یک مرور کوتاه، بر رویداد های سالیکه گذشت

   

جهان ما در سالیکه گذشت، حوادث و رویداد ها، تغییرات و تحولات زیادی را در عرصه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تجربه نموده است.  در این سال روابط سیاسی و دیپلوماتیک جدید شکل گرفت  و رقابت ها، در راستای گسترش ساحه ی نفوذ، منجر به درگیریهای نظامی در ساحات مختلف کره خاکی ما گردید..

       

در طی سال گذشته، درشرق میانه تحولات عظیمی، درعرصه سیاسی بوجود آ مد. روابط ایران وعربستان بهبود یافت و روابط اسراییل با کشور های امارات متحده عربی ، بحرین و عربستان نیز برقرار گردید. از جانب دیگر رقابت های جهانی منجر به مرز بندی های جدید، برمحورهمکاری های نزدیک استراتژیک دول و‌کشور ها گردید.

 

 بقلم: محمد زمان نیکرای

روزنگار ۴ جنوری ۲۰۲۴

 

سازمان همکاری شانگهای بیشتر از پیش فعال و در رابطه به قضایا و رویداد های جهان حساس و موضعگیری های مشخصی داشته است. همه این موارد بیانگر این واقعیت است که جهان بسوی چند قطبی شدن در حرکت است. قابل تذکر است که، رقابت های جهانی بویژه بین ابر قدرت ها سبب یک سلسله تشنجات، رویا رویی و در گیری های نظامی در نقاط مختلف جهان گردیده و پیامد ها ی ناگوار و مصایب بیشماری را در قبال داشته است .

 

جنگ بین روسیه و اوکراین، اسراییل و حماس نمونه های بارز رویداد های سال ۲۰۲۳ بوده اند . جنگ اوکراین که دو سال قبل آغاز گردید. این جنگ دو ابر قدرت جهان و متحدین شانرا در مقابل هم قرار داد. طی این جنگ تباهکن و فرسایشی، مدرن ترین و خطر ناکترین اسلحه استعمال و مورد آزمایش قرارداده شد. البته پیامد های این جنگ لعنتی نه تنها برای طرفین سنگین و پر هزینه بوده است، بلکه ده ها هزارانسان بیگناه ملکی کشته، زخمی و میلیون ها نفر دیگر آواره و مجبور به مهاجرت گردیدند.


یکی دیگر از مثال های برجسته حوادث سال گذشته جنگ شاخه نظامی فلسطین (حماس) با اسراییل است که، بتاریخ هفتم اکتوبر آغاز گردیده و تا اکنون به شدت ادامه دارد. البته تلفات این جنگ هم غیر قابل تصوراست. تا اکنون در حدود بیش از بیست هزار نفر از مردم مظلوم فلسطین کشته و در حدود نیم میلیون نفردیگر بی خانمان و آواره گردیده اند. محلات مسکونی و زیر ساخت ها در اثر بمبارد ها ی هوایی و توپخانه سنگین ارتش اسراییل کاملا به ویرانه ها مبدل شده و به خاک یکسان گردیده اند.


 از جانب دیگر علی رغم تلاش های سازمان ملل جهت خاموش ساختن آتش جنگ، باز هم جنگ به شدت و بی وقفه ادامه دارد. این جز یک فاجعه وحشتناک بشری، یک تراژیدی قرن حاضر و یک نسل کشی تمام عیار چه بوده می‌تواند ؟

     و اما، در افغانستان چه میگذرد؟

   

بیش از دو سال است که یک گروه جنگجوی متحجر، افراطی و تروریست بر سر نوشت مردم مظلوم این کشور حاکم گردانیده شده و در تحت حاکمیت این رژیم تمام نهاد های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور فرو پاشیده،‌ فقر، بیکاری و بی روزگاری دامنگیر مردم شده و در اثر سیاست فرهنگ ستیزانه این گروه جاهل و بیسواد دروازه های مکاتب و آموزشگاه ها بروی دختران بسته شده و به عوض آن هزاران مدرسه ی «ظاهرا آموزش های دینی» به منظور ترویج افراطیت باز گردیده اند.


 همین قسم زنان بمثابه نیمی از پیکر جامعه از تمام حقوق انسانی خویش یعنی، حق تحصیل، حق کار و آزادی های مدنی محروم گردیده اند.

      زنان معترض و منسوبین سابق نظامی به اتهام مخالفت با نظام طالبی و بهانه های گوناگون تحت تعقیب، آزار و اذیت قرار گرفته دستگیر، شکنجه و حتی به قتل می رسند. ترور، وحشت و اختناق بیداد میکند.

 

در یک کلام گفته میتوانیم که، در حال حاضر افغانستان به یک زندان سر باز مبدل شده و در تحت چنین شرایط دشوار و خفقان آور میلیون ها نفر از مردم  بیچاره ی ما مجبور به ترک وطن گردیده و به خارج کشور آواره و مهاجر شده اند.

 

     با توجه به مطالبی که در فوق از آن تذکر رفت، طالبان نه تنها در داخل کشور بلکه، در سطح بین‌المللی هم مشروعیت کسب نکرده و تا اکنون از طرف هیچ کشور ی برسمیت شناخته نشده اند.

     

باید متذکر شد که، علی رغم اعتراضات و تقاضا های مکرر مردم افغانستان، جامعه جهانی و سازمان ملل به صدای داد خواهی مردم این کشور توجه نکرده و اگر گاهی هم مشکل افغانستان در جلسات سازمان ملل مطرح شده، طی قطعنامه ها و صدور اعلامیه های با لحن بسیار نرم و مصلحت آمیز و نصیحت های پدرانه (!) گروه طالبان را به رعایت حقوق بشر و تشکیل دولت فرا گیر توصیه نموده و هیچ اقدام عملی را بمنظور تحت فشار قرار دادن گروه طالبان انجام نداده و حتی تحریم ها هم بالای طالبان تاثیر نداشته است


ملل متحد از یک طرف طالبان را تحریم مینماید و از جانب دیگر کمک های میلیون دالری را  بطور هفته وار،  تحت عنوان «کمکهای بشر دوستانه» برای آنان میفرستد. در حقیقت این پالیسی دوگانه و کمک های بشر دوستانه (!) ملل متحد طالبان را جسورتر و دست شانرا در اجرای اعمال خشونتبار ،تروریستی، افراطیت و یکه تازی های شوونیستی و قوم گرایی متعصبانه شان بیشتر باز نگه میدارد.

     

 در سال گذشته، همچنان در سایر نقاط جهان رویداد هایی بوقوع پیوسته اند که، به برخی از آنها طور موجز و فشرده اشاره می‌شود:

 

    طی سال ۲۰۲۳ انتخابات در ترکیه برگزار و رجب طیب اردغان دو باره بحیث رییس جمهور آنکشور انتخاب گردید.

   طی سال گذشته کنش های لفظی و برخوردهای مرزی بین طالبان و کشور های همسایه (ایران و پاکستان) صورت گرفت و صدها هزار مهاجر افغان ازین کشور ها اخراج گردیدند.


سال گذشته بحران سیاسی و اقتصادی پاکستان به اوج خود رسید. عمران خان نخست وزیر و رییس حزب تحریک انصاف آنکشور، بنا بر ناکامی در بدست آوردن رای اعتماد از پارلمان پاکستان، از مقامش معزول و به عوض او شهباز شریف رییس، حزب مسلم لیگ گماشته شد.

   

طی سال ۲۰۲۳ سیلاب عظیمی یک سوم پاکستان را زیر آب ساخت که در اثر آن ۳۳ میلیون نفر بی خانمان گردید. یک هزار و ۴۰۰ تن کشته شد و در حدود ۳۰ میلیارد دالرخساره به آنکشور وارد گردید.  همچنان در این سال مراسم تاجگذاری چارلز سوم پادشاه بریتانیا برگزار گردید.


کوریای شمالی با آزمایشات مکرر موشکی، کشور خود را به حیث دارنده سلاح هستوی در سطح جهان مطرح کرد وهمواره کوریای جنوبی و متحد استراتژیک آن یعنی، ایالات متحده ی امریکا را تهدید به حمله با سلاح هستوی کرد.

   روسیه در جریان جنگ اوکراین بارها به آن کشورهشدار داد که، در صورت دخالت مستقیم ناتو دراین جنگ، از سلاح هستوی استفاده مینماید.

     

رویارویی چین و تایوان وقوع یک در گیری نظامی، تا سرحد جنگ سوم جهانی، را محتمل ساخت.

بیست و هشتمین نشست سازمان آب و هوای ملل متحد، بتاریخ ۲۹ اکتوبر در کشور امارات متحده عربی، بر گزار گردید. اما، مانند نشست های گذشته کدام دست آورد ملموسی، در رابطه با اتخاذ تدابیر جهت جلوگیری از آلوده گی هوا و کاهش گاز های گلخانه یی، نداشته است.

   

باید خاطر نشان کرد که، طی سالیان اخیر استفاده از سوخت فوسیلی و تولید گاز های گلخانه یی، توسط کشورهای دارای صنایع بزرگ، موجب آلوده گی روز افزون هوا گردیده و پیامد های خطر ناک آن، تغییر اقلیم، گرمایش تدریجی هوای کره زمین، خشکسالی های متواتر و شیوع امراض سیستم تنفسی می ‌باشد، که این امر به صحت و سلامت انسان ها آسیب های جبران ناپذیری وارد نموده و باعث نگرانی جدی جهانیان گردیده است.

   

با نظرداشت موضوعاتیکه در فوق از آن تذکر بعمل آمد، به این نتیجه میرسیم که، ثبات و نظم جهانی در اثر رقابت های نا سالم، قلدری، زورگویی و بر افروختن آتش جنگ‌های خانمانسوز و تجاوز به حقوق دیگران توسط خود خواهی ها و سیاست های غیرمسوولانه رهبران و زمامداران دول بزرگ جهان، برهم زده شده و صدمات جبران نا پذیری به زنده گی صلح آمیز و همزیستی مسالمت آمیز خلق‌های جهان وارد گردیده است.


اگر وضعیت به همین منوال ادامه یابد و زمامداران خود خواه، دیکتاتور و دارای جنون قدرت، مسوولانه عمل نکنند، خدای ناخواسته در اثر یک تصمیم نادرست و یا یک اشتباه محاسباتی، با استفاده از سلاح کشتار جمعی، تمام ارزش ها و دست آورد های تمدن بشری در یک لحظه به باد فنا خواهد رفت و یکسره زنده گی بشر به روی کره زمین خاتمه خواهد یافت.

     

بنا بران این رسالت تاریخی همه افراد هدفمند و صلحدوست است که، در آینده به کسانی رای دهند که، شایستگی رهبری و زعامت را داشته باشند و بخاطر تامین صلح، حفاظت از ارزش‌ها و دست آورد های مدنی و رفاه و خوشبختی بشریت، در سطح جهان، کار کنند.

 

     در خاتمه حلول سال ۲۰۲۴ را به کافه مردمان صلحدوست جهان تبریک وتهنیت میگویم.

امیدوارم سال جدید، پر از صفا و صمیمیت، صلح و امنیت در سرتاسر جهان و آینده بهتر برای همه بشریت صلحخواه بوده باشد.



آیا اسراییل می تواند

             حماس را نابود کند؟


 اسراییل پیوسته اعلام می دارد که، جنگ جاری را تا محو کامل گروه حماس ادامه میدهد. در اینجا میخواهیم این موضوع را به ارزیابی بگیریم و ببینیم که، آیا این یک کار ممکن است؟

دیروز به میانجی گری قطر آتش بس میان اسراییل و حماس، برای دو روز دیگر تمدید گردید. تمدید آتش بس که، حالا شش روزه ی اخیر که، در اثر فشار های جهانی بر اسراییل تحمیل شده است، زمینه را برای تامین مواد غذایی، دارویی و سوختی برای باشنده گان خسته از جنگ نوار غزه فراهم می آورد و این یک اقدام خیلی نیکو است.

 

روزنگار ـ ناروی

۲۹ نوامبر ۲۰۲۳

 

اسراییل به دنبال حمله ی غافل گیرانه ی نظامی گروه حماس، بر یک محفل رقص و آواز در یک کلوپ شبانه که، سحرگاه روز هفتم اکتبر به وقوع پیوست، به شمال غزه حمله کرد. تعداد زیادی را کشت. تعدادی را زخمی کرد و هزاران خانه، مکتب و بیمارستان را ویران و صدها نفر دیگر را گروگان گرفت. 

 

تل ابیب به دنبال این ماجرا عملیات گسترده ی، نظامی هوایی، حمله زمینی و دریایی را نیز، علیه حماس در نوار غزه براه انداخت که، گفته می شود طی این عملیات و بمارد ها حدود ۱۳ هزار شهروند نوار غزه کشته و هزاران نفر دیگر مجروح گردیده اند.

 اسراییل علی الرغم قبول آتش بس اخیر اصرار میدارد که، جنگ را تا از بین بردن آخرین فرد گروه حماس و به قول خود پاک سازی نوار غزه از وجود این گروه ادامه میدهد.

 

حالا پرسش این است که، آیا نتانیاهو می تواند حماس را بطور کلی از بین ببرد و نوار غزه را در قبضه ی خود درآورد؟

خیلی ها به این باور اند که، این برنامه و این اراده ی اسراییل به جایی نمی رسد و تل ابیب هیچگاه نمی تواند حماس را بطور کل از صحنه ی سیاسی ـ نظامی و از سرزمین نوار غزه براند و بین ببرد.

 به دلایل زیر:

۱ ـ حماس یک گروه کوچک نیست


حماس یک چند نفر محدود و شورش گر تازه شکل گرفته ای نیست که، علیه اسراییل قیام کرده باشد. بر عکس این گروه پنج دهه پیش، در سال ۱۹۸۷ در فلسطین، به عنوان یک جنبش اسلامی و مقاومت در برابر اشغال اسراییل، عرض وجود و همواره در ضدیت با اشغال بوده است.


حماس از آن وقت تا امروز در بین دو میلیون شهروند نوار غزه رشد و انکشاف نموده و به نظر می آید از پایه های محکم اجتماعی، بر بنیاد اصول و ارزش های دینی و فرهنگی در بین این جمعیت برخوردار است.

 شکست و از بین بردن حماس را به نوعی می توان محو و نابود ساختن کتله ی دو میلیونی فلسطینی های ساکن نوار غزه تعبیر کرد و این یک کار نه فقط دشوار بلکه، همچنان نا ممکن است.

 

۲ ـ حماس، یک گروه ایدیولوژیک

 

 حماس نه تنها یک گروه نظامی، بلکه همچنان یک گروه ایدیولوژیک است.

ایدولوژی این گروه بر پایه ی ترکیبی اسلام سیاسی و مبارزه با اشغال فلسطین توسط اسراییل می باشد.

 

این گروه از همان آغاز تاسیس خود «۱۹۸۷» هدف و مرام خویش را آزادی فلسطین از اشغال اسراییل و تشکیل یک دولت اسلامی در این منطقه اعلام داشته است.

بیشتر باور ها بر این اند؛ آن طوریکه ایالات متحده ی امریکا با تمام قوا و لشکر کشی های هوایی و زمینی خود به افغانستان نتوانست القاعده را در این کشور از میان بردارد، اسراییل هم نمیتواند حماس را به کلی از غزه، منطقه و جهان نابود کند.

