنگ ها را داشت .
ولی نصاب آموزشی در همه دانشگاه ها یک سان بود و در ازمایش های رقابتی نیز دانش آموزان مطابق نمرات کمایی شده به دانشگاه ها راه می یافتند بعد در زمان حاکمیت ببرک کار مل و بعد ترهم دکتور نجیب موضوع تدریس دردانشگاه کابل مشاجره آمیز شد و برخی از دانش آموزان و استادان میل داشتند که به زبان پشتو و فارسی دری باید تدریس صورت گیرد .
از ارزشهای فرهنگی آثار
موږ وایو سعدي شیرازي!
د کلتوري-پوهنیزو بحثونو په دوام کې {انټرنېټ روزنګار} دا ځل د دې خپرونې د مدیره هیئت مېلمه استاد دستګیر نایل دی.
استاد نایل، این آموزگار مجرب، این شاعر پرتوان و این نویسنده ی خوش نام و نشان زبان فارسی، زاده ی شهرستان نهرین ولایت بغلان می باشد. ایشان دارای آموزش های عالی آموز گاری هستند و افزون بر تجربه ی فراوان در این زمینه، در سرایش شعر، داستان، طنز، مسایل تاریخی و مقالات نیز دست بلندی دارد.
دستگیر نایل ـ لندن
«روزنگار» ـ ناروی
۱۸ ـ اکتبر ۲۰۲۳
آقای نایل باوجود اینکه در های حاضر در عرصه های فرهنگی و نگارشی مشغولیت های فراوانی دارند، این موقع را برای گروه تحریر{روزنگار} نیز فراهم ساختند تا با جناب شان، اندر مورد شخصیت فرهنگی، شاعر شهیر زبان فارسی، سعدی شیرازی، اندیشه ها، آثار و اثرمندی های شعری و ادبی او بر ادبیات معاصر کشور های فارسی زبان گفت و شنود کوتاه ویژه ای داشته باشیم. گفت و شنودی که، در زیر شما را به خوانش آن در قالب: { پرسش های روزنگار ـ پاسخ های استاد نایل} دعوت میکنیم.

دستگیر نایل ـ لندن
روز نگار:
نگاه شما در مورد اشعار و ارزش های فرهنگی شعر های سعدی چیست؟
استاد نایل:
چنانکه آگاهی داریم، شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی یکی از استادان مسلم ادب و فرهنگ زبان فارسی دری و بلکه، از استادان مسلم ادب و فرهنگ جهانی است.
سعدی هم در قصیده و هم در غزل، هم در مثنوی و هم در نثر، مقام بلندی دارد. نویسنده گان و ادیبان حوزه ی تمدنی زبان فارسی هنوز هم از سبک سعدی در نگارش نثر و شعر، پیروی می کنند. حتی ابوالمعانی بیدل؛ شاعر و عارف بزرگ زبان فارسی دری، تخلص خود را از این بیت سعدی گرفته است:
از گل و سنبل به نظم و نثر سعدی قانعم
پسرلی په ګلستان کې زیاتې معناوې لري
در زمان ما و حتی می توان گفت که، در سده های پسین هم نثر سعدی الگو و راهنمای نویسنده گان فارسی زبان خواهد بود.
روزنگار:
د سعدي د وخت ټولنیز او کلتوري باورونه او ارزښتونه د هغه په شعرونو کې څنګه څرګند شوي؟
استاد نایل:
سعدی یک شاعر و نویسنده ی مسلمان و عاشق فرهنگ و باور های دینی خود است. خودش در باب خود میگوید:
همه قبیله ی من، عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
ارزش های فرهنگی و جایگاه اعتقادی او در اشعارش بازتاب گسترده ای یافته است. آنچه سعدی را از دیگر شاعران زبان فارسی متمایز می سازد، این است که، همانگونه که سعدی یک ادیب سخنور، نصیحت گر و مصلح اجتماعی و منتقد بود، با همان پیمانه عاشق دلباخته ی انسان، طبیعت و خدا نیز بود. به همین دلیل بود که، از طبیعت و زنده گی بهترین تابلو ها را در شعر و آفرینش های خود خلق کرد.
روزنگار:
آیا شعر های سعدی هنوز هم برای جامعه ی فارسی زبان امروزی، همان ارزش واقعی خود را دارند؟
استاد نایل:
به باور من نه تنها اشعار بلکه، تمام آثار سعدی برای جامعه ی ما و فارسی زبانان ارزشمند است. ما هنوز هم که، در قرن بیست و یکم زنده گی میکنیم، نتوانسته ایم یک قدم جلو تر از آثار گران سنگ سعدی پا فراتر بگذاریم. یعنی آثاری بیافرینیم که ارزشمند تر و غنی تر، در فصاحت و بلاغت، از آثار سعدی باشد.
در مکتب ها و موسسات آموزشی آثار منظوم و منثور سعدی را می خوانیم ولی، هنوز یک درک درست و فهم معانی از نثر و نظم او را نداریم. یعنی هنوز هم به آموزگار و راهنما نیاز داریم تا، شعر سعدی را به ما فهم معنی کند.
روز نگار:
څنګه کولای شو چی د سعدی شعرونه معاصرو اوریدونکو ته وژباړو او تفسیر کړو تر څو د هغوی ارزښتونه او مفکورې په سمه توګه ورسوو؟
استاد نایل:
مخاطبان معاصر ما باید آثار سعدی را با دقت نظر و اکادمیک بخوانند. آموزش سطحی ما را به فهم معنی شعر و نثر سعدی کمک نمی کند. سعدی خودش در باب والایی مقام خود در آفرینش شعر، خود را اینگونه ستوده است:
ای گل خوشبو اگر صد قرن باز آید بهار
مثل من دیگر نبینی بلبل خوشبوی را
سعدیا! خوشتر از حدیث تو نیست
تحفه ء روزگار اهل شناخت
آفرین بر زبان شیرینت
کاین په نړۍ کې ټول لیوالتیا وغورځوله
روز نگار:
آیا در شعر های جناب شما نیز تاثیرات افکار و اشعار سعدی به وضوح متجلی میباشد یا، خیر؟
استاد نایل:
بدون شک هیچ شاعر و سخنوری پس از سعدی در زبان فارسی نیست که، متاثر از مکتب و سبک سعدی نباشد. البته که من نیز چند غزل و قصیده بهاری دارم که در آنها پیروی از سعدی کرده ام و خود را شاگرد دبستان او می دانم.
«نثر مسجع» را عبد الله انصاری اساس گذاشت و مناجات نامه های خود را با همین فورم نثر نوشت. پسان ها دیگران هم از آن تقلید کردند و به روش «مسجع» یا آهنگین و موزون، کتاب نوشتند.
اما استاد سخن، در اینگونه نثر، سعدی است. کتاب «گلستان» سعدی با نوشتن حکایات و اندرز های حکیمانه و شاعرانه و گاه هم انتقادی، اساس بهترین نثر را در زبان فارسی دری گذاشت.
پس از سعدی هیچ نویسنده ای با آن فصاحت و بلاغت، تا کنون نثر نوشته نکرده است.
د سعدي قیمتي او ګټور کارونه په دوو پیغامونو ویشل کیدی شي:
۱ـ پند، اندرز، حکمت، موعظه و نقد اجتماعی از نظام های سیاسی.
۲ ـ معاشقه، غزل و عشق به طبیعت و انسان و زیبایی های زنده گی و جهان پیرامون ما انسان ها.
سعدی بهترین شاعر طبیعت، زنده گی و انسان ها است. سعدی نشاط زنده گی، طبیعت گلگشت طرب بهار و بهار را در سیمای انسان و معشوق خود تماشا میکرد. هر جا که معشوق او بود، بهار و نشاط هم همانجا بود.
د ګلونو بوی او د چرګانو بانکونه راپورته شول
دا د خوشحالۍ او صحرا ورځې دي
فراش خزان، ورق بیاراست
نقش صبا، چمن بیاراست
ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که تویی، تفرج آنجاست
سعدي ځان یو قیمتي مال ګڼي، د کیسې ویونکي او خوږ سندرغاړی بولي او خبرې یې له شکر سره ګډې دي:
هیچ بلبل نداند این داستان
هیچ مطرب نخواند این آواز
هر ملکیت به د ماین څخه پورته شي
شکر له مصر او سعدي له شیراز څخه
روز نگار:
چطور می توانید از ارزش های فرهنگی در اشعار سعدی، برای تطبیق آن با چالش ها و مسایل معاصر استفاده کنید؟
استاد نایل:
سعدي یو ژمن شاعر او لیکوال، مشاور او ټولنیز اصلاح کونکی و. د سعدي عاقلانه او غوره مشورې د نن ورځې ننګونو د حل لپاره کارول کیدی شي او دا ارزښتناکه کلمې د خوښ او آزاد ژوند کولو نمونه وګرځي.
سعدی معلم اخلاق و سیاست و عشق است. آثار سعدی برای حل مشکلات امروزی جامعه ی بحران زده ی ما بسیار کمک میکند که اگر، مردم ما و نسل جوان به اندرز ها و نصایح این مرد بزرگ عمل کنند.
{د روزنګار ادارې مسوول مدیر، د لیکنې ټیم او تخنیکي کارکوونکي له استاد نایل ارجمند څخه په دې خبرو کې د ګډون له امله مننه کوي!}
خاک می تواند بهتر از ما، آثار تاریخی را حفظ کند

باستان شناسی و موزیم داری، دو عنصر بزرگ را در تاریخ و فرهنگ همه ی ملل جهان و از جمله، ما مردم افغانستان تشکیل میدهند.
لکه څنګه چې لیدل کیږي، په تیرو یو یا دوو کلونو کې، دغو دوو کلتوري ارزښتونو ته نه یوازې دا چې پام نه دی شوی، بلکې داسې نښې هم شتون لري چې حتی په ډیرو مهمو برخو کې د کار د ضعیف او تخریب کولو لپاره. په دې اړه هم هڅې روانې دي
روزنگار
جمعه، د سپتمبر ۸، ۲۰۲۳
پایگاه اینترنتی روز نگار بنا بر اهمیت این موضوع با پروفسور میر عبد الرووف ذاکر که، در این دو عرصه، آموزش های عالی و تجارب فراوانی دارد، گفتگویی به عمل آورده است که، در زیر شما را به خواندن آن فرا می خوانیم.
پرسش:
آقای پرفسور!
میدانم خیلی ها شما را می شناسند و خوب هم می شناسند. با این هم آرزومندم، اندکی خود را به خواننده های پایگاه اینترنتی فرهنگی رو زنگار معرفی بفرمایید.
مثلا بگویید که:
- د ژورنالیزم، لرغونپوهنې او موزیم مدیریت په برخو کې ستاسو د لوړو زده کړو کچه څومره ده؟
ـ در این عرصه ها چقدر سابقه و تجربه ی کاری دارید؟
پاسخ:
من تحصیلات عالی خویش را، در رشته ی ژورنالیزم ، در سال ۱۳۵۲ خورشیدی، به سطح لیسانس، در دانشگاه کابل به پایان رسانیده از این مرکز علمی مدرک فراغت بدست آوردم.
سپس بر اساس اخذ یک امتحان ویژه، به حیث عضو مسلکی به مدیریت عمومی باستانشناسی، مربوط به وزارت اطلاعات و کلتور آنوقت، معرفی شدم.
در سال ۱۳۵۵ با دریافت یک بورسیه ی تحصیلی، در رشته ی باستان شناسی عازم کشور هندوستان گردیده پس از مدتی از آن کشور به کابل برگشتم.
پرسش:
تخصص تان در کدام یک از سه رشته ی بالا، چه وقت و از کدام مرجع علمی دریافت کرده اید؟
پاسخ:
طوریکه گفته شد، مدت ۴۳ سال را در عرصه ی باستان شناسی و بنابر ارتباط کاری ، در موزیم ملی افغانستان ایفای وظیفه نمودم.
بیشترین مدت کاری ام را در عرصه ی باستان شناسی سپری کرده تخصص خود را در همین رشته، از اکادمی علوم افغانستان که، یگانه مرجع علمی ـ تحقیقی کشور می باشد، دریافت نموده ام.
باید گفت که، بر اساس قانون اکادمی علوم افغانستان و اهداف انیستیتوت باستانشناسی، ارتقای رتبه ی علمی چهار رساله ی علمی – تحقیقی خود را در موارد زیر:
۱- په بګرام کې د افغان – فرانسوي او افغان – هند د ګډ پلاوي د لرغون پېژندنې د څېړنې تاریخ او پایلې.
۲ ـ کشفیات باستانشناسی در ولایت های پروان و کاپیسا.
۳- د پروان، کاپیسا او بامیان ولایتونو پیژندنه د لرغونو اثارو، تاریخي اثارو او روایتونو په رڼا کې.
۴ شیوه ی معماری و هنر ظریفه ی یونان و کوشانی، تکمیل نمودم که، دو اثر اخیرالذکر به چاپ رسیده اند و اثر شماره اول آن نیز در مجله ی تحقیقات باستانشناسی نشر گردیده است.
پرسش:
می توانید در مورد مقالات علمی ـ تحقیقی تان هم چیزی بگویید؟
پاسخ:
ده ها مقاله ی علمی ـ تحقیقی، پیرامون موضوعات مربوط به باستانشناسی نوشته ام که، در مجله های باستانشناسی، تحقیقات کوشانی و دیگر کتب و نشریه های کشور به چاپ رسیده اند.
پرسش:
حالا از کار های مهم مسلکی تان چیزی بگویید؟
پاسخ:
در کنفرانس ها سمینار های داخلی همواره به عنوان یک باستانشناس اشتراک فعال داشته، مصاحبه هایی را در نشرات و رسانه های کشور، در مورد ساحات، آثار و آبدات تاریخی انجام داده ام. در کاوش های تپه ی شتر هده، تپه ی سردار غزنی، تپه ی مرنجان، تپه ی زرگران ولایت بامیان، مینار جام، مس عینک لوگر و ساحه های دیگر اشتراک ورزیده و بیش از ۳۰ ولایت افغانستان را از نگاه باستانشناسی سروی و گزارش های علمی زیادی را از چگونه گی وضعیت ساحات و آبدات تاریخی تهیه و به آرشیو انیستیتوت باستانشناسی سپرده ام. همچنان در ترمیم آبدات تاریخی ولایات غزنی و قندهار شرکت ورزیده ام. زمانیکه در اثر جنگ های ویرانگر و خانمانسوز داخلی آثار موزیم ملی افغانستان غارت و از بین رفتند و یا از طرف دشمنان فرهنگ شکستانده شدند، آثار باقیمانده را دوباره مرتب و سجل نموده ام.
همچنان آثار طلا تپه، بگرام، تپه ی فلول و آی خانم را که، در ارگ ریاست جمهوری قرار داشت، با هیأت نشنل جیوگرافیک بطور مشترک ثبت و سجل نمودم. در امور اداری مرکز تحقیقات باستان شناسی، به حیث منشی علمی فعالیت هایی را انجام داده ام. مزید بر آن راهنمایی رساله های علمی یک تعداد از اعضای علمی اکادمی علوم را نیز به عهده داشتم مغاره های بو دایی جاغوری و قره باغ غزنی کتابی است که، پروفیسور ویراردی والیو بیپرتی ایتالوی، که به زبان انگلیسی می باشد، به فارسی برگردان نموده ام که قسمتی از آن در مجلات تحقیقات باستان شناسی و تحقیقات کوشانی به چاپ رسیده اند. متاسفانه موفق به چاپ اصل کتاب نشده ام.
پرسش:
په کومو سیمینارونو او نړیوالو علمي مجلسونو کې مو ګډون کړی او په کومو موضوعاتو او کوم ځای کې مو لیکچرونه او بحثونه کړي دي؟
پاسخ:
در سمینار های بین المللی در کشور های پاکستان، تاجیکستان، و ازبکستان شرکت ورزیده پیرامون باستان شناسی و تحقیقات مشترک کشور ها به سخنرانی و گفتگو پرداخته ام.
پرسش:
نگاه جناب عالی، در شرایط کنونی، بر وضعیت باستان شناسی و حفظ آثار تاریخی افغانستان چگونه است؟
پاسخ:
در شرایط کنونی چون کشور های خارجی امارت اسلامی طالبان را به رسمیت نمی شناسد، ارتباط با مراکز کشور های خارجی قطع بوده و از سوی دیگر امکانات مالی در دست نمی باشد، فعالیت های باستان شناسی متوقف می باشند. از جانب دیگر کادر های مجرب و برجسته، یا بازنشسته شده ان، و یا از کشور برون رفته اند. آن عده از باستان شناس هایی که، فعلا در دفتر ها مصرف اند، شرایط کاری برای شان مساعد نمی باشد. تا جایی که من اطلاع دارم فعالیت های باستان شناسی کاملا به رکود مواجه است.
پرسش:
طالب ها از کشف یک حوزه ی باستانی، در ولایت پنجشیر به قول خود شان ۴۵۰۰ ساله ی مربوط به دوره ی بودایی « که از سوی یکی از باستان شناسان هم همکار شما غیر واقعی و مبالغه آمیز خوانده شد» خبر دادند. نظر شما در این مورد چیست؟
پاسخ:
چون افغانستان یکی از شاهراه های تمدن و محل اتصال شرق و غرب به حساب می رفت، پنجشیر نیز یکی از معابر راه ابریشم بوده که، کاروان ها از این مسیر به آسیای میانه ، چین و غرب در تردد بودند. در مورد اینکه آثار کشف شده در پنجشیر را به دوره ی بو دایی ۴۵۰۰ سال تاریخ گذاری میکنند، اشتباه محض می باشد. زیرا که، دوره ی بود ایی در زمان کوشانی ها « ۴۰ ق م ـ قرن اول میلادی» در افغانستان ترویج و سپس از این جا به چین انتشار می یابد. از اینرو گفته می توانیم که، این تاریخ گذاری درست نبوده قابل قبول باستان شناسان نمی باشد.
پرسش:
څه فکر کوئ چې په افغانستان او اوسنيو حالاتو کې بايد د لرغونو اثارو څيړنې او استخراج ته دوام ورکړي او يا تر څو چې شرايط مناسب نه وي او د اثارو د غلا مخه ونيول شي، زموږ دغه فرهنګي او ميراثي شتمنۍ بايد تر خاورو لاندې پاتې شي؟
پاسخ:
به نظر من، در حال حاضر شرایط برای پژوهش ها و کاوش های باستان شناسی مساعد نبوده خاک می تواند آثار تاریخی را بهتر از ما حفظ کند.
پرسش:
مهمترین کار هایی را که تاکنون در رشته باستان شناسی و موزیم داری انجام داده اید، کوتاه ذکر کنید؟
پاسخ:
مهمترین کارهایی را که، در باستان شناسی انجام داده ام، همانا نوشتن کتب، مقالات و تهیه ی گزارش های علمی بوده که، آینده گان می توانند از آنها استفاده نمایند. مهمترین کار ها هم سجل و مجسم نمودن آثار باستان شناسی کشور بود که، جهت تدویر نمایشگاه و معرفی هویت تاریخی و فرهنگی افغانستان به کشور های فرانسه، ایتالیا، هلند، امریکا، کانادا، آلمان و انگلستان به نمایش گذاشتیم.
پرسش:
تاسو د لرغون پېژندنې څیړنې او موزیم مدیریت باندې د ټیکنالوژۍ اغیزې څنګه ارزوئ؟
پاسخ:
دسترسی به اینترنت و تکنولوژی جدید خود یکی از عوامل پیشرفت و ترقی علم باستان شناسی می باشد. از طریق اینترنت است که، می توان از کشفیات تازه ی باستان شناسی در نقاط مختلف جهان آگاهی حاصل نمود. همچنان از این طریق میتوان هرگونه نشرات و کتب جدید را پیرامون باستان شناسی به دست آورد.