۳ـ همکاری های نظامی


رویداد های یک ماه اخیر نشان داد که، حماس در عملکرد نظامی خود علیه اشغال اسراییل تنها نیست. گروه جهاد اسلامی که، هدف آن را از میان بردن اسراییل، از طریق مبارزه ی مسلحانه و برپا کردن کشوری بنام فلسطین یا حکومت اسلامی تشکیل میدهد، نیز در پهلوی حماس علیه اسراییل می جنگد.

 

۴ـ پیوند ها و حامیان منطقه ای


حماس نه فقط به عنوان سمبولی از فرهنگ ملی ـ مذهبی فلسطینیان در جامعه فلسطینی و نوار غزه، بلکه در کشور های همسایه و منطقه نیز ریشه ها و طرفداران قدیم و جدید خود را دارا می باشد.

 در زیر موضعگیری ها و چگونگی دیدگاه کشور های همسایه و منطقه ای را، در برابر حماس ارایه می داریم، که، {برنامه ی از میان برداشتن کامل حماس را از غزه} برای اسراییل نه فقط دشوار، بلکه همچنان ناممکن نشان میدهند.

 

جمهوری اسلامی ایران

 جمهوری اسلامی ایران همواره به عنوان یکی از حامیان اصلی حماس در منطقه شناخته می شود. ارتباطات نزدیک ایدیولوژیک و نظامی میان ایران و حماس باعث شده است تا، تهران به عنوان یکی از حامیان اصلی حقوق ملت فلسطین باقی بماند.

تهران در پی رویداد های جنگی اخیر نیز از موضع حماس قاطعانه دفاع میکرد و مبارزات مسلحانه ی این گروه را در برابر اسراییل اقدام بر حق و اشغال شکنانه می خواند.

 

 امارت قطر

 قطر که، در این شب و روز مساله ی ختم جنگ و تامین صلح بین حماس و اسراییل را در دستور کار روزانه ی خویش دارد و در نتیجه ی تلاش های روز افزون آن، آتش بس شش روزه برقرار گردید، در گذشته حمایت های مالی به حماس ارایه داده است. قطر همچنان نقش مهمی را در تسهیل برخی از گفتگوهای صلح بین حماس و اسراییل ایفا نموده است.

 

جمهوری لبنان

 حماس در لبنان با حزب الله و گروه های مقاومتی متحد است. این ایتلاف در برابر اسراییل، به عنوان جنبش مقاومت فلسطینی در منطقه، شناخته می شود.

هرچند حزب الله لبنان در حوادث اخیر بین حماس و اسراییل کاری نکرد که، به یک رویارویی تمام عیار میان لبنان و اسراییل تبدیل شود، با آن هم خطر این رویارویی هر آن متصور بود و هنوز هم هست.

 

جمهوری یمن

 حماس در یمن نیز با برخی از گروه های مسلح یمنی ارتباطاتی دارد. از جمله هوثی های یمن در مخالفت با اسراییل، نه فقط با گروه حماس بلکه، با سایر مسلمانان، در تمام نقاط جهان یک نوع همبستگی غیر مستقیم را دارا دارد.

گفته می شود، هوثی ها در برابر حملات چندین بعدی اخیر اسراییل به نوار غزه، به گونه های مختلف از خود واکنش نشان داده اند.

 

جمهوری ترکیه

 انقره در گذشته ها هم نقش مهمی را در حمایت از حماس داشته و ارتباطات سیاسی و اقتصادی میان این دو در حال تقویت بوده است.

 روابط ترکیه با گروه های فلسطینی، از جمله حماس، بیشتر تحت پوشش مسایل مربوط به مسلمانان و مسایل فلسطین بوده است.

 

جمهوری عربی مصر

 در حالیکه، تسهیلات مرزی جمهوری عربی مصر با قطاع غزه تاثیر مهمی بر زنده گی اقتصادی این منطقه داشته است، برخی از نظرات رسمی قاهره نسبت به گروه حماس منفی می باشد. از همین سبب بود که، قاهره در حوادث اخیر برای اجازه دادن به ورود پناه جویان نوار غزه به خاک خود از احتیاط لازم کار گرفت.


عربستان سعودی

 روابط حماس با عربستان سعودی همواره متغیر بوده است. تناقضات سیاست ها و اختلافات منطقه ای بر این روابط اثر گذار بوده اند.

 در گذشته ها حماس برای حل مساله ی فلسطین و اسراییل برای رسیدن به حقوق فلسطینیان از راه زور، جنگ و مقاومت حرف میزنند. این در حالی است که، به باور عربستان سعودی کاروان صلح اسراییل و فلسطین باید از معبر مذاکره و حل دیپلماتیک بگذرد.

با وجود این تفاوت ها عربستان سعودی پس از آغاز حملات اسراییل بر حماس پروسه ی گفتگوهای خود را با تل ابیب به حالت تعلیق در آورد، که این خود به نوعی حمایت از حماس و واکنش در برابر حملات گسترده اسراییل علیه حماس، تعریف میشود.

 

دولت شاهی عمان

عمان نیز به عنوان یک کشور متعهد به دیپلماسی صلح آمیز در منطقه شناخته می شود. با این حال حملات اسراییل را به خاک غزه مورد نکوهش قرار میدهد.

 

 سلطنت مطلقه ی اردن

 اردن به عنوان یک کشور همسایه ی فلسطین دارای ارتباطات متنوع با گروه ها و ارگان های فلسطینی، از جمله حماس، می باشد.

 

۵ـ رویارویی های گذشته


باید گفت که، این اولین باری نبوده و نیست که، حماس با اسراییل به درگیری مسلحانه می پردازد. بلکه، حماس در طی سالهای موجودیت خویش چندین بار با اسراییل رویارویی نظامی داشته است.

برخی از این رویارویی ها شامل جنگ هایی هستند که، در سال های ۲۰۰۸ «نبرد غزه» و در سال ۲۰۱۴ «جنگ در قطاع غزه» اتفاق افتاده اند.

همچنین حماس در حوادث نظیر انفجار ها و حملات موشکی علیه اسراییل نقش داشته است.

 با توجه به پایه های درونی و حمایت های بیرونی یاد شده از حماس، مشکل است باور کرد که، اسراییل، این بار نیز، حتی با دریافت کمک های بدون قید و شرط ایالات متحده ی امریکا بتواند، گروه مذهبی ـ سیاسی و نظامی حماس را به این ساده گی هایی که فکر میکند خرد و خمیر کند و از بین ببرد.

 

۶ - فاکتور افکار عامه


یک فاکتور دیگری که می تواند در ایستاده گی کنونی و تجدید قوای آینده در برابر اسراییل نقش داشته باشد، حملات وحشیانه و کشتار و تخریب های غیر انسانی نتانیاهو در برابر مردم بی دفاع، غیر وابسته به حماس، در نوار غزه می باشد.

هر کودک و هر نوجوانی که، امروز در اثر حملات اسراییل پدر و مادر و همه ی داشته های خود را از دست میدهد، عاقبت بزرگ می شود و با توجه به جنایات اساییل ممکن است عضو گروه حماس کنونی یا، حماس دیگری گردد و در برابر اسراییل و آنچه که نتانیاهو، از نوع کشتار، تخریب و استبداد، بر خلق بی گناه سرزمین غزه روا داشته است، به پا بایستد.

 

 یک روان شناس معروف میگوید:


{هر قدر که، فشار های جمعی فزونی یابد، زمینه های اتفاق آرا بیشتر می گردد.}

بنا بر این اگر اسراییل به سیاست های سرکوب گرانه ی خویش همچنان ادامه دهد، دیری نخواهد گذشت که، با حماس های تندرو تر از سازمان حرکت مقاومت اسلامی کنونی، روبه رو خواهد شد.

ینی فولینگ و دیدگاه های او در باره شهرداری سونفیورد

 

بانو ینی فولینگ، از حزب مرکزی، به عنوان شهردار شهرستان سانفیورد، برای سال های ۲۰۲۳ تا ۲۰۲۷ انتخاب گردیده است.

او یک سیاستمدار معروف در منطقه ی «ویست لند» است که، در کار های شهرداری شهرستان و استان سابقه و تجربه ی طولانی دارد.


 بانو فولینگ آموزش های عالی خود را، در رشته ی تکنیک کشاورزی تکمیل کرده است. افزون بر این، به عنوان مشاور اقتصادی در شهر «گولار» و دفتر فرماندار ولایت نیز کار کرده است.


اکنون که بانو فولینگ شهردار شده است، مردم شهرستان سانفیورد منتظر این هستند که، ببینند، فولینگ برنامه ها و چشم انداز های مطروحه ی خود را چگونه در عمل پیاده می کند. 


www.roznigar.com

24 . 10 .2023


«روزنگار» روزنامه ی آنلاین سه زبانه « فارسی، نارویژی و انگلیسی» با توجه به نکات فوق با او مصاحبه ای انجام داده است. بانو ینی در این مصاحبه اهداف و برنامه های کاری خویش، برای رشد و انکشاف شهرداری سونفیورد به اشتراک می گذارد. «روزنگار» در زیر، شما را به خواندن متن مصاحبه ی با بانو ینی فولینگ دعوت می نماید.

پرسش:

برنامه های شما، برای تقویت اقتصاد و فرصت های رشد و انکشاف در شهرداری سونفیورد چیست؟


پاسخ:

ما باید شرایطی را فراهم سازیم که، تعداد بیشتری از مردم بتوانند در شهرداری سونفیورد ساکن گردند. ما باید اقامتگاه جذابی را ایجاد کنیم و گزینه های متنوع مسکن گزینی را ارایه بدهیم.

در این شهر داری به نیروی کار در بخش های خصوصی، شهرداری و عمومی نیاز فراوانی وجود دارد.

برای ما مهم است که، کسب و کار را حمایت کنیم و جریان عمل تاسیس شرکت ها را آسانتر سازیم. ما همچنان باید مدیریت مالی خوبی را در شهرداری خود داشته باشیم.


پرسش:

آیا مناطق یا عرصه های خاصی وجود دارند که، شما فکر می کنید تا کنون اهمیت کافی به آنها داده نشده است و در دوره ی خدمت خود، به عنوان شهردار، به روی آنها تمرکز خواهید داشت؟

 

پاسخ:

ما باید در سال های آینده، به علت رشد جمعیت، منابع بشری را به مراقبت های بهداشتی اختصاص دهیم. شمار سالمندان رشد می کند و تعداد کودکان کاهش می یابد. ما باید شرایط مناسبی را برای کودکان و نوجوانان فراهم سازیم تا، در آینده بتوانیم کار مراقبت از سالمندان را به خوبی انجام دهیم.

ما امکانات فراوانی را در عرصه های ورزش و فرهنگ دارا می باشیم.


 باید در برنامه های باشگاه های جوانان، برای جوانان غیر سازمان یافته حق تقدم قایل گردیم. ما همچنان باید برای تقویت پروسه ی حمل و نقل عمومی و اتوبوس های شهری کار کنیم.


پرسش:

برنامه های شما در مورد انرژی و حفظ محیط زیست از چه قرار اند؟


پاسخ:

من قصد دارم برای توسعه ی انرژی در شهرداری سونفیورد تلاش نمایم. ما باید میزان کمتری از انتشار گاز ها را داشته باشیم. خدمات حمل و نقل بهتری را انجام دهیم و یک سیستم باز یافت پایدار داشته باشیم و انرژی تجدید پذیر بیشتر تولید کنیم.


پرسش:

دیدگاه شما، در مورد ترویج تنوع و ادغام در جامعه ی محلی چیست؟


پاسخ:

من میخواهم برای داشتن یک جامعه ی باز و همه شمول کوشش نمایم. جامعه ای که، در آن داوطلبان نقش به سزایی داشته باشند.


ما باید پناهجویان را بپذیریم و به افرادی که، در حالات اضطراری قرار دارند، کمک نماییم. این افراد را باید در جامعه، مدرسه، میدان های ورزش و عرصه های فرهنگی متحد و یک پارچه بسازیم. آموزش زبان خوب، نیز مهم است تا، بزرگسالان به بازار های کار و زنده گی بهتر دست یابند.


پرسش:

چگونه می توانید با شهرداری های همجوار و مقامات منطقه ای همکاری کنید تا، منافع و پروژه های مشترک را ترویج دهید؟


پاسخ:

ما قصد داریم، این کار را از طریق شورای منطقه ای فیوردانه انجام دهیم. شورایی که یک نهاد همکاری بین سونفیورد، نوردفیورد و هایانگر است.

سونفیورد همچنان مذاکراتی را با شهرداری سوگن دال، شهرداری های دیگر، شورای ایالتی ویست لند و دیگر نهاد های مرتبط دولتی دارا میباشد.


ما عضویت « ایس کا » و « ایل وی کا» را نیز داریم که، در رابطه به سیاست منافع، برای شهرداری های مذکور فعالیت میکنند.


پرسش:

آیا می توانید کار شیوه ی خود را، در مورد نحوه ی مدیریت بحران یا وقایع غیر منتظره که، ممکن است بر شهرداری سونفیورد تاثیر گذارد، با شهروندان به اشتراک بگذارید؟


پاسخ:

شهرداری سونفیورد یک تیم بحرانی دارد که، همزمان با وقوع حوادث، باسرعت واکنش نشان میدهد.

 در مورد حادثات بزرگتر، یک مجموعه یا گروهی از بحران تشکیل داده می شود؛ که در آن مدیریت شهرداری، ایستگاه آتش نشانی، پلیس، خدمات اورژانس و سایر ارگان های مرتبط حضور می یابند.

 ما تمرینات دوره ای انجام میدهیم تا در مقابل وقایع جدی آماده باشیم و یک برنامه ی آماده گی بحران نیز ایجاد کرده ایم.


«روزنگار»


 گروه "حماس" را بیشتر بشناسیم!

در عکس: اسماعیل هنیه، رییس دفتر سیاسی و رهبر کنونی گروه «حماس»

         

با وجود اینکه، هر روز، از ورای امواج رادیو ها، صفحات روزنامه ها و تلویزیون ها، اخبار و گزارش های هولناکی را در مورد رویداد های مربوط به جنگ جاری حماس و اسراییل می بینیم و می شنویم، گمان نمی برم، همه ی ما و شما با سرزمین فلسطین، گروه های سیاسی ـ نظامی امروز و دیروز آن، بویژه گروه حماس آشنایی داشته باشیم.


تبصره ی « روزنگار»

۱۷ ـ اکتبر ۲۰۲۳

 

از این رو بی مورد نخواهد بود اگر، در اینجا، در مورد آشنایی کوتاه گروه حماس که، همین اکنون در گیر یک جنگ تمام عیار با کشور اسراییل است، اطلاعاتی را با همدیگر شریک سازیم.


حماس یعنی چه؟

 کلمه ی «حماس» در ذات خود یک واژه ی عربی است. به معنای؛ «تحریک، شور و هیجان.»

 اما، در دنیای سیاست «حماس» اسم گروه سیاسی ـ نظامی« حرکت مقاومت اسلامی فلسطین» را تبلور میدهد. اسم گروهی را که، در سال ۱۹۸۷ در جریان انتفاضیه ی اول فلسطینیان، پا به عرصه ی وجود گذاشت.

 

انتفاضیه چیست؟

حال که از انتفاضیه نام بردیم، لازم است، بگوییم که انتفاضیه چیست و انتفاضیه ی اول فلسطینیان یعنی چه؟ تا عده ای از خواننده گان ما، بخاطر کار برد این اصطلاح، دچار چالش فکری و سردرگمی ذهنی نگردند.


انتفاضیه یا قیام، به حرکت یا اعتراض جمعی ای گفته می شود که، تعدادی از اشخاص آن را، به منظور ابراز و انتقال خواست ها، نگرانی ها و نارضایتی های خویش، در برابر یک موضوع مشخص یا، یک چالش ویژه، براه می اندازند. انتفاضیه ی اول فلسطین در سال ۱۹۸۷ در پیوند با مساله ی اشغال سرزمین های فلسطینی، بوسیله ی حاکمان تل ابیب، براه انداخته شده بود.


این حرکت یا این انتفاضیه، شکل گیری و تقویت انگیزه های ملی، تاسیس هیات های سیاسی مختلف در فلسطین، ایجاد تغییرات در روابط منطقه ای، تاثیر گذاری بر حاکمان اسراییل، جلب توجه جهانی و توسعه ی فرصت ها را برای مذاکرات صلح فلسطین، در پی داشت.


رهبران گروه حماس

«حماس» به عنوان یکی از گروه های مسلح و یکی از جنبش های سیاسی ـ مذهبی فلسطینی در منطقه و جهان، از شهرت معینی برخوردار بوده است.

سازمان مذکور این نام و نشان و این شهرت را، از دخالت خود، در فرآیندهای منطقه وی کسب کرده است. حماس، به عنوان یک سازمان عمدتا سیاسی ـ نظامی، از آوان تاسیس تا کنون، از سوی رهبران متعددی رهبری می شده است که، در زیر آنها را بطور کوتاه معرفی میکنیم.


احمد یاسین

احمد یاسین بنیانگذار و رهبر اصلی حماس بود. او به در۲۹ مارچ سال ۲۰۰۴ در یک حمله ی هوایی اسراییلی ها در منطقه ی غزه، به قتل رسید. احمد یاسین، زاده ی سال ۱۹۳۷ بود و به هنگام کشته شدن ۶۷ سال داشت.


عبدالعزیز الرنتیسی

پس از ترور احمد یاسین، عبدالعزیز الرنتیسی، به عنوان رهبر موقت حماس منصوب شد.


خالد مشعل

خالد مشعل زاده ی سال ۱۹۵۶ بود و در سال ۱۹۹۶ به عنوان رهبر حماس منصوب گردید و تا سال ۲۰۱۷ در این سمت باقی ماند.


اسماعیل هنیه

اسماعیل هنیه متولد سال ۱۹۶۳، از رهبران حماس و اولین نخست وزیر دولت خود گردان فلسطین، از مارچ ۲۰۰۶ تا جون ۲۰۰۷ بود. او همین اکنون هم مقام ریاست دفتر سیاسی و رهبری گروه حماس را به عهده دارد. مقر اصلی و کنونی گروه حماس در نوار غزه می باشد.


حامیان

 حماس «حرکت مقاومت اسلامی فلسطین» طی سال ‌های موجودیت خویش حامیان و مخالفان خود را در منطقه و جهان داشته است. اما، این موضوع پیچیده و پویا بوده و به تغییرات در منطقه و روابط جهانی مربوط می‌ شده است.


برخی از کشور ها و سازمان ‌ها، راه و روش حماس را عادلانه و برحق می دانند و از اینرو از آن حمایت می کنند. در حالی که عده ی دیگر از گروه حماس انتقاد به عمل می آورند و به اندیشه ها، برنامه ها و روش های کاری آن به دیده ی مخالفت، تا مرز تروریستی، می نگرند.


ایران ـ لبنان و قطر

ایران به مثابه ی یکی از اصلی ‌ترین حامیان حماس شناخته می ‌شود. می گویند، این کشور از طریق ارائه حمایت مالی و نظامی به گروه حماس کمک می کند.


قطر نیز به گروه حماس حمایت‌های مالی ارائه می‌ دارد و از این گروه به عنوان یکی از گروه‌های مقاومت فلسطینی یاد میکند. ترکیه هم در تداوم تلاش های خود، برای افزایش نفوذ انقره در کشور های منطقه، از حماس حمایت می کند.


 عربستان سعودی

در پس حمله ی اخیر حماس به اسراییل و اعلام لشکر کشی نتنیاهو به نوار غزه و همچنان ارائه دستور کوچ جمعی فلسطینی ها از غزه، عربستان سعودی مذاکرات عادی سازی روابط خود با اسراییل، به حالت تعلیق در آورد.

این اقدام می تواند نشان روشنی از نارضایتی و موید حمایت حاکمان ریاض را از "حرکت مقاومت اسلامی فلسطین" باشد.


مخالفان

درعین زمان، شماری از کشورها، بویژه ایالات متحده ی امریکا و اتحادیه اروپا، حماس را یک گروه تروریستی می دانند و با این گروه روابط مستقیم برقرار نمیکنند.

در عکس: اسماعیل هنیه، رییس دفتر سیاسی و رهبر کنونی گروه «حماس»

 



 اهداف پس پرده ی

           عملیات اسراییل!


اسراییل پیوسته هشدار میدهد که، به زودی عملیات گسترده ی جنگی را از زمین، هوا و دریا، علیه فلسطینیان ساکن نوار غزه آغاز می کنند. گفته می شود که،  سه صد هزار سرباز اسراییلی، مجهیز با تجهیزات مدرن جنگی هم، از بهر این عملیات وسیع آماده شده اند.

 

اسراییل ظاهرا به خاطر جلوگیری از تلفات جانی غیر نظامیان به، ساکنان نوار غزه، که شمار آنها از یک و نیم میلیون نفر بیشتر خوانده می شود، دستور داده است که، در ۲۴ ساعت منطقه را ترک کنند و به قسمت های امن تر جنوب بروند.


روزنگار ـ ناروی

۱۵ ـ  اکتبر ۲۰۲۳


حکومت نتنیاهو دلیل این عملیات گسترده ی هوایی، زمینی و دریایی را راه اندازی جریان جستجو و آزاد سازی حدود ۱۵۰ شهروند اسراییلی می خواند که،  گفته می شود، چند روز پیش از سوی فلسطینیان گروگان گرفته شده اند.


 با وجود ارایه ی دلیل آزاد سازی گروگان ها، خیلی از آگاهان مسایل سیاسی و استراتیژیک منطقه به، این باور اند که، برنامه ی آزاد سازی گروگان ها، هدف اصلی اسراییل از این عملیات ظاهرا خیلی قریب الوقوع حکومت نتنیاهو  نیست. بلکه، تل ابیب قصد دارد به این بهانه، فلسطینی های بیشتر ساکن این منطقه را از خانه و سکاشانه ی شان کوچ اجباری بدهد. تا دیگر نتوانند به منازل و محلات زیست شان برگردند و این مناطق همچنان در اشغال اسراییل در آید.


تاریخ جنگهای فلسطین و اسراییل نشان میدهد، در ظرف ۷۰ سال گذشته هیچ فلسطینی آواره ای نتوانسته است، دوباره به خانه و منطقه ی خود برگردد و زنده گی اش را در فضای آزاد از سر شروع کند. اینبار هم هیچ تضمینی برای بازگشت آنها، پس از ختم احتمالی جنگ، وجود ندارد.



باید این موضوع را به بر رسی گرفت که، آیا اسراییل، مطابق به نورم ها و قوانین بین‌المللی، حقوق بشر و همچنان متصل به تعهدات، در حمایت از حقوق و آزادی‌های اساسی افراد، این حق را دارد که، فلسطینی های نوار غزه را به این کوچ  دسته جمعی مجبور سازد؟

اجبار به کوچ معمولاً با اصول حقوق بشر در تضاد است. اینگونه اقدامات به، عنوان تجاوز به حقوق بشر و تخلفات بین‌المللی، مورد انتقاد قرار گیرند.

 

 در روابط بین‌المللی، تعدادی از تفسیرها و توافقنامه‌هایی وجود دارند که، به حقوق و آزادی‌های افراد پرداخته و از اجبار به کوچ، تحت شرایط خاصی منع می‌ کنند به عنوان مثال، معاهده‌ی پناهندگی سازمان ملل متحد و تعهدات آن ممکن است در این خصوص تاثیرگذار باشند..

 

با وجود اینکه، این مساله به تعهدات بین‌المللی و قوانین ملی کشورهای مختلف بستگی دارد، باید از حقوق بین‌المللی بشر حمایت کرد تا، از اجبار به کوچ بی‌ مورد جلوگیری شود.

 

اجبار به کوچ، به معنای انتقال افراد به زور از خانه و کاشانه‌ی خود، به عنوان تخلفی از حقوق بشر و آزادی‌های اساسی افراد در نظر گرفته می‌شود. این اقدام به عنوان تجاوز به حقوق بشر نیز شناخته می‌شود به دلایل زیر:

 

حق به تصمیم گیری:

 هر انسان حق دارد که، برای خود تصمیم‌ بگیرد و از ترس اخراج، از‌ خانه و محل اقامت خود آزاد باشد. اجبار به کوچ معمولاً با این حق در تضاد است.

 

احترام به حرمت فرد:

افراد حق حرمت و احترام  را دارند و انتقال آنان به زور از مکان زندگی ‌شان، به جای دیگر، می‌تواند به نقض این حرمت منجر شود.

 

سلب حقوق امنیتی:

 انتقال اجباری افراد ممکن است، امنیت و سلامت آنها را با خطر یا خطر های جدی مواجه سازد.

 

تعهدات بین‌المللی:

 بسیاری از توافقنامه‌ ها و تفسیرهای حقوق بشر، ممنوعیت اجبار به کوچ را تأیید کرده‌اند.

 

با توجه بر آنچه که، در فوق از آن تذکر بعمل آمد، اسراییل مکلف است از، تعهدات بین‌المللی، حقوق بشر و آزادی ‌های اساسی انسان های ساکن در نوار غزه پیروی کند.  آنها را تحت هر بهانه ای که در سر دارد، مجبور به کوچ اجباری نه سازد و بدین ترتیب به این حق اساسی انسان‌های همنوع و همسایه ی خود ارج بگذارد.


متن: ر ـ جرمی


Photo: ThePalestinian Information Center

 اسراییل زیر بال موشک های حماس! 

دکتر صابنظر مرادی

نهم ماه اکتبر ۲۰۲۳


جنبش مقاومت فلسطین در حدود یک سدهٔ پسین در وجود گروه های مختلف شبه نظامی ورهبران سیاسی در مبارزهٔ مسلحانه برضد سیادت طلبی اسراییل رزمیده است.

 نخستین بنیانگذار این مقاومت شیخ عزالدین قسام (۱۸۸۲-۱۹۳۵م) از اهالی جبلیهٔ سوریه بود که به مبارزهٔ عملی برضد سلطهٔ یهود در شهرک «الحیفا» قیام نمود.



 پس از آن این جنبش به نام های مختلف از جمله «جنبش خلق برای آزادی فلسطین» برهبری دکتر جورج حبش، وحرکت های شبیه هم به رهبری فواد حواتمه، یاسر عرفات ودیگران زیر نام« سازمان آزادیبخش فلسطین بدون نتیجه ادامه یافته است.»

 

جنبش مقاومت اسلامی که به عربی ( حرکه المقاومه الاسلامیه) یا بصورت اختصار «حماس» خوانده می شود یک سازمان اسلام‌گرای سیاسی-نظامی تند رو فلسطینی است. این سازمان در سال ۱۹۸۷ به رهبری عبدالعزیز رنتیسی و شیخ احمد یاسین به عنوان شاخه فلسطینی نهضت اخوان‌المسلمین عرب تأسیس شد  و هدف خود را «آزادی تمامی خاک فلسطین» از اشغال اسراییل اعلام نمود.


 پس از آن کشور های عربی از جمله مصر، سعودی، اردن، لبنان وسوریه در ظاهر حمایت خودرا از این حرکت اعلام نمودند، اما به استثنای دوران زعامت جمال عبدالناصر در مصر متباقی کشورهای همسایه مسلمان وعرب با فلسطین صداقت و پشت کاری نشان ندادند و در تمام مدت، با وجود ادعاهای آزاد سازی «مسجد الاقصی» زندان های این کشورها از وجود مبارزین فلسطین خالی نبوده است. سر انجام با بی تفاوتی دولت های مسلمان عرب با گفتار وکردار متضاد شان حلقهٔ اشغال وتسلط اسراییل را تا نواز غزه یگانه پایگاهٔ مقاومت فلسطین توسعه بخشیدند.


سازمان حماس در حمایت حزب الله لبنان، سپاهٔ پاسداران انقلاب اسلامی ایران ورزمندگان یمن در سال های اخیر با جدیت بیشتری با اسراییل درگیر بوده است. حماس به تاریخ هفتم اکتوبر بصورت برق آسا وبی پیشینه یی دست به یک یورش نظامی تحت نام « طوفان الاقصی» برعلیهٔ اسراییل زد، وصدها موشک راهبردی را بسوی شهرک های یهود نشین اسراییل پرتاب نمود.


 گفته می شود که تعداد کشته شدگان در اسراییل به بیشتر از۳۰۰ نفر و در حدود۱۶۰۰ نفر دیگر زخمی گردیده اند. همینطور حدود۲۵۰ نفر فلسطینی کشته و۱۱۰۰ نفر زخمی شده ان. سخنگوی جنبش حماس به تاریخ (۷ اکتوبر۲۰۲۳م  اعلام کرد که رزمندگان این گروه یک پهپاد ارتش رژیم صهیونیستی راکه مشغول جمع‌آوری اطلاعات از شرق غزه تحت کنترول شبه نظامیان حماس می باشد سرنگون ساخته اند.



حملات نظامی غزه بر رژیم صهیونیستی ثابت ساخت که اسرائیل همچون یک نیروی متجاور وسیطره گر سر انجام برد دلخواهی نخواهد داشت. این حملات ناگهانی همچنان ثابت نمود که اسرائیل به خواستهٔ حاکمان مرتجع مسلمان که مانع آزادسازی فلسطین می‌شوند، پابرجاست. اما در صورتی که اراده یی برای آزادی وجود داشته باشد، نیروهای مقاومت فلسطینی همچنان پا برجا خواهند بود ودود از دماغ اشغالگران صهیونیستی خواهند کشید.


این حمله نیز وضاحت داد که اگر گروه کوچکی چون حماس به تنهایی می‌تواند، چنین بلایی را به سر رژیم اشغالگر اسراییل وارد نماید، این رژیم در برابر ارتش منظم دولت واحد مسلمانان واتحاد نیروهای مبارز فلسطینی تابی برای پایداری ودفاع از خود نخواهد داشت. حملهٔ بی سابقهٔ حماس همچنان ثابت ساخت که آزادسازی فلسطین ممکن تر از آنست که بسیاری ها نا ممکن فکر می‌کنند. آزادسازی فلسطین با رهبری مدبر و مخلصانه از طریق شکستن قید و بندهایی که بین مردم فلسطین وکشورهای عرب مسلمان شرق میانهٔ قرار دارد بیشتر ممکن وکار زودثمر خواهد بود.


اقدام نشان داد که خلق فلسطین فاقد ایمان، غیرت، شجاعت برای آزادی سرزمین شان نیستند و در صورت مهیا شدن فرصت، جمعیت کثیری از فداییان فلسطینی در اطراف گردان مقاومت بسیج خواهند شد. با اتحاد نیروهای مقاومت، آزادی بیت المقدس امر ممکن و الگویی برای سایر ملت های در حال مبارزه بر علیهٔ قدرتمندان وزورگویان جهان استعمارگر وتمامیت خواهی خواهد بود تا با بدست آوردن آزادی وحیثیت ملی هم رضایت حق تعالی را بدست بیاورند و هم تاریخ را با برد حق در برابر باطل بنام خود جاودانه رقم زنند.