پرسش:
به عنوان یک پروفسور علوم باستان شناسی و موزیم، به جوانانی که شوق دارند در رشته های باستانشناسی و موزه داری درس بخوانند، چه گفتنی دارید و چگونه راهنمایی شان می نمایید؟
پاسخ:
جوانانی که علاقمند مسلک باستان شناسی و موزیم هستند، اینجانب به عنوان یک دوست برای شان توصیه می نمایم که، معلومات خویش را پیرامون فرهنگ و تاریخ کشور توسعه داده از طریق تکنولوژی جدید، به دانش خویش بافزایند. تا وظایف خود را با کمال صداقت و ایمان داری به پیش ببرند. زیرا که، شرط اول موفقیت در این دو کانون علمی « باستان شناسی و موزیم» صداقت و عشق به وطن می باشد. از این دو راه است که، می توان زوایای تاریک تاریخ کشور را روشن نمود.
«روزنگار»
چگونه شاعر شدم؟
حيات الله نيازي په دې اړه وايي:
ـ زادگاهم فیض آباد بدخشان، جنت نشان است. متولد سال ۱۳۲۳ هجری خورشیدی هستم. با از دست دادن پدر و مادر در آوان کودکی به سر پرستی عموی دلسوز و مهربانم، میرزا عبد الرزاق خان نیازی و مادر بزرگ مغفورم، از کودکی و نوجوانی پا به پایه ی جوانی گذاشتم.
از خانم عمویم بگویم. او چنان یک خانم مهربانی بود که، تا دیر زمان، از یتیم بودن خود چیزی نمی فهمیدم و او را مادر می خواندم و می شناختم.
روزنگار ـ ناروی
۱۲ـ اکتبر ۲۰۲۳
عمویم از خطاطان شهیرشهر، نویسنده توانا و شاعر زیبا کلامی بود. او آموزش خط نستعلیق، کوفی و شکست و همچنان قراعت قران کریم را برای شاگردان بسیاری رایگان می آموختاند. خانه ی ما هم به یک مکتب خانه ی کوچک می ماند. تا وقتیکه ایشان در قید حیات بودند، وضع به همینطور بود. من نیز در فراکیری قرانکریم وآموزش هنر خطاطی افتخار شاگردی ایشان را داشتم.
کلانترین توصیه ی جناب شان برای من مطالعه ی کتاب بود. ایشان به من اجازه میدادند تا از کتاب خانه ی شان استفاده کنم. همچنان اجازه داشتم تا در موارد مواجه شدن با دشواری های مربوط به کتاب خوانی و مطالعه، از جناب شان بپرسم و راهنمایی های لازم کسب نمایم.

آنچه خواندید، سخنان آقای حیات الله نیازی، یکی از شاعران نامدار و یکی از شهروندان سرزمین فضل پرور بدخشان است، که افزون بر قلمرو شعر و ادب در ساحه ی بهداشت و تیمارداری از بیماران، آموزش ها و تجربه های کافی دارد.
آقای نیازی در آغاز یک گفتگوی کوتاه با خبرنگار پایگاه اینترنتی روزنگار در مورد خود و کارکرده های خویش به سخنانش چنین ادامه میدهد:
ـ در هفت سالگی همراه با عده ای از هم بازی ها و همسالان خود درمکتب ابتدایی شاه محمود غازی که، فعلا بنام لیسه ی کوکچه یاد می شود، شامل گردیدم. درست به یاد ندارم؛ صنف ۵ یا ۶ بودم که، یک روز معلم مضمون دری، نوشتن یک مقاله ۶ یا ۷ سطری، در باره معارف را به عنوان کارخانگی به شاگردان داد. فردای آن روز من دومین شاگردی بودم که به اشاره یی استاد از جا برخاستم و با دلهره و اضطراب شروع کردم به خواندن مقاله.
در ختم مقاله، ناخودآگاه گاه گفتم: نویسنده؛ حیات الله نیازی!
بیا پوه شوم چې ښوونکی معاینه کوي او شاګردان یې تعقیبوي. زه په خوښۍ او حیرانتیا کې ورک وم. ما فکر کاوه چې شاید زما مقاله د دوی لخوا نه وي خوښ.
اما وقتیکه معلم صاحب گفت:
آقای نیازی، آفرین!
زه پوهیدم چې د هغه خبرې زما په لور روانې وې. دلته په زړه پورې ټکی زما وروستی نوم و، چې د فارسي استاد یاد کړی و.
از همان روز به بعد ذوق نویسنده گی در من بیدار شد. از این به بعد استاد بجای نام من، مرا با تخلصم یاد میکرد. از سرور وشاد مانی سر از پا نمی شناختم. می نوشتم و می نوشتم.
در اخیر نوشته هایم هم نیازی می نوشتم. همان تخلصی که عموی بزرگوارم، به احترام نام پدر بزرگم «ملا نیارز محمد خان» برگزیده بود.
پس از فراغت از لیسه ی شاه محمود غازی، با عده ای از همصنفان شایق به تحصیلات بیشتر، به کابل فرستاده شدیم. هر یک به هر مکتبی ثبت نام شدند. من و یک همصنفی ام به لیسه نرسنگ «پرستاری»آنوقت معرفی شدیم. پس از سه سال از آن فارغ و از سوی وزارت صحت عامه، جهت انجام خدمات صحی، به آمریت صحت عامه ی بدخشان توظیف شدیم .
ما په کابل او بدخشان کې هم زده کړې کولې. د راس د رسمي وخت له پای ته رسیدو وروسته، ما د خپل کاکا کوچني خو بډایه کتابتون ته پناه یوړه او هلته مې کیسې لوستلې. د جاوید فاضل او محمد حجازي لیکنې زما لپاره ډېرې په زړه پورې او خوندورې وې.
از برکت مطالعه و خواندن آثار بزرگان ادبیات، اولین داستانم تحت عنوان «دست تقدیر» در سال ۱۳۴۲ هجری خورشیدی اقبال چاپ یافت. پس از آن به کمک و راهنمایی های جناب احمد جان کامران، مدیر مطبوعات، متصدی صفحه ی جوانان روز نامه بدخشان شدم. در این دوران شوق و ذوقم به نویسنده گی بیشتر گردید. بعد از آن چندین داستان دیگر نیز از من در آن روزنامه به چاپ رسیدند.
نوشتن مقالات و مضامین را نیز تمرین می کردم. خیلی از نوشته هایم در روزنامه های ولایتی اتحاد بغلان، بیدار مزار شریف، دیوه ی شبر غان، روزنامه ی ملی انیس و جریده ی سلام انتشار یافته اند.
پر دې سربېره، چندي د «زنبیل غم» طنزي- انتقادي مجلې همکار لیکوال، د اغا اونیزې او د سلام سباوون مجلې د مدیره هیئت غړی او د مسؤول مدیر په توګه دنده ترسره کوي. ما ملي بانډ لیکلی دی.
اما به سرایش شعر، پس از پیروزی انقلاب ۷ ثور سال ۱۳۵۷ با سرودن شعر «مهد آفتاب» آغاز نمودم. شعری که، پس از نشر در روزنامه وزین «بدخشان» توسط خیلی از شاعران بدخشان استقبال گردید. سروده ی مذکور را می توانید، در زیر از نظر بگذرانید:
مهد آفتاب
فدای تو ای مهد افتاب شوم
فدای کشور گل گون پر گلاب شوم
میان ریگ بیابان و شوره زارانت
تپنده موج خروشان پر شتاب شوم
به داغ سینه خونین شهید لاله کفن
گهر ز دیده فرو ریزم و سهاب شوم
امید م آنکه به روز نبرد پاک دلان
به اتشین سحری اتشین شهاب شوم
سکندر زمان استانه بوس پای ته ورسید
فدای رزم دلیران پر عتاب شوم
قسم به مام وطن آرزو همین دارم
چې زه خپل ژوند تاته د ثواب په خاطر ورکوم
مبر زیاد شهیدان راه آزادی
فدای نام شکوه مند انقلاب شوم
نیازی بسکه بلند وافتادت عالم عشق
وفا کنید عزیزان که کامیاب شوم
روزنګار له ښاغلي نیازي څخه د شعر او شاعرۍ په اړه پوښتنه کړې او ځوابونه یې په لاندې ډول دي:
پرسش:
د شعر کومې برخې تاسو ته په زړه پورې دي او د شاعر په توګه تاسو له کومو هڅول شوي یاست؟
پاسخ:
برای من، جذاب ترین چیز در شعر جدی بودن پیام است. ولی همان پیام که نیاز زمانی مردم و در دفاع از مردم باشد. فرق نمی کند که، این پیام با چه شیوه ای بیان میشود. در قالب انتقاد، طنز، هجو و یا اعتراض تند.
و اما الهام به من، واقعیت های عینی جامعه اند. واقعیت هایی که، جریان دارند و اسباب رنج درد و آلم مردم می شوند. مردمی که، در این میهن با هم زندگی می کنیم و یک جا با هم از نابسامانی ها و نارسایی ها رنج میبریم.
پرسش:
روش خلاقیت در نگارش شعر برای شما چه مفهوم و اهمیتی را افاده می کند و در کار های خود تان چگونه است؟
پاسخ:
خلاقیت در شعر تلاش ارزنده و مفید است. اما نباید هر ابتذالی را که برخی ها برای شهیر شدن به خورد خواننده گان می دهند، خلاقیت نامید.
من طرفدار همان خلاقیت هایی هستم که، بر باروری و تقویت هر چه بیشتر فرهنگ، هنر و ادب ممد واقع گردد، نه آن خلاقیت هاییکه از مد و هبوات دیرین سال ادبیات ما را مسموم سازد و از اعتبار پر بار ان بکاهد.