این حملات به دنبال تحولاتی در خاور میانه عملی می شود که شیخ های امارات عربی وسعودی با خاک پاشیدن روی منافع تاریخی فلسطینی ها وبه هدایت مراکز هم پیمان خود تلاش عادی سازی روابط سیاسی خودرا با رژیم تل ابیب روی دست گرفته وروابط خودرا با تبادلهٔ سفرا در ابوظبی وریاض برقرار نمودند وعدهٔ دیگر ناظربه نتایج وپیامدهای بعدی این معاملات سیاسی با اسراییل هستند.


 دراین وضعیت موشک باران اسراییل توسط حماس چون سیلی های آبداریست که به صورت حاکمان سست پیمان عرب در تلاش عادی‌سازی روابط با رژیمِ صهیونیستی هستند. چون به زودی همه حاکمان خائن سرزمین‌های اسلامی با رژیم غاصب یکجا غرق خواهند شد.


نیروهای پدافند هوایی اسراییلی پس از موشک باران حماس به نواز غزه حمله تلافی جویانه کردند که به چریک های فدایی واهالی ملکی تلفاتی وارد کردند. در پی آن از هردو جانب از زمین، هوا و دریا بر جنوب اسراییل ونواز غزه یورش بردند و وبر طبق اظهار نظر سخنگوی وزارت دفاع اسراییل، آن کشور تدابیر حملات سرکوبگرانه را در نواز غزنه رویدست گرفته است.


 این گونه فعل وانفعالات نظامی بین نیروهای مسلح اسراییل وشبه نظامیان حماس واکنش های سیاسی را در محافل پر قدرت کشور های غربی تا امریکا بر انگیخته است. آلمان و شماری از کشورهای غربی حملات حماس به اسرائيل را قویا محکوم کرده‌اند. اولاف شولتس،‌ صدراعظم آلمان با اشاره به اخبار "هولناک" حملات امروز، اعلام کرد: «ما عمیقا از شلیک موشک از غزه و تشدید خشونت‌ها شوکه شده‌ایم. آلمان این حملات حماس را محکوم می‌کند و در کنار اسرائیل می‌ایستد.»


جورجیا ملونی، نخست‌ وزیر ایتالیا نیز با اشاره به "حق اسرائیل برای دفاع از خود" در برابر "حمله ای که در حال انجام است" اعلام کرد که این کشور، "ترور و خشونت مداوم علیه غیرنظامیان بیگناه" را به شدت محکوم می‌کند.


اورزولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اتحادیهٔ اروپا نیز با انتشار پیامی در شبکه اکس نوشت: «من به صراحت حمله تروریست‌های حماس علیه اسرائیل را محکوم می‌کنم. این تروریسم در نفرت‌انگیزترین شکل آن است. اسرائیل حق دارد از خود در برابر چنین حملات شنیعی دفاع کند.»


وزارت خارجه مصر همچنین اعلام کرد که این کشور در تلاش است اوضاع را آرام کند. قاهره پیش از این بارها میان اسرائیل و فلسطینیان میانجی‌گری کرده و موفق به برقراری آتش‌بس شده بود.‌ ولادیمیر زلنسکی رئیس‌ جمهوری اوکراین حملات حماس به اسرائیل را "وحشتناک" خواند و به بازماندگان کشته‌شدگان تسلیت گفت. وی اطمینان داد که "آرامش بازخواهد گشت و تروریست‌ها شکست خواهند خورد.»


 جو بایدن رییس جمهور امریکا گفت : «آمریکا در کنار اسرائیل ایستاده است.» وی در گفتگو ای با بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل اطمینان داد که ایالات متحده در این نبرد در کنار اسرائیل ایستاده و از حق اسرائیل برای دفاع از خود حمایت می‌کند.


بر اساس اعلام صفحه "اسرائیل به فارسی" (صفحه رسمی وزارت امور خارجه اسرائیل در شبکه اجتماعی اکس)، نتانیاهو با تشکر از حمایت مطلق آمریکا از اسرائیل خطاب به جو بایدن گفته است: «این نبرد طولانی و شدید خواهد بود و اسرائیل پیروز خواهد شد.»


پاسخ اسرائیل به حملات حماس با اینکه نیروهای هوایی اسراییل به بمباردمان نواز غزنه متوصل شدند، صفحه "اسرائیل به فارسی" با انتشار پیامی در شبکه اکس از دستور وزیر انرژی اسرائیل به شرکت برق این کشور برای قطع فوری برق نوار غزه خبر داد.


این صفحه همچنین با اشاره به آغاز عملیات ارتش اسرائیل علیه سازمان حماس نوشته است که این عملیات، "شمشیرهای آهنین" نام دارد. "اسرائیل به فارسی" با انتشار تصاویری از آماده شدن هواپیماهای جنگی اسرائیل برای آغاز حملات انتقام گیرانه به گروه حماس خبر داده است.


 در همین حال، وزیر دفاع اسرائیل اعلام کرد: «حماس تروریست امروز صبح اشتباه فاحشی را مرتکب شد، و وارد  جنگ ‌‌ مجدد با اسرائیل گردید، واسراییل در این جنگ پیروز خواهد شد.»


گیلاد اردان، سفیر اسرائيل در سازمان ملل نیز در نامه‌ای به شورای امنیت این سازمان تاکید کرد که حماس "متحمل پیامدهای" حمله خود خواهد شد. به گزارش رویترز، گیلاد اردان در نامه خود نوشت که اسرائيل از هر طریق لازم از شهروندان و خاک خود در برابر حملات شبه ‌نظامیان غزه دفاع خواهد کرد. بر اساس خبرهای منتشر شده، جنگنده‌‌های ارتش اسرائیل دو برج در غزه را که به گفته آن‌ها، از سوی اعضای ارشد سازمان حماس "برای انجام عملیات تروریستی استفاده می‌شد" را هدف حمله قرار دادند.


بر اساس ویدئوهایی که به طور گسترده در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده اند، "برج ۱۴ طبقه فلسطین" در غزه هدف حمله اسرائیل قرار گرفت و نابود شد. سر انجام بایست خاطر نشان نمود که این حرکت ها نه آغاز ونه پایان جنگ بین فلسطین واسراییل بوده ونه برد وباخت آن نهایی خواهد بود، جز اینکه فلسطینی همواره مزاحمت بزرگ روزمره در برابر برنامه های اسراییل باشند، ورژیم صهیونیستی اسراییل پیوسته مناطق زیست فلسطینی ها را هدف بمباران وتلفات دوجانبه  ج.انبه قرار دهند.



درین حال ضرورت به راه اندازی دیالوگ های جدی سیاسی بر محور وجدان های سالم وقضاوت انسان گرایانه بیش از هر وقت دیگر بوجود آمده است. نباید فراموش کرد که اسراییل بر رغم آنچه بود وهست حالا یکی از واقعیت های غیر قابل انکار در مجموعهٔ سرزمین ومردم درحوزهٔ مدیترانه هستند. لازمست تا در موضوع سرنوشت آنها نیز فکر درست وعملی نمود.


با تداوم بلا وقفه جنگ نه راندن یهود از اسرایل ممکن است ونه غصب سرزمین های فلسطینی به سهولت میسر خواهد بود، ونه برتری هیچکدام این ها غایلهٔ یک قرنه را در خاور میانه به پایان نخواهد رسانید.


زنان غنیمت جنگی برای طالبان

به قلم محمدزمان نیکرای


درین اواخر یک سلسله گزارشات تکان دهنده در رسانه ها و شبکه های اجتماعی به نشر رسیده و از جنایات وحشیانه طالبان به ویژه در رابطه به تجاوزات جنسی علیه زنان افغانستان پرده برداشته شده است.

روزنگار

۱ول آپریل ۲۰۲۳

 

چنانچه قضیه تجاوز جنسی طالبان در شهرستان سوزمه قلعه ولایت سرپل بالای یک زن و دختران خورد سالش، حادثه تجاوز گروهی طالبان بالای یک زن در پنجشیر و تجاوز گروهی بالای زنان محبوس در زندان های ولایات کندز و بلخ و همچنان تجاوز جنسی سعید خوستی سخنگوی پیشین وزارت داخله طالبان بالای دختری به نام الهه دلاورزی را میتوان مشت نمونه خروار یاداوری کرد.

 در تمام موارد فوق الذکر نه تنها متجاوزین دستگیر، محاکمه و مجازات نشده اند بلکه، اگر دستگیر هم شدند بدون سروصدا دوباره ازاد گردیدند.  در مورد سعید خوستی باید گفت که، وی نه تنها بدون محاکمه و مجازات رها ساخته شد بر عکس الهه این دختر مظلوم مورد قهر و غضب مقامات رهبری طالبان قرار گرفته و به زندان افگنده شده و تا اکنون در زندان مخوف طالبان تحت فشار و شکنجه قرار دارد. 

همین قسم ده ها و صد ها حادثه و قضیه ی دیگری در تحت حاکمیت طالبان به وقوع پیوسته اند، که به منظور حفظ ابروی خانواده ها افشا نگردیده و رسانه یی نشده اند. در حالیکه مقامات طالبان و امر با المعروف ان در برابر چنین قضایای مربوط به افراد غیر طالب، به شدت عمل نموده و زناکاران را محاکمه صحرایی و سنگسار مینمایند و یا مرتکبین اعمال و جرم های عادی را در ملای عام شلاق میزنند و یا به زندان می اندازند مگر در برابر اعمال شنیع و فجایع و تجاوزات افراد مربوط به خودشان بی تفاوت بوده و سکوت مینمایند. و در برابر قوانین و احکام شرعی کاملا معافیت دارند.

واقعیت اینست که گروه طالبان اصلا به این باور اند که مردم افغانستان کافرند و از انجاییکه این کشور را به اصطلاح خودشان فتح کرده اند بنابرین مال و دارایی به شمول باشندگان این سرزمین در مجموع برای انان غنیمت جنگی شمرده شده مردان در حکم غلام و زنان در زمره کنیز محسوب میشوند و بنابرین طرز تفکر، داشتن روابط جنسی با کنیزان تجاوز شمرده نشده و یک امر مباح(!) میباشد. 

از جانب دیگر جامعه جهانی و نهاد های حقوق بشر و حقوق زنان در برابر چنین قضایا و نقض صریح و اشکار حقوق بشر و بی حرمتی به زنان، موضعگیری محافظه کارانه داشته و هیچ نوع فشار لازم و عملی را بالای طالبان نمی اورند که بسیار تاسف برانگیز است. و سوال برانگیز تر از همه اینکه، این ناقضان حقوق بشر و زن ستیزان متعصب را تحت عنوان کمک های بشردوستانه، کمک های بی شایبه مالی هم مینمایند. 


گیله اصلی و اساسی ما از خود مردم افغانستان است به ویژه از علما، سیاسیون، بزرگان اقوام و شخصیت های با نفوذ، جهادگران و روشنفکران و سایر اقشار جامعه است در حالیکه علمای ما در رابطه به موضوعات بسیار عادی و پیش پا افتاده مثلا بی حجابی و یا پوشیدن چادری های زینتی توسط زنان را به باد انتقاد گرفته و به حرام بودن ان فتوا صادر مینمایند مگر در مورد جنایات ضد بشری و تجاوزات افراد طالبان بالای زنان خاموشی اختیار مینمایند. 

همچنان گیله از مجاهدین اسبق اینست که در گذشته ها به منظور دفاع از ننگ و ناموس مردم خود در برابر متجاوزین و اشغال گران خارجی سرسختانه مجاهدت نموده و قربانی های بی شماری را هم متحمل گردیده اند، اکنون چرا در مقابل این همه ستمگری ها، وحشی گری ها، جنایات و تجاوزات لگام گسیخته و بی حرمتی علیه زنان خاموش نشسته اند و لااقل از مبارزات حق طلبانه و عدالت خواهانه زنان معترض که هنگام تظاهرات مسالمت آمیز شان به شیوه وحشیانه سرکوب و زندانی میشوند، حمایت نمیکنند؟ آیا این زنان مظلوم و بی دفاع، ننگ و ناموس ما و شما نیستند؟!! جای افسوس است که مردم ما که در گذشته به نام مردم غیرتی و با ننگ و ناموس در جهان مشهور و شناخته شده بودند مگر امروز چی شده کجاست ان غیرت افغانی و اسلامی ما که در برابر این همه جنایات وحشیانه و تجاوزات، که تحت عنوان تطبیق احکام شریعت اسلامی در کشور ما در جریان است انرا به نظاره می نشینیم و در برابر ان بی تفاوت هستیم؟!!

              تو کز محنت دیگران بی غمی            

                                       نشاید که نامت نهند ادمی

راه حل چیست؟ برای اینکه مردم ما و کشور ما از شر این گروه وحشی و متعصب قبیلوی و سیطره نامیمون رژیم طالبی برای همیش ازاد گردند و مردم ازاده به ویژه زنان مظلوم و با شهامت ما، دیگر مورد ازار و اذیت و استبداد خشن قرار نگیرند و به حقوق و ازادی های انسانی انان احترام گذاشته شود، یگانه راه نجات مردم افغانستان، قیام عمومی و مبارزات مسلحانه برای برچیدن بساط حاکمیت نامشروع این رژيم تاریک اندیش قرون وسطایی است و بس، راه دیگری وجود ندارد.

ستیزه‌جویی با زن، پیکار همیشه‌گی بنیادگرایی دینی و قبیله‌یی 


مساله زنان، در تاریخ همیشه بحث برانگیز، مناقشه‌آمیز و پرچالش بوده است.

روزنگار ۱۴ می ۲۰۲۳

بقلم: مرضیه احمدی

ساختارهای اجتماعی، باورهای مذهبی و فرادستی مردان در اقتصاد و سیاست، باعث شده که زنان  در درازنای تاریخ بشر با بی‌عدالتی، تبعیض و ستم دوام‌دار روبه‌رو باشند. با نگاهی ریزبین و راست‌نگرانه به تاریخ، می‌توان فهمید که متقضیات فرهنگ‌های حاکم بر جوامع، زنان را همیشه در حاشیه تحولات، تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها قرارداده است.

 زنان از تولید و انباشت سرمایه به‌دور مانده بوده‌اند، در اکثریت جوامع پیشامدرن و سنتی، توزیع ثروت و منابع اقتصادی و اجتماعی یک امر فرهنگی متعلق به خوی مردانه تلقی می‌شد و زنان به یمن این سنت از همه مطالبات انسانی و حق‌محور محروم بوده‌اند و فکر می‌کرده‌اند که فرودستی حق طبیعی و انسانی شان بوده است. اما پس از انقلاب صنعتی به تدریج زنان از حاشیه به متن آمده‌اند. بر باورهای پوسیده و طبقاتی جنسیتی شورش کرده‌اند، با آگاهی، اعتراض و برابری طلبی نقش مولد یافتند، با رشد صنعت، اقتضائات‌شان دگرگون و در نظر گرفته شد. اندیشه برابری زن و مرد تقویت و پویا شد. زنان به این درک رسیدند که باید آموزش ببینند، قوانین ناعادلانه تغییر کند و شرایط زیست محیطی و فرهنگی که ذهن زنان را به فرودستی و حاشیه نشینی سوق داده بود، دگرگون شود.