پرسش:
به چه موضوعات یا تجاربی در شعرهای تان، به طور معمول نگاه و اشاره می کنید؟
پاسخ:
د خپل چاپېریال په اړه د شاعر لید باید ژور او مسؤل وي. د نيمګړتياوو له جملې څخه ټولنيزې نابرابرۍ اغېزمنې دي او د ده شعر د خلکو، د هغوى د نه ويل شويو الفاظو ضامن دى او شاعر په ناخبره توګه د داسې يو څه مسوول دى.
پرسش:
از چه منابعی برای غنا بخشایی شعرهای تان استفاده میکنید؟
پاسخ:
د پخوانیو او مشهورو معاصرو شاعرانو د ارزښتناکو اثارو مطالعه او حواله کول.
پرسش:
په شعر کې باید وزن، نظم او خټک، یا پیغام او مفهوم او یا دواړو ته پام وشي.
که دواړو ته، کوم یو غوره کوئ؟
پاسخ:
به هر دو. زیرا که هر دو لازم و ملزوم هم شناخته میشوند و با همآهنگ بودن این دو اصل است که، شعر زینت پیدا می کند و آهنگین میشود. ناگفته نماند شعر خوب را که میخوانید، به خودی خود فکر می کنید، اهنگی زمزمه میشود. البته نه هر شعری. بل پخته ترین های شاعران.
پرسش:
چه نگرشی به شعر و ادبیات دارید؟ این پرسش بدان معنی که است که:
آیا برای تان مهم است که شعر های تان پیامی خاص منتقل کنند، یا فقط به خاطر لذت بردن از نوشتن آنها را می سرایید؟
پاسخ:
شعر عاری از پیام، بغل کردن هوا را می ماند. به این معنی که، هر چند تلاش شود، چیزی در آغوش نمی آید. شعر بدون پیام، مخاطب ندارد و اما شعر دارای پیام ماندگاری و جاویدانگی پیدا می کند و حتی امثله های همیشه تکرار مردم میشود به طور مثال:
توانا بود هر کی دانا بود
زدانش دل پیر برنا بود
فرودوسی
مینه د الهی رڼا تاج دی
بزن بر سر برو هر جا که خواهی
سعدي
جنگ هفتادو ملت همه راه عذر بنه
ځکه چې د حقیقت نه لیدل د افسانې جوړولو لاره ده
حافظ
دی شیخ با چراغ همی کشت گرد شهر
از دیو و دد ملولم و انسانم ارزوست
مولانا
بنی ادم اعضای یک دیگرند
که در افرینش زیک جوهر ند
سعدي
پرسش:
اشعار شما کاملا مختص به فکر خود تان اند یا، از آثار شاعران دیگر، مانند؛ سعدی، حافظ، مولوی، رودکی و غیر متاثر می باشند؟
پاسخ:
زما له نظره داسې فارسي شاعر نشته چې د نړۍ د سترو شاعرانو د بډایه اثارو له مطالعې پرته دې د شاعر د شعر تر څنګ خپل سر نه وي موندلی. که زه شیان د شعرونو په توګه سره یوځای کړم، دا یو نعمت دی چې تل دې مشرانو ته اشاره کوي.
پرسش:
چه نکاتی را برای نویسنده گان و شاعران تازه کار توصیه می کنید تا، در دنیای شعر بیشتر وارد شوند و زیادتر ارتقای فکری نمایند؟
پاسخ:
توصیه همانا مطالعه باز هم مطالعه و بار بار مطالعه یی آثار گران سنگ متقدمین شعر است.
دوم ممارست و تمرین و سوم رهنمایی خواستن از شاعران معاصر با تلاش پیگیر صبر و انتظار تا انچه می سراید شعر شناخته شود.
پرده برداری از راز های ساختمان هشت ضلعی
ساختمان هشت ضلعی، به مثابه ی یکی از شاهکارهای معروف و کم نظیر معماری مربوط به دوران امپراطوری روم، واقع در قلب شهر پولیگ نانو، همه ساله هزاران هزار جهانگرد و پژوهشگر را از نقاط مختلف جهان، بسوی خود می کشاند.
در جریان يك سفر گردشگری ام در ایتالیا در شهر پوليگانو این ساختمان هشت ضلعی توجه ام را به خود جلب كرد.
ياده شوې ودانۍ چې د ايټاليا د پاچا فريدريک II لخوا جوړه شوې وه، نن ورځ د نړۍ د سيلانيانو په مرکز بدله شوې ده. ما غوښتل چې د فریډریک II په اړه یو څه تحقیق او مطالعات وکړم چې دومره عالي ودانۍ یې شاته پریښوده او نن ورځ د نړۍ د سیلانیانو پام دی او د ځایی خلکو لپاره ډیر عاید لري.
روزنگار ـ مرادی - وین
اول اکتبر ۲۰۲۳
فريدريك دوم پسر امپراتور هنری ششم، متولد سال ۱۱۹۴ در شهر جسی ایتالیا میباشد. او سه ساله بود كه، پدرش را از دست داد. فريدريك در كاخ نورمن در پالرمو بزرگ شد. پاپ اينوسنتس سوم بر حاکم آینده امپراتوری نظارت میكرد. در اين شهر یونانی ها، عرب ها، يهودی ها و آلمانی ها زند ه گی ميكردند. فريدريك همه اين زبانها را آموخت. او به ٩ زبان مکالمه ميكرد و با افکار و مذاهب دیگر مردمان آشنا شد.
فريدريك در سن ۱۶ سالگی از طرف شاهزاده گان آلمانی به عنوان امپراتور، امپراتوری مقدس روم انتخاب گرديد. چون شاهزاده گان امپراتوری خيلی قوی بودند، فريدريك نتوانست امپراتوری را به اساس عقاید خود شكل دهد و بالاخره به جزيره ی سسیل عقب نشينی كرد. در سال ۱۲۲۰ در بازگشت فريدريك توسط پاپ تاجگذاری شد. فريدريك پادشاهی خود را در جنوب ایتالیا کاملا متحول كرد و فوجيا را مرکز قدرت خود قرار داد. او توانست به سرعت قدرت نفوذ خود را به تمام ایتالیا نفوذ دهد و يك اداره منظم ایجاد كند. فريدريك به عنوان فرهیخته ترين زمامدار دوران خود نامی را برای خود كمایی كرد و معاصرانش او را ( تغیير گر جهان) نامیدند.
فريدريك به سوالاتی از قبيل، كيهان چگونه كار ميكند و اینکه، آيا روح وجود دارد؟ علاقه مند بود. فردريك به شاهین علاقه داشت او شرایط زندگي حیوانات را مطالعه كرد و كتابی نوشت كه، تصویر ۹۰۰ پرنده در آن به چاپ رسيده بود. وی در دهه آخر عمرش شروع به ساخت قلعه (دل مونته ) هشت ضلعی كرد كه، همراه این متن آن را مشاهده کرده می توانيد. حکومت فريدريك بار ها تحت الشعاع در گيری با پاپ قرار گرفت، اما فريدريك جنگ های صليبي را به تعویق می انداخت. علاوتا ادعای ارضی و مسایل حقوقی روابط بين امپراتور و پاپ را تيره می ساخت و در نتیجه اختلافات شدید، امپراتور تكفير شد.
فريدريك دوم در ۱۳ دسامبر ۱۲۵۰ در اثر مسمومیت خون در گذشت. تابوت او در پهلوی تابوت پدر و مادرش هنری ششم قرار دارد.

مجاهدينو د ژوندون ښکار کړ!
یادی از مجله ی محبوب خانواده گی «ژوندون» ستاره تابناکی که ۳۱ سال پیش، با روی کار آمدن حکومت «مجاهدین» از آسمان کشور افول کرد.


پایگاه اینترنتی روزگار، در نظر دارد شماری از روزنامه ها و مجلات مهم و معروفی را که، پس از چندین دهه نشرات، توسط مجاهدین و طالبان از بین برده شده اند، به خوانندگان خود، بویژه نسل جوان معرفی کند.
این هم به خاطر اینکه، نسل جوان کشور ما بدانند که، پدران ایشان، پیش از وقوع بحران های سیاسی چپ و راست، چندین دهه ی اخیر، امنیت و فرهنگ عالی داشته بودند. از جمله فرهنگ خوانش کتاب، روزنامه و مجله.
روزنگار پروسه معرفی این نشریه ها را با معرفی مجله ی وزین هفته گی و خانواده گی « ژوندون» آغاز میکند.
روزنگار ـ ناروی
19 .09.2023
ژورنالیست توانمند و تجربه کار کشور، جناب آقای محمد زمان نیکرای، ژورنالیستی که، برای حدود یک دهه، معاونیت مسوول این مجله را به عهده داشته به خواننده گان روزگار در مورد تاریخچه، کارکرد ها و ویژه گی های مجله ی ژوندون به شرح زیر معلومات میدهد:
کار پیل کړئ
مجله ی ژوندون ۷۳ سال پیش از امروز «در سال ۱۹۴۹م» در چوکات وزارت اطلاعات و کلتور وقت، به مدیریت مسوول محمد بشیر رفیق، به نشرات آغاز کرد.
د ده د لومړي خپرندوی پړاو ژوند په ۳۲ مخونو کې خپور شو. د دې خپرونو منځپانګه د هنري موضوعاتو، د هنرمندانو پیژندنه او اعلانونه شامل وو.
رقابت با مجله های ایرانی
په راتلونکو کلونو کې، کله چې په هېواد کې د ورځپاڼو او مجلو لوستلو کلتور ته وده ورکړل شوه، په ملي کچه د یوې عمومي مجلې نشتوالی احساس شو. د یوې مجلې نشتوالی چې د ایراني مجلو لکه "معلومات" او "زن روز" سره سیالي وکړي چې په افغانستان کې یې ډیر مینه وال درلودل.
با توجه به این نیازمندی مقامات رهبری وزارت اطلاعات و کلتور وقت تصمیم گرفت تا مجله ای را تاسیس نماید که، بتواند جای مجلات و نشریه های خارجی را پر کند.