 زنان با آگاهی و بیداری توانستند، توانایی‌های ذهنی خود را توسعه دهند، در برابر بی‌عدالتی بایستند، چون بی‌عدالتی عامل کلیدی و اساسی فرودستی زنان در جوامع بوده و حقوق اجتماعی و سیاسی آنان را نقض و نفی کرده است. با نگاهی گذرا و کلی به تاریخ بشر می‌توان به این امر مهم پی‌برد که وقتی باور طبقه حاکم قدسیت یابد، به فرهنگ تبدیل گردد، برای تغییر آن هیچ راه، جز خرد و آگاهی باقی نمی‌ماند، زیرا زنی می‌تواند حق برابری و فرصت مساوی طلب کند که آگاه و بیدار باشد، قوانین طبیعی و زیست محیطی را بداند، سیطره ذهن و خردش در گستره‌ی سپهر دانایی مدرن در گردش باشد، عقل و علم را رهنمای خویش به‌پندارد و به خرافات و باورهای بافته و ساخته شده‌ی که ذاتا در تقابل با خوی انسانی و منش بشری قرار داشته باشد، آشتی‌ناپذیر، معترض و منتقد باشد.


زنان در افغانستان متاثیر از مذهب  و سنتی هستند که فرودستی و جنس دوم بودن، بن مایه خلقت آنان به شمار می‌رود و در گرانگاه این تکفر، زن موجود ضعیف و نسبت به مرد از عقل کم‌تری برخوردار است. در باورهای دینی از هم فراتر می‌رود و ناقص دین و عقل شمرده می‌شود. بنابرین گروه‌های بنیادگرای که در قلمرو چنین تکفری سیر می‌کنند، نسبت خودرا با جهان در این متن یا به قول فرنگی‌ها در این کانتکست می‌سنجند و تعریف می‌کنند، روشن است که در مقابل هر اقدام برابرطلبانه، انسان‌مدارانه و حق‌محورانه در ستیز و ناسازگاری قرار می‌گیرند، چون خلاف آن‌چه در ذهن و مخلیه‌شان گنجانده شده، زن اعلام حضور می‌کند و این برای چنین ایدیولوژی به مثابه دشمنی و نابودی باورش هست. بنابرین زنان در افغانستان در وضعیت روبه‌رو هستند که از یک‌سو ساطور دین، بساط قلمرو اجتماعی‌شان را می‌برد، فضا را برای‌شان تنگ می‌سازد و از سوی دیگر فرهنگ و باورهای قبیله‌یی، زن را به مثابه شی و جنس ناچیز تقلیل می‌دهد. طالبان که خودرا داعیه‌دار و نماینده راستین ایدیولوژی و فرهنگ می‌دانند که در آن به صراحت زن ناقص عقل و دین خوانده شده، طبیعتا با برابری زن و مرد در برابر قانون و ارزش‌های انسانی می‌ایستند و آن را خلاف باورها و معتقدات خویش می‌دانند. این گروه در بیشتر از یک‌‌ونیم سال گذشته به خوبی نشان دادند که داعیه بزرگ‌تر از تفکیک حرام و حلال و آن از نگاه خودشان، فکری برای بهبود وضعیت معیشتی و انسانی زیستن جامعه افغانستان ندارند و عملا دیده می‌شود که ظرفیت ارایه ساده‌ترین خدمات اجتماعی را به مردم که از نظر آن‌ها مردان جامعه است، نیز نداشته‌اند و تا توان داشتند و دارند در سرکوب معترضان، منتقدان، دگر اندیشان و برابری طلبان انجام داده‌اند.


زنان افغانستان پس از استیلای طالبان در تمام عرصه‌های زنده‌گی فردی و اجتماعی، مصادره هویتی شدند، هزینه‌های جبران ناپذیر را متحمل شده‌اند. دختران و زنان آگاه، بیدار و معترض که خردورزانه و هدف‌مندان پرچم دادخواهی را بر افراشتند، علیه آپارتاید جنسیتی طالبان قد علم‌ کردند، به بدترین حالت ممکن تحقیر، توهین، بازداشت و سر به نیست شده‌اند. تاریخ نشان داده است که هیچ قدرت سرکوب‌گر و ستیزه‌جویی که با حقوق انسانی و شهروندی در جنگ باشد و نایده بگیرد، پایدار و دوام‌دار مانده نمی‌تواند. این بر زنان آگاه و دانا است که صدای هم‌صدایی، هم‌گرایی و هم‌پذیری را بلندتر از گذشته فریاد بکشند، عزم خودرا برای تغییر جزم کنند، ساختارهای متفاوت در دنیای مدرن امروز در اختیار دارند و نگذارند که این ساختار معیوب و انسان ستیز هم‌چنان به سیاست‌های غیر انسانی و خلاف همه ارزش‌های مدرن به حاکمیت خویش دوام دهد.

به امید برابری، آزادی و روزی که خرد یار و یاور مردمان گردد.


اخیرا از طریق رسانه ها اطلاع یافتم که، طالبان می خواهند فعالیت های صندوق وجهی انکشاف زراعتی را از سر گیرند. اگر این اقدام طالبان به واقعیت مبدل گردد ، پیام خوبی برای زارعین باغداران و مالداران کشور خواهد بود.

 

مهندس محمد یونس مرادی: 

مدیر اسبق بانک انکشاف زراعتی ولایت بلخ


 در این مورد می خواهم، معلومات مختصری را راجع به بانک انکشاف زراعتی افغانستان، نهادی که در سال ۱۳۸۳بنابر طرح و تطبیق برنامه های شوم و سود جویانه ی قدرتمندان وقت، از فعالیت بازماند و نهادی که، نبودش در شرایط  دشوار کنونی کشور، برای کشاورزان و انکشاف زراعت، خیلی ملموس می باشد، ارایه بدارم. 


سه شنبه ۲۴ جنوری ۲۰۲۳



بانک انکشاف زراعتی افغانستان در سال ۱۳۳۳ مطابق سیاست حکومت وقت، به عنوان بانک انکشاف زراعتی و صنایع روستایی، با سرمایه ی ابتدایی ۱۵۰ میلیون افغانی تاسیس شد.

بانک انکشاف زراعتی افغانستان یگانه موسسه ی تمویل کننده ی قرضه، با تکتانه ی ۸ درصدی در خدمت زارعین، باغداران و مالداران کشور قرار داشت.

بانک انکشاف زراعتی سه نوع قرضه ی ذیل را برای زارعین عرضه می نمود:


۱ـ قرضه های کوتاه مدت، تا یک سال، مانند، قرضه ی کود کیمیا وی و گندم بذری.

۲ ـ قرضه های متوسط، تا مدت سه سال، مثلا قرضه های مالداری، گاو های قلبه یی، گاو های شیری، حفر چاه ها، جهت آبیاری کش تزارها و غیره.

 ۳ ـ قرضه های طویل المدت، تا پنج سال و بالاتر از آن، مثلا برای ماشین آلات زراعتی، احداث کانال ها جهت آبیاری، قرضه های باغ داری و غیره.

 

بانک انکشاف زراعتی افغانستان در اکثر ولایات کشور نماینده گی های اساسی و فرعی داشت. در ولایاتیکه نماینده گی بانک مذکور موجود نبود، یک نفر مامور توزیع و تحصیل کود کیمیا وی و گندم بذری توظیف و اجرای وظیفه می نمود. بانک انکشاف زراعتی قرضه های مورد ضرورت دهقان ها را طور نقدی یا بصورت جنسی در اختیار زارعین قرار میداد.


مراحل توزیع قرضه چنین بود:

دهقانان جهت اخذ قرضه ی مورد ضرورت شان به مرکز و نماینده گی های بانک مراجعه نموده درخواست قرضه می نمودند. امر اداره به یکی از مفتشین ساحه ی مربوط هدایت اجری قرضه را صادر میکرد. مثلا رفتن مفتشین ساحه به ساحه ی مربوط . جمع آوری معلومات راجع به وضع اقتصادی و زراعتی درخواست دهنده.

 بعد قرضه ی یادشده، مورد ارزیابی مفتشین ساحه قرار می گرفت. در صورت تثبیت اقتصادی بودن قرضه، اسناد پس از ملاحظه ی مدیر نماینده گی به مرکز بانک، جهت ارزیابی نهایی فرستاده می شد. در صورت مثبت بودن قرضه، مشتری موظف به ترتیب ضمانت خط قانونی در محکمه می گردید.

 بعدا در صورتیکه قرضه ی مورد درخواست متقاضی، جنسی می بود، مثلا تراکتور و یا حفر چاه عمیق و یا واترپمپ، جنس درخواست شده برایش سپرده می شد. اگر قرضه طور نقدی می بود، به چند قسط قرضه ی متذکره اجرا می گردید. طوریکه بعد از تا دیه ی قسط اول و خریداری جنس مورد ضرورت، قسط دوم و به همین ترتیب قسط سوم اجرا می گردید. 


باید علاوه نمود که، بانک انکشاف زراعتی در کشور مانند افغانستان که، ۸۵ در صد مردم آن در این سکتور اشتغال دارند، چه در زمان گذشته و چه در حال حاضر، یگانه منبع مطمئن تمویل کننده ی قرضه های زراعتی به شما می آید.

 بانک انکشاف زراعتی افغانستان در جنب تمویل قرضه ها، اطلاعات مفید فنی و تکنیکی را توسط مفتشین  ساحه که، تحصیل کرده های دانشکده ی کشاورزی بودند، در اختیار دهقانان قرار میداد.

 

متاسفانه بانک انکشاف زراعتی  افغانستان از طرف مقامات مسئوول  بی مسئولیت، نه تنها حمایت و پشتیبانی نشد، بلکه این مقامات منافع شخصی خود را در نابودی این موسسه ی عام المنفعه جستجو کردند و آن را از بین بردند.

 بعد از لغو بانک انکشاف زراعتی تمام دارایی های آن، از جمله ساختمان ۱۴ منزله ی شهر کابل، ساختمان چینی فروشی شهر مزار شریف و پارکینگ تراکتورها، تعمیر بانک زراعتی جوزجان و سایر جایداد های منقول و غیر منقول این نهاد به مالکیت وزارت مالیه در آمد.

 با تاسف که تمام مامورین فنی، مسلکی و اداری آن بانک به تقاعد سوق داده شدند، ولی وزارت مالیه کارمندان بانک یاد شده را جلب و جذب ننمود و اکثرا بی سرنوشت باقی ماندند.    


طالبان باید سیاست خود را تغییر دهند

 

پس از اینکه طالبان اعلام کردند، کارمندان زن مربوط به  سازمانهای بین المللی دیگر اجازه کار و کمک به کشور را ندارند، بحثهای زیادی مطرح شد و کشور در شرایط دشوار تری قرار گرفت.

به خاطری که در حال حاضر و بویژه در این فصل زمستان،  نیمی از جمعیت افغانستان برای زنده ماندن، به کمک های اضطراری نیاز دارند.

 

آرنه ستراند میگوید:

 «این یک امر کاملاً تعیین‌ کننده و مهم است که، سازمانهای بین المللی در کنار هم بایستند، تا سرعت کار خود را کاهش دهند. تا زمانی که زنان دوباره اجازه کار در سازمانهای غیردولتی را پیدا کنند.


روزنگار ۱۹ جنوری ۲۰۲۳

 

وضعیت در افغانستان بدتر شده می شود. طالبان هر روز دست به اقدامات ضد دموکراتیک و ضد انسانی می زنند. از جمله اینکه مدارس دخترانه را تعطیل کردند. حق کار را از زنان و دختران گرفتند. جامعه بین المللی اقدامات آنها را محکوم می کند، اما آنها به حرف کسی گوش نمی دهند.


روزنامه آنلاین روزنگار، در مورد وضعیت موجود افغانستان و دشواری های جاری این کشور،  با آرنه ستراند، پژوهشگر ارشد نروژی که، بیش از ۳۰ سال با افغانستان در تماس بوده و با مردم و شرایط آن آشنایی خوبی دارد، گفتگو ای بعمل آورده  که، در زیر آن را می خوانید.


آرنه ستراند رهبر تیم چندین برنامه ارزیابی و تحقیق در افغانستان بوده است. او دارای تجربه مدیریتی گسترده از سازمان های داوطلبانه و موسسات تحقیقاتی است و همچنین در توسعه ظرفیت، مدیریت و حرفه ای برای سازمان های داوطلبانه افغانستان و سازمان های صلح ساز، مشارکت داشته است.


آیا فکر می کنید که طرز تفکر خودخواهانه و تند روانه ای که، بارها از سوی رهبران طالبان تکرار می شود، منجر به تغییرات پایدار در کشور می شود؟


ـ به سختی می توان دید که، دولت طالبان با حفظ سیاست سختگیرانه خود موفق گردد، به ویژه در مورد حق آموزش دختران و زنان و حق کار زنان. اختلافات بزرگ درونی در این باره وجود دارد و به نظر می رسد، اقلیتی در رهبری طالبان وجود دارد که، مایل به ایجاد این  خط سختگیرانه ای هستند  که همین اکنون با مخالفت شدید، از سازمان های اسلامی جمله سختگیرانه،  از سوی سازمان کنفرانس اسلامی و دیگر علمای اسلام مواجه می باشد.


 سوال این است که چگونه می توانند این سیاست را تغییر دهند و در عین حال حکومت طالبان را حفظ کنند.

 

آیا طالبان باید استراتیژی های خود را تغییر دهند و در کشور در قدرت باقی بمانند، یا باید به طور کامل از دولت بیرون رانده شوند؟

 

ـ آنها باید سیاست خود را تغییر دهند، اما پس از ۴۰ سال جنگ، اکنون باید مردم افغانستان تصمیم بگیرند که میخواهند، چه کسی باید کشور شان را اداره کند.

 

نماینده ی برنامه، شورای پناهندگان ناروی به امید دیدار با رهبر عالی طالبان به قندهار می رفت. اگرطالبان قبول نکنند و در نتیجه جلسه برنامه ریزی شده ی او، در مورد اهمیت مشارکت زنان در شورا صورت نه پذیرد، آیا ممکن است شورای پناهندگان ناروی، بدون حضور و مشارکت زنان به کار خود ادامه دهد؟


ـ یان اگلاند به دلیل برفباری و هوای بد به قندهار نرفت، اما توانست پیام روشنی را در مورد نیاز به تغییر سیاست به کسانی که، در کابل در سطح وزیران ملاقات کرد، ارسال کند. پیام های مشابهی از سوی سازمان ملل، سازمان همکاری های اسلامی و تعداد دیگری از کشورها داده شده است. 

در اینجا به نظر می رسد که هم سازمان های رضا کار و هم سازمان ملل متحد پیام های مشترکی دارند. 

در عین حال، طالبان به زنان اجازه کار و آموزش، در بخش صحت را داده اند، تا این کار مهم ادامه یابد.


اگر روزی طالبان به دست چین و روسیه بیفتد و به سوی غرب پشت کنند. کار سازمان های کمک رسان نروژی در افغانستان چگونه خواهند بود؟

 

ـ نکته مهم در این جا حفظ اصول بشردوستانه و حصول اطمینان از حمایت از مردم افغانستان و مجازات نکردن آنها است، زیرا آنها تحت رهبری ای قرار دارند که، خود شان آنرا انتخاب نکرده اند.

« روزنگار»


 افغانستان کشوریست که تا هنوز در قرن بیست ویکم به شمارش درست نفوس ودریافت آمار دقیق احصائیه موفق نشده است، وما درست نمی دانیم که چند ملیون کشته وچند ملیون زنده ومصرف کننده داریم.  همه اطلاعات ما درین خصوص در پوشش حدس وگمان های توام با غرض ومرض عرضه می شوند. نخستین تغیرات نفوس در کشور پس از دهشت مغول،  وپیریزی دولت افغان ها در قندهار پس از مرگ نادر افشار خراسانی در(1747م.) تحت بحث  وبررسی  قرار می گیرد. بر اساس مطالعات تاریخی، عامل عمده و اساسی که باعث تغیر در وضع دموگرافی وترکیب قومی کشور درین سالها گردیده است ،همانا  پایین شدن قبیله های کوچی افغان از  دامنه کوه های سلیمان توام با زد وخوردها بین آنها با سکنه محلی وتورید کوچیان افغان از صوبه شمال غرب پاکستان به وادی های شاداب وزراعتی هموار در خراسان عمدتاً  به دوره بعد از تهاجم مغول  مربوط می شود. از شروع سده 15 قبیله های افغان به تصاحب وغصب سرزمین های اقوام ساکن غیر افغان  که سکنه آن چون تاجیکان قندهار تاهرات در جنگ با لشکریان مغول از بین رفته بودند وزمین های زراعتی ایشان به چراگاه های مساعدی تبدیل شده بود، آغاز گردید. این پروسه به ویژه پس از تشکیل دولت درانی افغان در سال(1747م.) توسط احمد خان ابدالی ادامه یافته است. با تشکیل دولت افغانان جریان اشغال وتصاحب زمین های دیگران  با تدوین نمودن قانون "ویش" یعنی (تقسیم) بیشتر از پیش شکل ورنگ سازمان یافته بخود گرفته است.  ادریسی وعتبی مورخین عرب در "تاریخ یمینی"  ورود افغان ها را به هرات در قرن شانزدهم و به حومه های کابل در قرن چهاردهم میلادی می داند. پس ازآن، افغانان شروع به غصب زمین های  اقوام همسایه  چون تاجیکان، اوزبیکان، ترکمنان، هزاره گان وسایر مردمان واقوام خراسان کردند.(1 )


احمد خان یکی از فرماندهان نادر افشار ودر پی قتل او اینک به "احمد شاه ابدالی" تغیر مقام داده بود،  بخاطر تطمیع سران قبایل پشتون اراضی اطراف رود ارغنداب وهلمند  را به آنها بخشید واین امر با انتقال پایتخت از قندهار به کابل در سال(1762م.) در عهد تیمورشاه بالای زمین های وادی کوهدامن در شمال کابل در پروان وکاپیسا وزمین های لوگر وجلال آباد صورت گرفت. احمدخان ابدالی شهزاده نشینان تاجیک و اوزبیک چون بقایای خانواده میریاربیک در بدخشان واتالیق های قطغن را که در ساحل جنوبی رود آمو نفوذ سیاسی واسکان داشتند، اشغال می کند. با وجود آنکه اوزبیکان وتاجیکان در برابر اشغالگران افغان در عهد میر سلطان شاه کبیر سومین فرزند میر بیک وقیام های مردمی در راغ وقلعه ظفر ایستادگی می نمودند، اما تلاش آنها به دلیل پراگندگی جغرافیای قدرت و از هم گسیختگی  شیرازه اجتماعی شان به پیروزی نمی انجامید. تا اینکه امیر عبدالرحمن با مساعدت و زیر نظر مستقیم استعمارگران انگلیس سلطه خویش را بگونه ای کامل در ساحل چپ دریای آمو قطعی می سازد... به این ترتیب در زمان نسبتاً کوتاه افغانان از مرزهای کوه های سلیمان بسوی شرق تا هند وبجانب شمال تا دریای آمو رسیدند. نبرد وجنگ افغانان به خاطر به چنگ آوردن زمین نه تنها با مردمان غیر افغان مانند تاجیکان، ازبیکان، هزاره گان، ترکمنان وغیره، بلکه در میان قبیله های  افغان  هم برای به دست آوردن زمین نیز در می گرفت. در جریان اشغال و کوچانیدن سکنه محلی، قبایل قوی تر زمین های بهتر را ازآن خود می کردند، و قبیله های ضعیف تر از خود را یا می راندند ویا بصورت قطع با حذف زبان وهویت تاریخی شان مطیع وفرمان بردار خود می ساختند. به گونه مثال،  تاجیکان در همسایگی افغانان در مجاورت کوه سلیمان تا وادی بونیر وسوات ولغمان  عقب رانده شدند واقوامی چون اورمری ها، شلمانی ها، تیرایی، صافی ها ودیگران را که تاجیک بودند با حذف زبان وقومیت شان جبراً به افغان مبدل نمودند. دلزاکی هابصورت کامل از وادی پشاور بسوی کرانه های چپ هند رانده شده وهمین سرنوشت دچار قبیله های لودی، پرانگی، سوری وسروانی ها که از زمان سلطنت غوری ها در هند بسر می بردند گردید. قبیله پشتون منگل از دشت های بنو به زور توسط قبایل پر زور دیگر پشتون به ساحات کم حاصل قسمت های بالایی وادی کرم وزرمت متواری شدند."( 2 ) این حرکت های فزون طلبانه همان شعر معروف را به یاد می آورد که:

                بهر شامت گاو حاضر، گوسپندت در پسین     صبح اینک ماکیان والله خیرالرازقین


بهر حال، در تداوم این گونه کشمکش ها وتوام با آن درگیری بازی های استعماری امیر عبدالرحمان خان (1880-1901 م.) پا به حریم قدرت افغانستان گذاشت. موجد کشور نوین "افغانستان" که پس از درگیری های طولانی استعماری بین انگلیس وروسیه تزاری تحت نام سیاست "پیش قدمی" درتحت نظر جنرال کاوفمن روسی در تاشکند بسر می برد با توافق هردو ابر قدرت از رود آمو وارد شمال افغانستان گردید وبا جلب حمایت امیر بابا خان حاکم خود مختار بدخشان و خانواده شه محمد سراج خان دروازی (پدرمحمد ولی خان دروازی) واتالیق های بخارا در قطغن وارد چاریکار شد وبا فرستادن خواهرش شاه بوبوجان به کابل به حضور وایسرای انگلیس عنان پادشاهی را بدست گرفت. امیر با توجه به تجاربی که در دربار امیر بخارا در فرارود بدست آورده بود،  می بایست درحوزه حاکمیتش، به لزوم تاسیس یک دولت فراگیر وهمه شمول به مفهوم معاصرآن با اشتراک همه اقوام وگروه های اجتماعی پی می برد، می بایست با تصمیم گیری درست در ساختار دولت متناسب با ساختار اتنیکی اجتماعی افغانستان به صلح وآرامش، همدیگر پذیری ورعایت اصول وزیربناهای کشور سازی متوصل می گردید، که سوگمندانه نگردید. بنا برین سنگبنای درست دولت سازی که بر بنیاد صداقت، مسئولیت، رعایت حقوق شهروندی همه اقوام کشور گذاشته نشد واین تهداب بصورت کج ومعوج ونا پایدار بالا رفت،  وامور دولت سازی در تداوم ذهنیت قبیله ای وجنگ ها وتنش های ذات البینی قبایل سدوزایی، بارکزایی ومحمد زایی تحت رهنمود های همان ولی نعمتان پیشینش(روسیه وانگلیس) به ارث گرفته بود، ادامه یافت. 


                                                   خشت اول گر نهد معمار کج      تا ثریا میرود دیوارکج

  

باین، سلطنت توافقی امیر بین استعمارگران شمال وجنوب  بازهم بر پایه  کنفدراسیونی چند از قبایل پشتون شکل گرفت، که آنها برای بدست گرفتن قدرت وامتیازات حکومتی از دوره زمام داری تیمور شاه تا زمان خودش یعنی حدود (یکنیم سده) بر روی هم دیگر شمشیر کشیدند وکشور را عقب نگه داشتند ومردم را به شیوه های  دهشت بار امروزی رنج وعذاب دادند، که این ساختار تک قومی بیمارتا هنوز چون بار کج  به سرمنزل مقصود نمی رسد ودر میان بحران های خون افشان قومی، فرهنگی وسیاسی  دست وپا می زند. گناه بزرگ وتاریخی امیرعبدالرحمن خان  همانا توافق سرحدات کشور بر مبنای منافع دو استعمار متذکره توسط سرمارتیمر وزیر خارجه انگلیس وسالسبری وزیر خارجه روس بود که رشته ها وپیوندهای خونی وتباری مردم کشور را در امتداد رود آمو در شمال به شمول پشتون ها در جنوب در دوسوی مرز دیورند قطع نمود. امیر بحیث موسیس دولت افغانستان فارمول های نادرست قبیله محوری را در ساختار دولت و فرهنگ سیاسی افغانستان وضع ورایج نمود، که در عروق نسل بعدیش به سرطان خونی مبدل گردید. وی که تمام هم وغمش تشکیل دولت افغان ها(پشتون محور)بود، دستیابی وحفظ حاکمیت قومی را با هر وسیله  ممکن تاکید میکرد وخود درین راه خون های بسیاری را در هزاره جات، نورستان، بدخشان وشمال افغانستان ریختاند، که با گذشت زمان تب تعصب وشووینیزم تباری اسلافش در میزان الحراره سیاست و فرهنگ همواره روبه صعود بوده است. 


 چون داعیه امیر ایجاد کشور "افغانستان"  به مفهوم جغرافیای قومی بود، ازین رو به انتقال گروه ها ودسته های از ناقلین وزیری، باجوری، مهمندی، گادی، خروتی، دولت زی، اسحاق زی ودیگران  وتغیر وضع دموگرافی در قلمرو سلطنتش  به اقداماتی متوصل گردید، وگروه های از تبارو چهره های اتنیکی افغان را از آنسوی مرزها به قلمرو سلطنتش در مرکز وشمال کشور به عاریت گرفت. برنامه توردید وتکثیر ناقلین در بین ساکنان بومی خراسان از جمله برنامه های بود که توسط امیر نگون بخت آغاز گردید. بایست خاطر رسان نمود آنانی ها به سیاست های امیر در قبال سرحد بندی کشور ومثله کردن تاریخ وجغرافیای خراسان بزرگ ویک حوزه بزرگ تمدنی  فراتر از آن راضی نیستند، جز اینکه استخوان های  امیر عبدالرحمن  خان را محاکمه نمایند، چاره دیگری ندارند. چنانکه می بینیم در دوره بعدتر حکومت های شاه امان الله خان دموکرات(!)، نادرخان جلاد وظاهرشاه  بخاطر مدیریت وتوزیع زمین به ناقلین در شمال افغانستان چهره های چون نایب شیرخان ناشر را در قندوز، سردار عتیق را در بغلان، محمد گل مومند را در بلخ وجاهای دیگر توظیف نمود تا هزاران هکتار زمین را در قبضه خود در آورده و به اهل وتبار ناقل خویش توزیع نمایند. به قول مولف "خراسان زیرسلطه تبارپرستان افغان،ص175" محمد گل مومند "بحیث رئیس تنظیمیه شمالی بالشکری ازجیره خواران انگلیس متشکیل ازاقوام وقبایل جاجی، منگل، وزیری، احمدزایی، کروخیل وطوطی خیل که تعدادآن ها به25 هزارنفربالغ می شد، علیه مردم  بی دفاع شمالی سوق ومحشری ازبیدادگری، قتل عام، چوروچپاول جایداد های مردم، غصب زمین،  وتجاوز وحشیانه رابه راه انداخت." موصوف تاسال1948 بحیث نایب الحکومه شمال افغانستان نیز گماشته شد، وشهر تاریخی اُم البلاد (بلخ  باستانی)راکه سیمای مجسم تاریخ چند هزار ساله آن را داشت  توسط بلدوزر به خاک یکسان کرد وزمین آن را به قوم خودش تقسیم کرد. هنوز موی سفیدان بلخ ازیاد نبرده اند که براثردستور محمدگل مومند درساحه بلخ کهن صدها ساختمان تاریخی مثل مقابر بزرگان تاریخ وادب بلخ، خانقاه، چله خانه ها، زیارت ها وساختمان های دینی وآثارپیش ازاسلام ودوره اسلامی باتعداد زیادی ازلوحه ها وکتیبه های سنگی که هرکدام زبان رخدادها وحوادث معین تاریخی وفرهنگی کشور بوده اند، در زیر زنجیر بلدوزرازبین برده شدند؛ وزمین آن رابه اهل وتبارخویش غرض ساختمان خانه های شان توزیع نمود، وباین بزرگ ترین فاجعه فرهنگی وتاریخی رابه یکی ازمراکزعمده فرهنگ وتمدن آریایی وبشری که به اعتبارآنها نام های "ام البلاد"، "قبه الاسلام"، "رای الارض" و"خیرالتراب" را کسب نموده بود، تحمیل کرد. بنابه روایت مولوی صاحب بلخی، عبدالخاق بلخی وعبدالرشید  بلخی درمورد امحای آثاروابنیه تاریخی بلخ درحدود سه صدسنگ نبشته وکتیبه ها به خط سغدی، باختری که درجمع آنها سنگ مزار زردشت (پیامبرآریایی) وسنگ مزاررابعه بلخی نیز شامل بوده اند، تخریب واز بین رفته اند. درحدود237 نسخه خطی قدیم به زبان های عربی، فارسی وترکی به دستورگل محمد مومند به آتش انداخته شدند ودرحدود1000 قطعه زیورات وآثارظریفه طلایی، نقره ای، برنجی وکاشی از ابنیه های موجود درشهربلخ به هندبریتانوی انتقال وبه فروش رسانیده شد.( ) درکتاب "سرگذشت ملت مظلوم افغانستان درمسیرسده بیست" چیزهای رادرین خصوص میتوانید مطالعه نمائید. 


محمد گل مومند برای تطبیق پروژه پشتونیزه کردن افغانستان وستم ملی براقوام غیر پشتون به یک تعداد عناصر فاسد وجنایت پیشه دیگرروی آورد، ازآن جمله اخترمحمد (پدرداکترنجیب الله رئیس جمهورپیشین)که درقریه میلن پکتیا زنده گی می کرد، به همکاری فراخواند، وبحیث علاقه دار(حاکم محلی)دریکی ازمناطق قطغن مقررنمود که بحیث همکار وی درتطبیق برنامه های شوینستانه مساعی مشترک نمودند.(4 ). ( 5)  بعدها این برنامه ها توسط حزب "افغان ملت" وشخص غلام محمد فرهاد مشهور به "پاپا" رئیس این حزب که شهر دار کابل بود درتخریب کاری محلات تاریخی شهرقدیم کابل بحیث یک شهر تاجیک نشین  با نام گذاری های جدید چون "جاده میوند" ، "وزیر اکبر خان مینه"، "خوشحال خان مینه"، "احمد شاه بابا مینه" وغیره ادامه یافت.