مجله ی هفتگی
برای پرکردن این خلا، مجله ی ژوندون را برگزیدند و این مجله را که، قبلا فعالیت نشراتی داشت، بازسازی و از لحاظ شکل و محتوا انکشاف دهند. از همین جا بود که، مجله ی ژوندون، به یک مجله ی هفته گی عمومی ارتقا داده شد و یک تحول کیفی در خطوط نشراتی آن رو نما گردید و ژوندون با یک چهره ی جدید در خانواده ی مطبوعات کشور عرض وجود نمود.
تشکیل بورد مسلکی
باید خاطر نشان کرد که، برای پیشبرد امور نشراتی مجله ی ژوندون یک بورد قوی؛ متشکل از افراد مسلکی و ژورنالیستان با تجربه در آن به کار گماشته شد که، در راس آن یک ژورنالیست بسیار با استعداد و مبتکر به نام بانو شکریه رعد، قرار داشت.
در زمان تصدی بانو رعد صفحه های مجله ی ژوندون از ۳۲ به ۱۰۰ صفحه ارتقا یافت.
جلب پژوهشگران و مترجمان
همچنان قویترین نویسنده گان، مترجمان و پژوهشگران به این مجله روی آوردند و به همکاری آغاز کردند. مانند: روستا باختری، جلال نورانی، اعظم رهنورد زریاب، مهدی دعا گوی، نور محمد کهگدای، سرشار روشنی، محمد شفیع رهگذر و عده ی دیگری که ، در حال حاضر اسم های شان را به یاد ندارم.
د خپلو خپرونو په دې دوره کې، ژوندون مجله د ګرانو لوستونکو د ذوق او شوق له مخې غوره موضوعات او په زړه پورې او د لوستلو وړ مطالب خپروي. له همدې امله، په لنډه موده کې، د زیوون د مینه والو او پیرودونکو په شمیر کې د پام وړ زیاتوالی راغلی او دا په ملي کچه ترټولو خپریدونکې مجله شوه.
انتخاب دختر سال
یکی از ابتکارات مجله ی ژوندون در این مرحله، راه اندازی برنامه ی « انتخاب دختر سال» بود. به این مناسبت در هر شماره ی ژوندون ویژه گی های یکی از دختران کاندید شده به نشر می رسید و خواننده گان مجله ، از طریق پست و مخابرات رای خود را برای کاندید مورد نظر به آدرس مدیریت مجله ارسال می نمودند.
تشکیلات اداری ژوندون
لیکوال محمد زمان نیکري په ۱۹۷۷ کال کې د ژوندون مجلې سره د ژورنالیزم د لیسانس په توګه شامل شوم. دا هغه وخت و چې شاد روان نجیب رحیق د مجلې د مدیر په توګه کار کاوه. اغلې راحیله راسخ د مجلې مرستیاله وه. زه د مجلې مسوول مدیر وم او علي محمد عثمان زاده د مجلې مدیر و. د ژوندون مجلې نور مسلکي غړي: محمد رحیم اعتمادي، اغلې مریم محبوب، رحیم الله جرمي، غوث زلمی، عبدالوکیل حیاتي او عبدالاحد کرزی.
همگاران قلمی برونی
همکاران قلمی مجله ی ژوندون را، در دوره ی تصدی مرحوم نجیب رحیق و دوره های بعدی ، عده ای از نویسنده گان، مترجمان و پژوهشگران چیره دست تشکیل میدادند که، اسمای همه شان را به خاطر ندارم. اما تا جایی که به یاد دارم، اینها عبارت بودند از:
امین افغان پور، اعظم رهنورد زریاب، میر حسام الدین برومند، محمد آصف خرمی، حفیظ الله عمادی، رووف راصع، دستگیر نایل، محمد عوض نبی زاده، استاد علی اصغر بشیر، بیرنگ کوهدامنی، محمد ظاهر صدیق، صالح محمد کهسار و عده ی زیاد دیگر.
تغییرات سیاسی مدیران
باید یاد آوری کرد که، با تغییر رژیم سیاسی در کشور، در سال ۱۳۵۷ در رهبری مدیریت مجله ی ژوندون نیز دگرگونی به وجود آمد. در این وقت مدیریت مجله به راحله راسخ، به عوض رحیق سپرده شد. در اخیر همین سال بار دیگر تغییرات بمیان آمد و شیر محمد کاوه به عنوان مدیر مسوول و نگارنده به حیث معاون مجله تعیین گردیدیم.
د ۱۳۵۸ هجري لمریز کال په پای کې د سیاسي بدلون او بدلون په راتلو سره راحله راسخ د دویم ځل لپاره د مجلې د مسوول مدیر په توګه وټاکل شوه. لیکوال د مجلې د مرستیال په توګه پاتې شو.
یگانه مجله ی هفته گی
باید خاطر نشان ساخت، طی سال هایی که، بانو شکریه رعد، نجیب رحیق و راحله راسخ سمت مدیر مسوول مجله ی ژوندون را به عهده داشتند، نشرات این مجله از رونق خوبی برخوردار بود. ژوندون طی این سال ها به عنوان یگانه مجله ی هفته گی، محبوب جوانان، و خانواده های ایشان شناخته می شد. روز تا روز به تعداد خواننده گان و علاقمندان آن افزوده می شد. به خاطر اینکه، بهترین مضامین و مطالب جالب ذوقی، اطلاعاتی، ادبی، هنری، تفریحی و سرگرم کننده را به نشر می رسانید. ژوندون علاوه بر این دارای چندین صفحه ی اختصاصی مانند؛ صفحه ی زن و کودک، جوانان ورزش، شعر و ادب ، داستان کوتاه، دلچسپ و خواندنی، مسابقات ذهنی، طنز و فکاهیات، تبصره های سیاسی و فشرده ی اخبار هفته نیز بود.
کادر مسلکی مجرب
البته نباید فراموش کرد که، مصاحبه ها و گزارشات بسیار جالب توجه، که توسط خبرنگاران مجرب و مسلکی این مجله، بویژه غوث زلمی، رحیم الله جرمی، و رووف راصع تهیه و به نشر میرسیدند، به زیبایی و اعتبار مجله می افزودند. این گفتگو ها همچنان توجه و علاقه ی خواننده گان را به ژوندون بیشتر می ساختند.
د سمپوزیا تنظیم کول
یکی دیگر از ابتکارات ژوندون تدویر سمپوزیوم ها و میز های گرد بود، که وقتا فوقتا ، پیرامون مسایل روز و بویژه در رابطه به موضوعات خانواده گی برگزار میشدند. آجندای این میز های گرد را مهمترین موضوعات مانند، تنظیم خانواده و تربیه ی کودک، مشکلات و نیازمندی های جوانان، روابط خانواده با یکدیگر، خشونت بین عروس «سنو» ومادر شوهر « خشو» تشکیل میدادند.
توجه به سطح سواد خواننده گان
با توجه به مطالبی که فوقا گفته آمدیم، مجله ی ژوندون طی حیات نشراتی خود، همواره ذوق و علاقه ی علاقمندان و خواننده گان خود را در نظر داشته و بر اساس آن مطالب منتشره ی خود را عیار می نموده کوشیده است تا ذوق و علاقه ی آنان را در نظر بگیرد. به خاطر اینکه، خواننده گان آن در هر درجه ی سواد و دانشی که قرار داشتند، میتوانستند در لابلای صفحه های مجله مطالب دلخواه شان را پیدا نموده آنرا مطالعه نمایند.
ارگان انجمن نویسنده گان
خلاصه اینکه؛ مجله ی ژوندون بنابر لزوم دید مقامات دولتی در سال ۱۳۶۲ هجری خورشیدی با تشکیل و کارمندان خود به انجمن نویسنده گان افغانستان تعلق گرفت، که در راس مدیریت آن جناب واصف باختری قرار داشت. در این هنگام خطوط نشراتی مجله هم تغییر کرد و از این به بعد به نشر مسایل ادبی اختصاص یافت.
شکار تیر مجاهدین
مجله ی ژوندون طی چند دهه ی حیات نشراتی خود ، خدمات قابل قدری را در عرصه ی روشنگری عامه موفقانه انجام داد. این مجله در سال ۱۳۷۱ هجری خورشیدی با روی کار آمدن «مجاهدین کرام ! » همچون ستاره ی تابناک از آسمان مطبوعات کشور افول کرد.
یادش به خیر و خاطره های روشنگرانه اش گرامی باد!
ظاهر ظفری، به شعر و شاعری چنین مینگرد!
پایگاه اینترنتی روزنگار، کار در جهت رشد، انکشاف و نگهداشت ارزش های فرهنگی زبان و ادبیات فارسی را در اولویت های برنامه های نشراتی خود قرار میدهد. از اینرو به شعر و شاعری، به مشابه بخش کلانی از این ارزش، توجه ی زیادی مبذول میدارد. به باور روزنگار، برجسته سازی کار کرد ها و به نمایش گذاری توانایی شاعران خوش نام، می تواند این نشریه را، در این راستا یاری رساند.
خبریال خبریال
۲۷ اپریل ۲۰۲۳
رویای عید در شعر ( ظهیر فاریابی )
ای به عیدی دلم به روی تو شاد
عید را ر و ی تو مبا رک باد
هر کجا یاد چهره ی تو کنند !
هیچ کس را ز عید نا ید یاد
ای بسا دل که از هوا ی لبت
در میان گل و گلا ب ا فتاد
هر زمان شا دی نو ا ست مرا
زان رخ همچو صورت نو شا د
نی ، غلط می کنم چه میگو یم !
با چنین غم چگونه باشم شاد ؟
فتنه ی نیکو ا ن بغد ا د ی !
وز تو چشمم چو دجله ی بغداد
بر فلک تا ختی به تندی اسپ
تا رخت ما ه را ر خی بنهاد
می نتر سی از انک در تو رسد
انچ کردی به جانم ا ز بیداد !