درمورد کارکردهای تعصب آمیز محمد گل مومند در شمالی وقایع دهشت باروحکایه های تلخ و فراوانی وجوددارد. غباردر"افغانستان درمسیر تاریخ" نوشته است: "شاه محمود خان برادر نادرشاه تمام فعالیت های تخریبی خودش رادرین ولایت بدست قوای حشری پشتو زبانان ولایت پکتیا وبنام(افغان وغیر افغان)انجام داد واین خطرناک ترین هسته نفاق وتجزیه ملت بود که درصفحات شمال کشور بدست اوکاشته شد وبعدها بدست محمد گل  مومند آبیاری گردید." ازتصاویرو پردازهای  غباردرجلددوم افغانستان درمسیر تاریخ برمی آید که، نادرشاه با یک نوع جنون روانی درپی نابودی مردم شمالی با اجرای کشتن های دسته جمعی وانفرادی، ناخن کشیدن، زنده به گور سپردن، گوش وبینی بریدن وتیل داغ کردن ها برآمده واین همه مظالم رابه کمک شخص محمد گل مومند  به محل اجراگذاشته است. محمد گل یک بار در14 اکتبر1929 وباردوم دراگست1930 به دستور نادرخان با شعار "مالش از ما سرش از شما" درراس سپاه منگلی چون گرگ گرسنه برجان مردم شمالی افتاد، اودرهمین حملات  بزدلانه خود میراث های تاریخی کوهدامن زمین از جمله قصرزیبای استالف رابه خاکسترمبدل نمود. زمانی هم که دیگر از پادشاهی  امیر حبیب الله کلکانی ومقاومت مردم کوهدامن زمین خبری باقی نبود، بازهم برحسب عادت مال مردم را به غارت برده  وبه زنان ودختران جوان تجاوز وبی ناموسی صورت می پذیرفت.(6 ) کشتارهای بیرحمانه، غصب زمین مردم شمالی، جابجایی های خودسرانه قبایل در وادی شمالی وتغیر وضع دموگرافی توسط محمد گل مومند را حتی جراید دولتی آن وقت  با وجودی که ازطرف برادران شاه سخت کنترول می شدند، نتوانستند پنهان نگه دارند. اعدام 50 نفر دریک روز، گرفتن سه صدنفر اسیر، عده مقتول وفرار ،192 نفر  محبوس،70 نفرکوهستانی اسیروسر بریده هفت نفر کوهستانی به کابل آورده شد.(7  ) محمد گل مومند ازمردم تاجیک شمالی39834 دانه طلا و149206 سکه نقره دزدی نموده وبه نادر شاه تقدیم کرد. البته این حساب روزنامه  اصلاح شامل آن عده زیورات زنانه، پول نقد واثاثیه خانه مثل قالین نمی شود که لشکریان وحشی صفت باخود بردند.( 8) غبارعین موضوع راتصدیق نموده ومی افزاید: "درحالیکه شاه هرروز از10 الی50 نفرمردم شمالی رابه عنوان اشرار(9 ) بدون محاکمه گلوله باران می کرد، مردم دیدند که نادر و مومند با انتقام مرگ کیوناری(سفیرانگلیس درکابل)خون مردم شمالی راتا آخرین نفربه خاک می ریزد، دست بیک سلسله اقدامات وقیام ها زدند واین قیام ها سندی شد تابیشتراز پیش به ریختن خون این مردم اقدام نمایند. محمد گل مومند درقسمت ضرب وشتم مردم خود ازولی امرش نادرصلاحیت دادگاه ودادستانی همه را فراچنگ آورده بود. "محمد گل مومند به امر شخصی اش15 نفر را اعدام617  نفر را زنجیر و زولانه3600 نفررامحکوم به اعمال شاقه وزندانی نمود که روزنامه اصلاح صریحاً این موضوع رادرج  نموده است." قسمتی از شهر چاریکار را حریق ونام چنگیزخان را برای خویش حاصل کرد وچندین خانواده پکتیایی را درین ولایت اسکان داد وزمین های مزروعی شان را جبراً قبض وبه  افراد حشری قبایل بطور رایگان بخشید. چهار قریه کلکان را آتش زد واعلان نمود مرده های که درروی زمین افتاده اند هیچ کس نمی تواند دفن کند، اما سلطان محمدخان مرده یک نفررا دفن نمود و بدین جرم خانه اش را آتش زده وجسد مرده را از قبربیرون کشیده وسرآن را برید وطور تحفه برای نادرشاه به کابل فرستاد. محمد گل مومند برای سرهرفرد شمالی مبلغ یک هزارافغانی جایزه تعیین نمود وبه خاطر حصول نمودن این جوایزخون های بسیاری ناحق ریختانده شد. این پاداشی بود که نویسنده مذموم "دویمه سقاوی" برای مردم پروان و کاپیسا که دردوره های جنگ استقلال وپیش از آن کانون داغ جهاد و مقاومت دربرابر انگلیس ها بودند، به رسم انتقام به بادارانش اهداء کرد، ومثل مارهرکس را ازترس جان خود ومثل گژدم براساس طبعیتش نیش میزد وازپای می افگند.  

مرحوم میر نجم الدین انصاری می نویسد: "محمد گل مومند درسال های سلطنت محمد ظاهرشاه گفته بود: "من باید به مجرد سقوط سقوی درکابل وغلبه سمت جنوبی امرمیدادم که چنداول کابل راسوخته، مردم آن را تارومار ومال ایشان تاراج شود، اما این کاررا نکردم وحال پشیمانم. خود را ملامت می کنم وبه ریش خود تف می اندازم."(10 )  بنابه نوشته آقای فرهنگ "حکومت چون خطر را نزدیک دید، دوباره به قبایل سمت جنوبی روی آورد، ازایشان برای مقابله با مردم کوهدامن کمک خواست وباز یک باردیگر دست ایشان را درچور وچپاول مردم آزاد گذاشت. دراثر این اعلان عده زیادی ازمردم تاجیک شمالی  به کابل وهند بریتانوی گریختند، و مومندی ها با گرفتن سلاح به کوهدامن سرازیر شده به دنبال مغلوب ساختن شورشیان نه تنها مال ومنال، بلکه یک تعداد از افراد خانواده های شان را به عنوان غنیمت باخود به سمت جنوبی انتقال دادند. بهر ترتیب، این تنها محمد گل مومند نبود که این همه غدر وخیانت را در حق مردم افغانستان انجام دهد، بلکه همدستان رژیم های قبیله گرا هرکدام این گونه صلاحیت های  را داشتند. که این گونه دستبرد ها ودست بازی ها در سرنوشت آتیه مردم و تغیر دموگرافی کشور سریع ومتغیر بوده است.


 بر اساس نوشته کنیازوف، بنا به فرمان امیر عبدالرحمن خان در سال(1884م.) از نواحی دور واطراف کابل(3000) خانوار به ولایت فاریاب و(1300) خانوار از قبایل کوچی اسحاق زی به نواحی مرزی بادغیس منتقل شدند. در سال(1885م.)در بلخ (800)خانوار ودر(1890م.)در سرزمین های چهار ایماق (تاجیک)درشمال قریب(4000) خانوار قبایل پشتون در زمین های آبی وحاصل خیز اسکان یافتند.( 11) به باور داکتر پولیاک، افغاستان شناس روس: "افغانستان یک دولت چندین قومی است که در آن بیش از20  قوم وده ها قبیله مختلف زندگی دارند. چنین تنوع ورنگارنگی قومی نشان میدهد که بر اساس سیاست های  غلط نفاق افگنانه حکام افغان  با کاربرد بی عدالتی(سیاسی، اقتصادی، فرهنگی) این  سرزمین بارها مورد مداخله  واشغال بیگانگان قرار گرفته و مطمح نظر جهان خواران  مختلف زمانه ها چون اتحاد شوروی وایالات متحده امریکا وهم پیمانان سیاسی آنها بوده است. از دوره امیر عبدالرحمن  بدین سو باشنده گان بومی کشور چون تاجیکان، ترکان وهزاره ها غالباً توسط امرای حاکم از مسکن خود بی جا گردیده وبه عوض آنها کوچیان وغاصبین درمحلات بودوباش آنها متوطن وجای گزین شده اند که خود اسباب زد وخوردها بین سکنه بومی و کوچیان در ولایات بدخشان، دایکندی وهزاره جات ومناطقی در شمال کشور با ایجاد پرونده های دشمنی درین مناطق شده اند. 

دانشمند دیگرسعدی زاده رقمی از نقل وانتقال کوچی های افغان را در زمان سلطنت امیرعبدالرحمن خان به گونه ذیل ارائه نموده است: "امیرعبدالرحمن خان به اجبار ده ها هزار افغان را از جنوب مملکت به نواحی مرکزی وشمال آن کوچانیده است. در سال(1884م.)از نواحی اطراف کابل به استان میمنه(3000) خانوار افغانی را منتقل نموده واز قندهار و سبزوار به ناحیه قلعه نو(بادغیس، (1200)خانوار کوچانیده می شوند. در(1885م.)از افغانستان جنوبی به استان بلخ (800)خانواده افغانی بطور اجباری کوچانیده می شوند. در همین سال از جنوب به افغانستان شمالی وناحیه کوهستان (40000)خانوار افغانی را انتقال میدهد. در(1886م.) از افغانستان جنوبی به استان قندز(2000)خانوار افغان بطور اجباری کوچانیده می شود. در سال(1896م.) به تعداد(12000)خانواده افغانی به نواحی سرحد افغانستان و بخارا کوچانیده می شوند. طبق اطلاعات ناقص در آخر سده(19) وابتدای سده(20) تنها در نواحی اندخوی، آقچه، شبرغان و سرپل (62000) خانواده افغان انتقال می شوند. همه این ناقلین پشتون به رهنمود وحمایت دولت از دهقانان تاجیک واوزبیک زمین های شان را گرفته وخود صاحب آن می شوند. ناقلین افغان برای مدت(12)سال از دادن مالیات وخدمت عسکری به دولت آزاد بودند."(12  )  


پروفیسورحقنظرنظراف می نگارد که: "ازجور وستم حکومتداران افغان سال (1892م.)(40000)اهالی میمنه، (16000) و یرزابی(درزابی) وگرزیوانی ها (13000) ،چغچرانی) و(12000)اهالی سرپل از شر کوچیان به ستوه آمده، وبه نام امیر بخارا ووالی ترکستان روسی عریضه نموده، التماس کرده بودند که آنها را به هیئت (قلمرو)بخارا یا روسیه قبول نمایند...( 13 ) سال(1889م.) امیر در بین مردم کوهستان کابل، نجراب، تگاب، لغمان، جلال آباد ونواحی آن چون مردمان خوگیانی وغیره چنین اشتهارات پهن نموده که: "هرکه از مردم مواضع مذکور بی زمین وکم ملک باشد، با عیال واطفالش تواما نقل مکان کرده، راه ولایت قطغن برگیرد، تا در آنجا به اندازه کفاف زمین تقاو از دولت یافته، تا چهار سال خودرا از جمیع تکلیف باج وخراج معاف دانسته..." سال(1886م.)امیر مهاجرت(1363)خانوار از مردم کوچی درانی را به مرغاب و بادغیس تشویق نموده...بعد از سرکوب کردن شورش غلزایی ها(25000)هزار خانوار غلزایی ها بطرف مرغاب کوچانیده شده (10000) خانواده غلزایی به شمال هندوکش مهاجر کرده...پس ازسرکوبی شورش هزاره ها(12000)خانواده درانی (50000) خانواده غلزایی و(25000)خانواده وردکی در هزاره جات جایگیر کرده شده... سال (1897م.) امیر خواست که (25000) خانواده وردکی ها را به شمال افغانستان مهاجر نماید وآنها درین زمینه قیام کردند.( 14)


فوکلسنگ در حالی که مسئله نقل وانتقال کوچی ها را به مناطق زمین دار شمال تائید می کند، خود می افزاید که "در طول تاریخ اقوام مختلفی از طرف غرب، شرق وجنوب وشمال با سرزمین افغانستان کنونی آمده وساکن شده اند. در یک مطالعه جدید حدود (55)قوم یا تبار در افغانستان زندگی می کنند. تمام آنهارا می توان از نگاه زبانی بطور تخمینی به ایرانی ها (بویژه بلوچ ها، پشتون ها وتاجیک ها)وترک ها( عمدتاً ترکمن واوزبک) تقسیم کرد. اما باید توجه داشت که زبان نمی تواند بصورت دایمی یک مشخصه تباری باشد. طور مثال، هزاره های افغانستان مرکزی امروز به زبان فارسی یا دری صحبت می کنند، در حالیکه بطور آشکار دارای منشای ترکی- مغولی اند.( 15 ) این پروسه از زمان امیر عبدالرحمن تا اعقاب وی بشدت ادامه یافته است. شاه امان الله خان(1919-1930م.) با حرارت بیشتر از جدش امیر عبدالرحمان خان پروسه نقل وانتقال کوچی های پشتون را به مناطق فیودالی افغانستان سر وسامان داد وبرای میکانیزم عملی آن "نظام نامه ناقلین" را تنظیم کرد واز طریق شهرداری یا بلدیه کابل به اجرا گذاشت. 


در سال(1930م.)در دوره سلطنت نادرشاه بسیاری از روستاهای قندز وخان آباد که در آنها تاجیک ها وازبیک ها میزیستند،  به دهکده های پشتون نشین تبدیل شدند. عین نقشه در سایر نقاط قطغن، تاشقرغان، ایبک وخواجه نهرو نیز تطبیق گردید... سال های (1939-1959م.) یعنی در زمان سلطنت ظاهر شاه در قطغن، مزارشریف و میمنه بیش از(6000) خانوار شینواری، صافی، منگل وغیره مسکن گزین شدند. بایست اذعان نمود که سیاست اسکان ناقلین دریک کشور گامی به پیش است، اما در افغانستان فاقد همه اصل ها ومیثاق های برادری وشهروندی بود، و در آن زمان سرداران حکومت اهداف خاصی به غیر از منافع مردم را تعقیب می نمودند. نخست اینکه گذار کوچی ها از زندگی متحرک ونا پایدار به حیات مسکن گزینی وثابت که تحولی روبه انکشاف در زندگی قبایل شمرده می شد، دوم ومهم تراینکه امیران کابل می خواستند، حاکمیت خودرا از طریق ناقلین هم تبار خود در مناطق شمال ودر بین اقوام بومی ترک وتاجیک ترویج واستحکام نمایند. به عبارت دیگر روند افغان سازی کشور بصورت خشن وجدی تر ادامه می یافت. ناقلین جدید الاسکان در کنار بدست آوردن زمین های مفت ورایگان دارای امتیازات سیاسی واقتصادی نیز بودند. مثلا معافیت از پرداخت عوارض مالیاتی، حصول سند ملکیت زمین(قباله شرعی)معافیت از خدمت زیر بیرق  و دریافت کمک های جنسی ونقدی دیگر. در اصل اسکان ناقلین به منظور ادغام واستحالت اهالی غیر افغان بصورت کل همچون ابزار اهداف شوینیستی بکار برده می شد. بگونه نمونه بخشی از اهالی تاجیک وادی ننگرهار ودره کنروسرخ رود، وتعدادی از گروه های دیگر تاجیک تبار مثل دهگان، اورمرو، صافی، شلمانی... در نتیجه روند افغان سازی به تدریج زبان اصلی خودرا از دست داده وحتی نام قبایل پشتون دور واطراف خودرا اختیار نمودند. 