تا من از دست محنت تو کنم
پیش مخد وم خویشتن فر یاد
عید از منظر (خداوندگار بلخ ) مولانا جلال ا لدین محمد بلخی :
عید تان مبارکباد !
عید بر عا شقا ن مبارک باد
عاشقان عید تان مبارک باد
عید بو یی ز جان ما دارد
برجهان همچو جان مبارک باد
بر تو ای ماه اسمان و زمین
تا به هفت اسمان مبارک باد
عید امد به کف نشان وصال
عا شقان این نشان مبارک باد
روزه مگشای جز به قند لبش
قند او بر د هان مبارک باد !
عید ، بنو شت : بر کنا ر لبش
کاین می بیکران مبارک باد
عید تا ا مد ا ی سبکرو حان !
رطل های گر ان مبا رک باد
گر نصیبی دهی به من گویم
بر من و بر فلان مبارک باد
شمس تبر یز همچو عید امد !
برمن و دو ستا ن مبا رک باد !
اول ثور سال ۱۴۰۲ هجری خورشیدی
۲۱ - اپریل ۲۰۲۳
نوروز رمز پیوند انسان با طبیعت
بقلم: محمد زمان نیکرای
بهار هشداری است برای عالمیان
بقلم: دکتر حیات الله نیازی
راځئ چې د مارچ اتمه د ښځو د پیوستون نړیواله ورځ ولمانځو!
بقلم: محمد زمان نیکرای
علت وقوع زمین لرزه ی ترکیه، از نگاه یک ملا
د ايراني نژاد يو فارسي ژبی ملا په ترکيه کې د زلزلې اصلي لامل په لوړ پوړو امريکايي او اسرائيلي افسرانو او پوځيانو د خدای غضب ګڼي.
او در یک سخنرانی ویدیویی خویش میگوید:
در یکی از روز ها، در سواحل دریای مدیترانه ۳۰۰۰ نظامی عالی رتبه امریکایی، اسراییلی و ترکی جمع شده بودند. آنها در آنجا مجلس رقص، عیاشی و شراب نوشی برپا کرده بودند.
د 2023 کال د فبروري 11 نیټه ژورنال
جلسه به خاطر تجلیل از فراغت تحصیلی شماری از افسران ترکی ترتیب شده بود.
در جریان این جلسه یک جنرال ترکی به یک سرهنگ ترکی زیر دست خود گفت:
یک جلد قرآن بیاور!
او قرآن را آورد.
باز برایش گفت که، قرآن را باز کند و بخواند.
جنرال وقتی که چند آیه قرآن را خواند
سپس برایش گفت:
آنچه را که خواندی، ترجمه کن!
او گفت: من ترجمه کردن بلد نیستم. جنرال کلان عصبانی شد. قرآن را از دست جنرال زیر دست خود گرفت. آن را پاره پاره کرد و برگه های آن به را زیر پای رقاصه هایی که در آن مجلس رقص می کردند، پرتاب کرد.
جنرال دومی که قرآن را آورده بود، یک مرد مسلمان بود. اما به کسی نمی دانست که، مسلمان است.
بعد از اینکه گفت، ترجمه کردن بلد نیست، به آهسته گی خود را از جلسه برون کرد.
او میگوید:
در حالیکه از جلسه برون می رفتم، به پاره کردن قرآن توسط آن جنرال، خیلی فکر میکردم. ترس بر تمام بدنم مسلط بود.
وقتی که از دروازه برون رفتم، دیدم که نور قرمز رنگ، با یک سرخی عجیب از زیر دریا بلند شد. دریا سرخ گردید و باز شد. یک نور سرخ غلیظ رنگ از آن برون آمد.
به مجردی که این نور سرخ غلیظ و وحشتناک را دیدم، زمین در زیر پاهایم لرزید و زمین لرزه هم با همان نور شروع شد.
ملا ای که این داستان را در ویدیو شرح میدهد، می پرسد:
پس نتیجه چه شد؟
او سپس جواب میدهد:
په پایله کې، د نڅا او څښاک په محفل کې 3000 کسان شتون درلود. یوازې یو یې د مرګ څخه وژغورل شو. هغه هماغه ډګروال و چې پارلمان یې پرېښود. د دغه ملا په خبره، د درې زره کسانو په منځ کې هغه یوازینی کس دی چې د امنیتي دلایلو له مخې یې نوم نه دی افشا شوی.
ملا همچنان میگوید:
اوس امریکایان او اسراییل د همدغو ۳۰۰۰ کسانو په لټه کې دي. خو تر اوسه یې یو هم نه دی موندلی.
حالا نه از پایگاه نظامی مذکور اثری است و نه هم از آن ۳۰۰۰ نظامی امریکایی، اسراییلی و ترکی.
د یادولو وړ ده چې په ترکیه او سوریه کې په روانه اونۍ کې د رامنځته شوې زلزلې په پایله کې تر اوسه ۲۵ زره تنه وژل شوي او زرګونه نور ټپیان شوي دي.
علمای ساینس و تکنولوژی علت وقوع زلزله ها را افزایش فشار بیش از حد داخل سنگها و طبقات درونی زمین می دانند. دانشمندان علوم تجربی میگویند:
وقتی که سنگ ها به شکسته شدن شروع می کنند، این امر باعث آزاد شدن انرژی زیادی می شود و زمین لرزه بوجود می آورد.
خو د مذهب له نظره او د ملايانو له نظره زلزله د خداى له لوري خلکو ته خبردارى دى. کله چې په ځمکه کې خلک ګناه کوي، خدای دوی ته د ځمکې په ټکولو سره خبرداری ورکوي.
امروز جهان دلیل اولی را بیشتر می پسندند. البته دلیل دومی هم بعضی از طرفداران خود را دارد.

سخن چند، در مورد پارک زر نگار شهر کابل
تفریح گاه، آرامگاه، تنویر گاه، کشتار گاه وعبادتگاه
زرنګار پارک د کابل ښار یو له تاریخي ځایونو څخه دی. دا ښکلی او تاریخي ځای، چې د ښار په زړه کې موقعیت لري، په وروستیو کلونو کې د شکل او محتوا له پلوه ډیری پورته او ښکته شوي دي.
این جایگاه، افزون به جا دادن گور امیر عبدالرحمن یکی از شاهان کشور در دوره های مختلف زمانی، به مقاصد گوناگون سیاسی، دینی، مجازاتی و تفریحی مورد استفاده قرار میگرفته است.
روزنگار۲ فبروری ۲۰۲۳
در سال های اخیر، خیلی از خبرنگاران و یوتیوبرهای، نه چندان باخبر از تاریخ، فرهنگ و سیاست های، امروز و دیروز کشور، گاه گاهی برای تهیه ی گزارش، به دور و بر این پارک می روند. بدین منظور افراد و اشخاص مانند، رهگذر و محافظ را گیر میکنند و از ایشان در مورد پیشینه و ارزش های فرهنگی تاریخی این محل می پرسند و آن را نشر می کنند.
این در حالی است که، در مورد معرفی اینگونه محلات دارای ارزش های چندین بعدی، باید خیلی از دقت و توجه ی لازم کار گرفته شود و در این موارد از دانشمندان، تاریخ نگاران، باستان شناسان و دیگر کسان دارای حایز اطلاعات لازم مستند پرسیده شود.
پارک زرنگار که، واژه اسمی اش « پارک» یعنی یک محل تفریحی، قدم زنی و گلگشت را افاده می کند، در ۵۰ تا ۶۰ سال اخیر چندین بار تغییر شکل و محتوا نموده است.
زمانی این پارک، تفریح گاه خوبی برای شهربان کابل بوده است. زمانی به حیث مرکز پخش و اشاعه ی افکار و اندیشه های مخالف و موافق دولتهای حاکم از آن کار گرفته شده است.
در سال های ۱۳۴۳ـ ۱۳۵۳ « ۱۹۶۳ ـ ۱۹۷۳» که دهه ی دموکراسی یا دهه ی قانون اساسی خوانده می شود، احزاب و گروه های سیاسی فعال آنوقت، چون حزب دموکراتیک خلق افغانستان « جناح های خلق و پرچم» حزب شعله ی جاوید، حزب جوانان مسلمان « بعد ها حرب اسلامی، جمعیت اسلامی، اتحاد اسلامی و دیگر احزاب دارای پسوند «اسلامی» که، آنگاه خیلی ها پیروان آن را اخوانی می نامیدند، حزب مساوات محمد هاشم میوند وال، حزب افغان ملت، گروه کار، محفل انتظار و دیگران، در این پارک تظاهرات و گردهمایی های پر شور برپا می کردند.
د دغو غونډو ويناوالو د هغه مهال د حکومت پر ضد ويناوې وکړې، شعارونه يې ورکړل او د حکومت د کارونو او پروګرامونو نيمګړتياوې او نيمګړتياوې يې په ګوته کړې. له دې ځايه يې خپل سياسي-ټولنيز پروګرامونه تشريح او تشريح کړل او د هغه وخت له اوسنيو سياسي، اقتصادي او ټولنيزو ستونزو څخه يې د وتلو لارې چارې په ګوته کړې.
اما با سقوط دولت جمهوری افغانستان، به رهبری دکتر نجیب الله و شروع حاکمیت ائتلاف تازه وارد احزاب اسلامی، هفتگانه ی مستقر در پاکستان و هشت گانه ی، عمدتا شیعه مذهب مقیم ایران، سیمای این پارک شکل دیگری را بخود گرفت. رهبران مجاهدین حاکم بر کشور، به روی تپه ای که، در انتهای شرقی این پارک واقع بود، پایه های چوبی میله های دار را با طناب های حلق آویز، به نمایش گذاشتند. اینها در روز های اول حاکمیت خود، چندین نفر را در این پارک و بر فراز همین تپه، به زیر دار بردند و کشتند. مردم شهر کابل در مورد این اعدام های علنی، می گفتند:
اعدام شده ها افراد بیگناه و یا مخالفین مجاهدین بودند که، عمدتا بدون محاکمه و برای ترساندن جامعه و اطاعت از دستور های مجاهدین زیر طناب دار می رفتند.
په دې ډول او په دې وخت کې د دغه تفریحي مرکز مخ د ډیموکراټیکو فعالیتونو او ویناوو له ځای څخه په یوه ویرونکي مخ او یو وحشتناک قصاب بدل شو.
با سقوط حاکمیت مجاهدین و روی کار آمدن حاکمیت طالبان، بازهم این مرکز تفریحی مردم چهره عوض کرد. این بار به ترتیبی که طالبان، در دور اول حاکمیت ۵ ساله ی شان، در قسمت غربی این پارک بنای مسجد جامعی را گذاشتند که، بعد ها تکمیل و به عنوان یک عبادتگاه فعال در آمد.
اهمیت آموزش زبان مادری، برای کودکان
یادگیری زبان مادری برای کودکانی که، از یک کشور به کشور دیگر مهاجرت می کنند، یک چالش است. کودکان مهاجر که، در کشور دومی به کودکستان می روند، چاره ای، جز این ندارند که، با همکلاسی های خود به زبان کودکستان صحبت کنند.



آقای سید می افزاید:
من اکثرا سروده های حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی، حضرت بیدل، بعضی از اشعار جدید و گفتار بزرگان تاریخ را که، به ذوقم برابر آیند، می نویسم.
زه په هر ډول کاغذ لیکلی شم. مګر زه کرښه شوي کاغذونه غوره کوم، ځکه چې دوی مستقیم کرښه لري، او لیکل یې اسانه او منظم دي.
آقای سید در مورد اینکه کدام نوشته ی خود را زیاد دوست دارد میگوید:
من در بین نوشته های خود کدام نوع تفکیک را نمی بینم. شمار نوشته هایم خیلی فراوان هستند. رقم درست آنها برای فعلا معلوم نیست. چون بطور پراکنده و جمع ناشده هستند. تصمیم دارم تا در آینده همه ی شان را جمع آوری نموده در یک دیوان مشخص تنظیم نمایم.
« روزنگار»
نشریه ی رو زنگار اخیرا دریچه ی معرفی شاعران، نویسنده گان و هنرمندان چیره دست را باز کرده است. ما از این دریچه کارکرد های بزرگ آن عده از عزیزانی را به نمایش می گذاریم، که دیگران بر آنها کمتر توجه کرده اند و تراوش های فکری شان کمتر با دیگران شریک ساخته شده اند.
این برنامه را با یک گفتگوی ویژه با جناب آقای اشکبار آموزگار مجرب و شاعر توانمند زبان پارسی، آغاز میکنیم و از عزیزان دیگری که دوست دارند از این روزنه بتابند، خواهش میکنیم با ما در تماس شوند.
می توانید خود را اندکی به خواننده های روزنگار معرفی بدارید و در ضمن بفرمایید که، میزان آموزش های عالی شما در کدام رشته و در کدام سطح بوده است؟
من حیات الله اشکبار هستم. در فیض آباد مرکز ولایت بدخشان زاده شده ام .صنف ۱۲ را در لیسه کوکچه و دانشگاه را تا سطح لیسانس در انستیتوی پیداگوژی کابل، در رشته زبان و ادبیات پارسی دری، به پایه اکمال رساندم .
آغاز کار آموزگاری تان چه زمانی بود، و در دوره های مختلف زمانی و حاکمیت های دولتی بهترین دوره برای اشتغال به آموزگاری، کدام دوره را ارزیابی میکنید؟
په ۱۳۵۴ کال کې مې د ښوونکي په توګه دنده پیل کړه. زه ۱۶ کاله په فیض آباد، ۲۸ کاله په کابل او ټولټال ۴۴ کاله په دې میدان کې ګرځیدم.
کار آموزگاری من از دوره جمهوریت سردار محمد داوود آغاز و دوره های متفاوتی را از لحاظ سیاسی و سایر عرصه ها در بر میگیرد، که با تاسف دوره های سیاه، تاریک و غم بار در همه بخش ها و از جمله معارف کشور بوده است.
تا سقوط جمهوریت سردار محمد داوود، امور آموزش و پرورش در یک مسیر منظم ، درست و هدفمند به پیش میرفت و از یک کیفیت بهتر و با نظم خوبتر برخوردار بود. این سلسله تا رویکار آمدن نظام سیاسی جدید با حاکمیت احزاب خلق و پرچم ادامه یافت. ولی با دریغ و درد که، از اثر سیاست نادرست دو جناح متذکره، حضور شوروی ها و شدت یافتن جنگ در سراسر کشور، این پروسه با صدمات جدی مواجه شد، شیرازه آن از هم پاشید و با ورود مجاهدان و دور حاکمیت اول طالبان، آخرین میخ بر تابوت معارف کشور کوبیده شد .
هر چند نظام ۲۰ ساله و حضور خونین امریکایی ها و نوکران حلقه به گوش داخلی آنها در جهت رشد و انکشاف کمی معارف اقدام کردند، ولی این اقدام راه ارتقای کیفی را نه پیمود و بدتر از هر دوره دیگر علم و دانش و معرفت ، سند تحصیلی و دیپلم به حیث یک متاع بازاری به خرید و فروش گذاشته شد. این ماجراها، داستان های غم انگیزی دارند که، این نوشته گنجایش بیان آن را ندارد .
به باور شما یک مکتب خوب، یک آموزگار خوب و یک شاگرد خوب چطور تعریف می شود؟
به بینش معاصر، مکتب خوب ، به مکتبی گفته میشود که از همه امکانات آموزشی و پرورشی برخوردار باشد. ولی این یک امر حتمی برای یک مکتب خوب شمرده نمیشود . میتواند یک مکتب فاقد امکانات هم یک مکتب خوب شمرده شود . زیرا خوبی و موثریت یک مکتب به این مساله بر میگردد که، گرداننده گان آن چه کسانی اند ؟ چه حسی ، چه هدفی ، چه برنامه و راهکاری ، چه آرزو و آرمان والای انسانی و میهن پرستانه در قبال تعلیم و تربیه ، اجرای امور محوله با روحیه صداقت دارند .
دا ډول افکار او افکار د یوه ښه مکتب د رامنځ ته کیدو لامل ګرځي او د پورتنیو ټکو پیروي هم د ښه ښوونکي او شاګرد استازیتوب کولای شي.
ستاسو له نظره، په اوسني حالت کې دا غوره ده چې ښوونځي وي او هر څه چې نصاب وي. یا دا غوره ده چې د نصاب د ناسم محتوا په صورت کې د هیواد د ښوونځیو دروازې وتړل شي؟
هر چند شیرازه آموزش و پرورش نسل آینده وطن از هم پاشیده است . اما بسته بودن مکاتب یک ضایعه بزرگ و جبران ناپذیر است . باید دروازه های مکتب ها هر چه زودتر باز گردند و پسران و دختران به مکتب بروند .
با اینکه متصدیان امور چه طرح و برنامه و چه نصابی را پیاده میکنند به دلیل اینکه، این نصاب و راهکار افراط گرایانه، همه را صد در صد تحت شعاع قرار نخواهد داد با آنکه آسیب پذیری های خود را دارد، ولی شاگردان با الهام از خانواده ، ملاحظه کنش و واکنش ها در محیط ماحول ، ارتباط با دوستان وابسته گان و وسایل اطلاعات جمعی تعدادی در مسیر بینش بهتر، در دفاع از عدالت ، دموکراسی و آزادی، با رشد سنی ٫فکری، انکشاف شخصیت و خود شناسی حرکت خواهند کرد و در عین حال تعدادی هم در لجن زاری از افراطیت غرق خواهند شد.
لطفاً از چند آموزگار خوب نام ببرید و ویژه گی های شان را کوتاهتر بیان دارید؟
در طی ۴۰ سال تعدادی زیادی همکاران گرامی و قابل قدری داشتم که، تهیه فهرست آنان ممکن نیست. اما باید گفت که اکثریت مطلق آنان زنان و مردان با نجابت با درآیت و با کفایت بودند به طور نمونه میتوان از محترم استاد غلام سخی مجید، استاد دولت جان، استاد محترم شجاع خراسانی و محترم فروغ فکرت در بدخشان و از استاد محترم اشرفی صاحب، شاه پور عنایت و مریم بهار در کابل نام برد، که با عشق بی پایان به تربیه اولاد وطن می پرداختند.
شاد می شویم اگر، یک خاطره ی خوب و یک خاطره نا خوب تان را از دوران آموزگاری با ما و خواننده گان روزنگار شریک سازید؟
خاطره نیک من از زمانی است که، به حیث مدیر لیسه مخفی در بدخشان ایفا وظیفه میکردم . یکی از همکارانم نسبت پیوندی که با مقامات صلاحیت دار وقت داشت و میخواست به این وسیله از اجرای وظیفه به طور لازم طفره برود و من با این روش ساز گاری نداشتم توطئه ای را براه انداخت تا مقامات مرا از آن لیسه سبک دوش کنند ولی همه معلمان و شاگردان قاطعانه از من دفاع و آن دسیسه را خنثی نمودند. خوشبختانه خاطره بد از هیچ کسی ندارم، چون با همه صمیمانه کار کرده ام .

غاز کار شعر سرایی جنابعالی چه زمانی بوده و این روند روی کدام انگیزه یا انگیزه ها شروع گردیده است؟
از دورانی که شاگرد مکتب بودم، به ویژه آن گاهی که به کار معلمی آغاز کردم، به شعر و شاعری پرداختم . گاهی شعر های شکسته و ریخته مرا دوست عزیزم شهید سید شربت باقری که، هر دو در لیسه کوکچه بودیم، اصلاح و مرا تشویق میکرد .
عامل اساسی گرایش من به شعر و شاعری محرومیت های زنده گی، فقر، بیچاره گی ، نا بسامانی های مسلط بر زنده گی شخصی و اجتماعی بوده است . ولی از آن زمان تا کنون من به خود اجازه ندادم که، خود را شاعر یا نویسنده بنامم و در این مورد هیچ ادعایی هم ندارم. آفریده های من حتماً کم و کاستی های خود را دارند مگر من از طریق آنها صرف احساس و رنج درونی خود را بیرون ریخته ام .
کدام نوع شعر را بیشتر دوست دارید و کدام نوع شعر را زیادتر می سرایید؟
به همه شاعران پارسی گوی کلاسیک و معاصر، در هر فورم و قالب شعر و از هر گوشه و کنار میهنم، حتی خارج از آن، احترام دارم و به مقام شان ارج می گذارم. با این وصف بیشتر از همه، به فورم غزل علاقه دارم و آنچه را که خلق کرده ام، در قالب غزل و گاهی گاهی شعر نو بوده است .
لیدل کېږي چې نن سبا ډېر خلک شعرونه لیکي او ډېر خلک په نويو شاعرانو نیوکې کوي او لکه چې مشهوره وینا ده، د هغوی په وړاندې یو ډول بخل کوي.
شما به این شاعران تازه کار و این انتقاد گران کهنه کار چه می گویید؟
گام زدن در عرصه ادبیات ایجاب علاقه، پی گیری، مطالعه، صبر و پایداری مداوم را می خواهد. با مطالعه چند شعر و چند کتاب انسان شاعر و نویسنده شده نمی تواند . مهم تر از همه این که، فتح این قلعه شامخ کار ساده و آسانی نیست . به خصوص برای جوانان و تازه کاران این عرصه.
تازه کاران عرصه ی شعر گویی، شاید کم و کاستی هایی را داشته باشند . اما نباید این کم و کاستی ها باعث جلوگیری از پیشرفت آنان گردد . نقد و اعتراض به نوشته های آنان نباید باعث مأیوسی شان گردد . خوب خواهد بود که، به عوض اعتراض و سرزنش، با آن ها همکار ی و راهنمایی را در پیش گیریم، تا آرام آرام این نقایص موجود حل گردد.
تنگ نظری و خرده گیری بیش از حد مانع انکشاف آنان خواهد شد۰ البته شعر و شاعری جوانان با رشد و انکشاف روحی و جسمی، مطالعه و معلومات ، پیگیری و تجارب تقویت می گردد. بزرگان چه حبوب گفته اند:
تاسو په یوه شپه کې سل کاله سفر نشي کولی.
چند پارچه شعر گفته اید و امروز شعر های شما، به غیر از فیسبوک در کجا یا کجاها نشر می شوند؟
در طی این ۴۰ سال ۱۴ اثر تالیف کرده ام که، از جمله دو اثر آن قطره اشک در بدخشان و وینوس در کابل مجموعه شعری های من اند . شعر های فیسبوکی من بر میگردند به وضع نا بسامانی ۲۰ سال جمهوریت قلابی امریکایی. از جمله صرف یک اثر من ( ای پادشاه خوبان ) که شرح حال احمد ظاهر آواز خوان و سرود هایی که او زمزمه کرده و من متن کامل هر شعر را جمع آوری و درج این اثر کرده ام، با شرح حال شاعر آن. سایر آثار خود را روی ناداری و بیچاره گی نتوانسته ام به چاپ برسانم. کسی هم آماده به چاپ آنها نشده و من هم به کسی مراجعه نکرده ام.
اگر کسی بیاید و یک پارچه شعر شما را در ملای عام غلط بخواند، آنگاه در وجود شما چه احساسی تولید می شود. مخاطب اش قرار میدهید و از اش می پرسید یا اینکه، می گذارید، باشد و برود؟
اگر کسی شعر من و یا هر شاعری را در یک مجلس نادرست و شکسته بخواند، عکس العمل جدی از خود نشان نمی دهم . زیرا من عقیده دارم که هر آن کس که مطلب را میخواهد بخواند و به دیگران ارائه کند، اول بر موضوع حاکمیت حاصل و بعد هنرنمایی کند . برای چنین افراد میگوییم که:
در موقع خواندن موسقی ات کلام ، آهنگ بیان کردن آن را با رعایت حرکات و از خود کردن بیان درست واژه ها مد نظر گیرند .
در سال های اخیر شعر های شما عمدتا به دور کدام محور ها متمرکز بوده اند؟
شعر های من در سال های اخیر متمرکز به اوضاع و احوال جاری و نا بسامانی های سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و جنگ و صلح است که متاسفانه نمی توانم تعدادی از آن را به نشر بسپارم .
خو د هغو شعرونو په منځ کې چې زما خوښېږي او په ۱۴۰۱ کال کې د یوه ملا د څرګندونو په ځواب کې او دا ځکه چې هغه په یوه رسنۍ کې ریښه وویله؛
« دانشگاه نگو که گپ خراب میشود » سروده ام که عنوان آن «پارسی» است .
ما را تو عشق، عشق فروزانی، پارسی
ما را تو مهر ، مهر درخشانی، پارسی
ما را تو مایه یی ، شرف و عزت ووقار
ما را تو میراث نیاکانی، پارسی
بیش از هزار سال زعمرت گذشته لیک
تابنده برفراز خراسانی پارسی
ستاسو نوم د قدرت د ورځو له کتاب څخه کله لرې شو؟
تو تاج فخر بر سر شاهانی پارسی
با لفظ دل نشین و سرود های دلپذیر
بر تارک زمانه غزل خوانی پارسی
کی می شود که نام پر آوازه یی ترا
نابود کرد ، ای که تو سلطانی پارسی
کی دست خاکیان به گریبان تو رسد
چون آفتاب، کتله یی رخشانی پارسی
کی می رود زیاد مرا نام مولوی
نغمه سرا به بلخ و بدخشانی پارسی
کله کولی شئ په پښو کې سینڈل واچوئ؟
بر جلوه گاه هستی ، فرا خوانی پارسی
پای

بهانه ی جدید برای اخراج معلمان زن
طالبان هفته ی گذشته از حدود ۵۰۰ زن معلم، مربوط به حوزه ی ۱۵ شهر کابل، در مکتب پروفسور عبد الاحمد جاوید، واقع در قصبه، بطور تحریری و تقریری، امتحان دینی » اخذ نمودند. «
این مطلب را یکی از معلمان شرکت کننده در این امتحان، که نمیخواست به علت تهدیدات امنیتی نام خود را بگوید، به خبرنگار ایستگاه اینترنتی روزنگار در کابل اظهار داشت.
يادې مېرمنې زياته کړه:
در این امتحان فرقی نمیکرد که، معلمان جدید بودند یا سابقه دار. همه ی معلمان زن می بایست این امتحان را می دادند.
حتی کسانیکه چهل سال سابقه ی تدریس در مسایل دینی داشتند، به دادن این امتحان مجبور ساخته شده بودند.
د طالبانو ملايان ډېر بد اخلاق او ډېره توده ژبه يې درلوده. دوی ډیر سپکاوی او له تاوتریخوالی ډک الفاظ او جملې وکارولې او له ښځینه ښوونکو یې دا پوښتنې وکړې:
کلمه ی توحید و شهادت را بخوان؟
کله چې محمد صلی الله علیه وسلم د پیغمبر په توګه رالیږل شوی و، څو کلن و؟
پیامبر در چند سالگی ازدواج کرد؟
سنت چیست؟
وضو چیست؟
کتاب های آسمانی را نام بگیر؟
جالب این است که، طالب هایی که، نمی گذارند، بانوان بدون محرم شرعی از خانه برون بروند، کار کنند، درس بخوانند یا حد اقل برای فرزندان خود نان و آب تهیه کنند، امروز در این امتحان، ملا بچه ی های ریشدار و بی ریش خود را، با پاچه های بلند، لنگی های سیاه، چشمان سرمه کرده و مو های دراز، بالای سر هر خانم یا دختر نا محرم امتحان دهنده، ایستاد کرده بودند که؛ به قول خود شان، نگذارند، بانوان از یکدیگر نقل کنند.
یک بانوی آموز گار که، در این امتحان شرکت داشت و به زبان پشتو حرف میزد، به خبرنگار محلی روزنگار گفته است که، ملا بچه های جوان و حتی مردان سالخورده آنها، بالای سر ما و بویژه دختران خوشگل می ایستادند و به دست های سفید دختران، درحالی که، آنها مشغول حل کردن سوالات، بودند نگاه های معنا دار میکردند.
سرچینه زیاتوي:
قرار بود امتحان یاد شده در صحن لیسه ی قصبه گرفته شود. اما طالبان جریان برف باری را بهانه کردند. چوکی های پربرف را به صنف ها بردند. معلمان را بالای این چوکی های سرد، نمناک و پوشیده از برف نشاندند و از ایشان در عقب در های بسته، به دور از چشم کامره و وجود خبرنگاران امتحان گرفتند.
ژورنالیستانو ته اجازه نه ورکول کیده چې ټولګیو ته دننه شي او د محرمیت په پلمه د دې ازموینې کورس پوښي.
این فقط امروز و این معلمه ها نبودند که، به دادن امتحان علوم دینی مجبور ساخته شدند، بلکه این یک پروسه ی دوامدار است و در کل مکتب های شهر کابل و ولایات کشور تطبیق می شود.
طالبان کوشش می کنند تا با بهانه ی ناکام شدن در امتحان علوم دینی، بانوان آموزگار دارای آموزش های عالی دانشگاهی و سابقه ی کم و زیاد کاری، را از کار آموز گاری اخراج کنند.
این در حالی است که این معلمان این مسایل ساده علوم دینی و حتی خیلی بالاتر از آن را در صنف های دوره ی ابتدایی مکتب خوانده اند و خیلی از آنها خود به تدریس این مسایل دینی و اسلامی پرداخته اند.
[خبرنگار روزنگار در کابل]