البته نقل وانتقال انسان های محتاج ودرمانده در سرزمین تاریخی شان وحتی در نظام های نو بنیاد تفاهم شده ومشروع ودر پرتو اصل های حقوقی بشری جای سوال ندارد وهر دولت حقوق بنیاد می تواند در قلمرو سیاسی خویش زمین های لامزروع را آباد نموده وآن را به نیازمندان توزیع نماید. اما مهاجرت دادن های عمدی نامبرده آبادی زمین های لامزروع را هم درپی نداشته است، بلکه مهاجرین در حمایت مراکز قدرت های محلی حکومتی زمین های آباد شده را با ضرب وشتم مالکان اصلی آن ها به ملکیت بی چون وچرای خود در می آوردند. این در حالی بود که بیشترین سکنه بومی در بدخشان، پنجشیر ودامنه های کوه هندوکش، پامیر وبابا زمین کوچکی هم برای اعمار سرپناه در اختیار نداشتند وهنوز هم ندارند، چه رسد به زمین برای زراعت. قسمی که از رسانه های بین المللی می شنویم حتی امروز هم گروه خود خوانده طالبان در پی تطبیق این ابزار زنگ زده در خواجه بهاء الدین ولایت تخار، باریک آب بگرام، ساحات شمالی، پنجشیر، میمنه دست به جابجایی وزیرستانی ها بالای خانه وزمین های ازبیکان زده وچنان فکر می کنند که برای همیشه می توانند با شلاق ودره بالای مردم حکومت کنند وبا نابودی دیگران به حیات ذلت بار خود ادامه دهند ونمیدانند که:

                                             آن قدح بشکست وآن ساقی نماند     آنقدر بشکست که هیچ باقی نماند 


این گونه میراث های شوم سیاسی امیر واعقابش در عرصه منازعات سرحدی بامیراث خوار استعمار کهن در منطقه یعنی پاکستان، و ده ها عامل دیگر چون تقسیم نا عادلانه زمین همچون زیر بنای اساسی اقتصادی در افغانستان، افغان سازی اجباری همه اقوام، طرد هویت های قومی وزبانی، راندن ربان بین الاقوامی افغانستان یعنی زبان فارسی دری از ادارات وتحصیلات عالی منجر به نفاق قومی(پشتون وغیر پشتون) گردیده،  واز  روزگار امیر عبدالرحمن تا دوره حاکمیت دوم طالبان(1800-2023م.) با منهمک گردیدن همه زعمای کودتاگر وصادر شده از مسکو و واشنگتن  بر کشور با شعار پشتونستان خواهی "دا پشتونستان زمونژ" ونبرداشتن گامی بسوی مذاکره وحصول تفاهم سیاسی برای حل وفصل قضایای مرزی ، وادامه شعارهای سر تنبگی وتهدید با زور کم وقهر بسیار این غده سرطانی پیوسته ما از مردم مظلوم افغانستان قربانی های سنگینی گرفته است. ازین روی، بر فرزندان آگاه ومسئولیت اندیش کشور است تا امروز برای برونرفت از مصایب فراوان  تاریخی وتجارب ناکام دولت های  قبیله محور در افغانستان در حالی که دیگر بنای اقتدار تک قومی تخریب ودچار فروپاشیدگی گردیده است واقوام شریف کشور مشترکات هموطنی واعتماد سیاسی را  نسبت به همدیگر از دست داده اند، با دیدگاه های سازنده معاصر تجهیز گردیده وسنگ بنای یک کشور حقوق بنیاد، مدنی، دارنده حق شهروندی، همدیگر پذیری، درک مواضع متقابل ومسالمت آمیز، تامین حقوق زنان، وسایر عوامل نفاق وشقاق را با مشارکت مادی ومعنوی همه اقوام برادر تحت هویت تفاهم شده ملی شان پی ریزی نمایند.

ماینبورگ 3 دسامبر2022

  1- شهزاده نشینان تاجیک واوزبک دربلخ، بدخشان، درواز، شغنان، قندوز، مزار، اندخوی، شبرغان، آقچه، میمنه وغیره که اکنون در تشکیل دولت افغانی جبراً پیوند داده شده اند، در آن وقت به اندازه های متفاوت وابسته به امارت بخارا بودند.

2- پولیاک(1964)به نقل از اپارسینا(اپارسین)، هویت واقتدار تاجیکان، ص.34

3 - عمریوسف، کشف تاریخ، یغمای دوم منگلی، بقلم عبداللطیف کریمی ص


4 - پس ازآن اخترمحمد توسط محمد گل به داودخان صدراعظم معرفی گردیدوبحیث وکیل تجاردرپشاورمقررشد، ودرراستای بلندکردن شعارپشتونستان واستفاده ازموقف حکومتی مالک سرمایه هنگفت گردید. گفته می شود اشخاص دیگری هم چون مولانا عبیدالله صافی سرمدرس مدرسه اسدیه، عبدالغفورازناقلین سرپل، حکیم بای ازناقلین بوینی قره، عبدالجبارخان حکمران شبرغان، دادمحمد خان حکمران بلخ، ضیاء خان ومولانا حبیب الله معلمین کورس پشتو وغیره عناصر متعصب قبایلی نیزدرسرکوب مردم بیگناه ازملیت های بافرهنگ تاجیک، ازبک، هزاره وترکمن وقتل وکشتار آنها وبه بند وزنجیرکشیدن روشنفکران درصفحات شمال دریغ نکردند

[5- همانجا،2176

6- لطیف کریمی، یغمای دوم منگلی،ص74

7 - ازمعلومات های جریده دولتی اصلاح هستند. که درجریده اصلاح درشماره58 برج دلو به نشر رسیده اند

8 - جریده اصلاح،ش10،جدی1308،ش11جدی و29 حوت1308

9 - پاسداران خط فاشیستی نادربعداً درزمان حفیظ الله امین وحکومت طالبان عین اصطلاح "اشرار" و"سقاوی" و"شروفساد"رادرمورد مخالفین غیر قومی خود بکار بردند.

10 - اقتباس از همان اثر،ص75

11- کنیازوف، به نقل ازهویت واقتدار تاجیکان، ص.38

12- سعدی زاده، همان اثر، ص.35

13- پروفیسور حقنظر نظروف، مقام تاجیکان در تاریخ افغانستان

14- پروفیسور حق نظر نظروف، مقام تاجیکان در تاریخ افغانستان و هویت واقتدار تاجیکان، ص.36

15- همان اثر، ص.37


  

'در افغانستان گروه حاکم طالبان بیداد می کند. آدم ها را می کشد.  بانوان را شلاق می زند. غیر خودی های قومی و مذهبی را محاکمه ی صحرایی می نماید. مکتب ها را می بندد. آزادی های انسانی مردم را از نزد شان می گیرد. زن ها و دختر ها را از کلیه حقوق مدنی و طبیعی ایشان، منجمله حق کار و آموزش محروم می سازد و صد ها استبداد و بیداد دیگری که، اشکال و ابعاد آنها را همه روزه از طریق رسانه ها می بینیم و می شویم، به اجرا در می آورد.


همه ی این ظلم ها در زیر بیرق سفید رنگ حاوی عبارت سیاه رنگ کلمه طیبه ی « لا اله الاالله محمد رسول الله» و ظاهرا به منظور جاری ساختن اصول و احکام 


 شریعت اسلامی صورت می گیرند. 


آری!


 طوریکه می بینیم،  دایره ی استبداد طالب ها هر روز دامنه ی گسترده تر


 می گیرد. ملا های بی دانش، برای تطبیق برنامه های خود، بهانه های تازه تری را می تراشند. طالب ها درحالی که « کارد را به استخوان مردم» رسانده اند و


 در وضعیتی که مردم افغانستان به جز از تحمل درد و رنج چاره ی دیگری ندارند، جامعه ی جهانی و در چو کات آن کشورهای اسلامی، دست زیر زنخ می گیرند و مانند فیلم های تفریحی سیما، این رویداد های تراژیک را تماشا می کنند.


بی تفاوتی کشور های اسلامی در برابر استبداد طالبان این معنی را افاده می کند که، ملا ها و چلی های طالب عالمان دین هستند و دارند درست عمل می کنند. اصول اساسی و احکام بنیادین شریعت غرای محمدی را، آن طوریکه خدا و رسول گفته اند و در قرآن و دیگر کتاب های دینی آمده است، در عمل پیاده می نمایند. اصول و اساساتی که،  گویی کشور های دیگر اسلامی از فهم و تطبیق آن عاجز مانده اند یا باور، وفا داری و توانمندی آنها به اسلام و اصول آن به حدی نبوده است که، چنین کار های کلان دینی را انجام دهند.  


اگر چنین نیست و اگر طالبان از اصول اسلامی و محدوده ی شریعت، پای برون می گذارند،  پس چرا مراکز بزرگ فتوی اسلامی مانند، نهاد معتبر اسلامی الا ظهر و کمیته ی فتوی آن، که عمده ترین  استراتیژی  و برنامه ی کاری آن را یاری به اسلام و ابراز حمایت از مسلمان ها تشکیل میدهد، اینقدر خاموش و بی تفاوت است؟


 به بین دیگر، این نهاد چرا اعمال نا جایز طالبان را تقبیح نمی کند و بر ضد آن فتوا صادر نمی نماید؟


چرا سازمان علم و فرهنگ و آموزشهای اسلامی «ایسسکو»  و سازمان همکاری های اسلامی « او آی سی» به عنوان دومین سازمان بنیاد دولتی، پس از سازمان ملل متحد که، در زیاد تر از چهار قاره و ۷۵ کشور جهان عضو دارد، در برابر استبداد طالبان بطور جدی اقدام نمی ایستد  و جهاد نمی کند؟


چرا انجمن جهانی اسلام با مرکزیت مکه ی مکرمه، مقر خانه ی خدا، زادگاه پیامبر و قبله ی مسلمانان جهان که، عمده ترین هدف آن را هماهنگ کردن تلاش ها، برای معرفی اسلام، تعریف، تعبیر و توجیه اصول بنیادی دین اسلام تشکیل میدهد، آواز خود را بلند نمی کند؟ 


چرا  از سنگ صدا بر می آید و از سازمان های دیگر های اسلامی و از ۱۰ کشور پرجمعیت مسلمان جهان مانند، اندونزی، پاکستان، هند، بنگله دیش، نایجریا، ایران، الجزایر و سودان، نه؟ 


 خلاصه ی کلام اینکه: این سازمان ها و این کشور های اسلامی برای برون رفت از زیر بار این انتقاد ها و دفع  این ملامتی ها فقط دو راه دارند:


۱ـ اینکه به راحتی به طالبان و طرز تفکر و تعامل آنها به پیوندند. به امر المومنین آنها، شیخ الحدیث، ملا هیبت الله آخن زاده و امارت اسلامی شان بیعت کنند و راه و روش استبدادی آنها را به عنوان اصول بنیادین دین مبین اسلام بپذیرند.


۲ ـ سکوت بشکنند. بر ضد طالبان فتوا صادر نمایند. اعمال  و اهداف آنها را غیر انسانی  و غیر اسلامی اعلام و تقبیح کنند. استبداد طالبان را علیه زنان و دختران غیر اسلامی بخوانند. بر ضد این گروه آشوبگر  شجاعانه در مجامع بین المللی بایستند و اگر از این راه هم نشد، علیه شان مبارزه ی مسلحانه و جهاد اسلامی عملی را اعلام و براه به اندازند. 


 در غیر آن استبداد جاری طالبان در برابر مردم مظلوم و بی دفاع افغانستان، که بخش قابل ملاحظه ای از بدنه ی میلیاردی اسلامی را تشکیل میدهد، نه فقط به درد و رنج مردم این کشور می افزاید بلکه، پرستیژ و اعتبار ملی بین المللی کشور های معامله گر و ترسو ی اسلامی را نیز  سخت صدمه می زند و اعتبار و آبروی اسلامیت شان را نیز زیر سوال می برد.


اما، در هر حال اختیار و انتخاب در دست خود آنهاست. ایشان خود می توانند راه ثواب را برگزینند،  و از راه عذاب بپرهیزند.


 ما فقط برای شان انتخاب اولی را مشوره میدهیم.


در عکس: مقر سازمان علم و فرهنگ و آموزش های اسلامی در شهر رباط  پایتخت کشور مراکش.  


چاریکار هیچوقت

        ابوحنیفه نمی شود!


تغییر نام شهر چاریکار به ابوحنیفه، تداوم سیاست های ضد ملی، ضد زبانی وضد فرهنگی دیروز و امروز در افغانستان

طالبان اعلام کرده اند که، نام شهر چاریکار، مرکز ولایت تاریخی پروان را به امام ابوحنیفه تغییر میدهند.

با توجه احترام خاصی که به امام ابوحنیفه ی عراقی، پایه گذار مذهب حنفی، یکی از چهار مذهب اهل سنت در بین مسلمانان جهان وجود دارد، باید گفت که، این اقدام طالبان بیمورد، خیلی خاینانه و بسیار فرهنگ ستیزانه می باشد.

طالبان در رابطه به ضرورت تغییر این نام چنین استدلال می کنند که، گویا این نام پایه و اساس منطقی و تاریخی ندارد و از ارزش قابل توجه ای برخوردار نیست.

اما طالبان نافهم مزدور، که هیچ کار شان، به کار آدم نمی ماند، نمی دانند که، این اسم از ارزش تاریخی چندین هزار ساله ی مستند برخوردار می باشد.

تاریخ نویسان چنین می نگارند که، ولایت پروان که، مرکز آن شهر چاریکار می باشد، سکونت گاه انسان ها در دوره های پیش از تاریخ نیز بوده است. در تداوم زمان موقعیت خاص این شهر « در مسیر راه تاریخی ابریشم» جذابیت سرزمین و گوارایی آب و هوای آن، همه باهم باعث گردیده اند که، این نقطه ی روی زمین، برجسته شود و از شهرت فراوانی برخوردار گردد.

در مورد وجه تسمسیه ی شهر چاریکار باید گفت که، به روایت تاریخ ۳۲۹ سال پیش از میلاد عیسی روح الله، این شهر پایتخت امپراطوری شرقی اسکندر مقدونی بود.

شاد روان پروفیسور دکتر عبد الاحمد جاوید، پژوهشگر پراوازه ی ادبیات فارسی، حقوقدان و زبان شناس چیره دست خاورزمین « که در سال ۲۰۰۲ میلادی، به عمر ۷۵ سالگی در لندن چشم از جهان پوشید» در دانشگاه کابل برای ما دانشجویان میگفت که، شهر چاریکار را از این سبب « چاریکار» می گفتند که:

کارگران این شهر در زمان های اسم گذاری این شهر، بر اساس سنت های اقتصادی و تقسیم نابرابر درآمد های دوران استبدادی فیودالی حاکم برجامعه، یک بر چهارم مزد کار شان را از کارفرما دریافت می کردند و بقیه از آن کارفرما می شد. از این جهت این شهر اسم چاریکار یعنی « چار یک کار» را بخود کسب کرده است.

خیلی ها هم به این باور اند که، اسم شهر چاریکار در عبارت « چاره ی - کار» ریشه دارد. بدین معنی که باشنده گان « آن زمان این شهر، در بازار کلان و پر ازدهام محل، به انجام کار یا اجرای داد و ستد می پرداختند و از این راه «چاره ی کار» یا کسب ازوقه می کردند.

افزون بر این موقعیت پایتخت تابستانی کنشکای کبیر، امپراتور بزرگ کوشانی در شهر بگرام، بر اهمیت و شکوه تاریخی و فرهنگی این شهر می افزاید.

طالبان نادان و ناتوان که، به این گپ ها و این ارزش های ملی، فرهنگی و تاریخی نمی فهمند، حالا می آیند و در تداوم اجرای سیاست های قوم، زبان، ملیت، تاریخ و فرهنگ ستیزانه ی اجداد و باداران غربی و عربی خود اسم این شهر تاریخی و معروف را، از واژه ی ناب فارسی « چاریکار» به واژه ی بیگانه ی عربی « ابوحنیفه» تبدیل می کنند.

این ادامه ی همان سیاست های شوم عبد الرحمن خاین، محمد گل کتاب سوز، کرزی مداری، غنی فراری، گلبدین قصاب و سیاف وهابی نوکر اعراب و در مجموع مجریان همدست سیاست قومی مهاجرین یهودی در کشور ما که، از دو سه صد سال پیش، به این سو، به اجرا در می اید، می شوند.

اما تاریخ نشان میدهد، آن طوریکه هیچگاه سبزوار شیندند، کوته سنگی میرویس مینه، جلال آباد تلون شار و فردود گاه بین المللی کابل دحامد کرزی هوایی دگر نشد، این بار هم چاریکار ابوحنیفه و قول اردوی ۲۰۱ سیلاب لغمان «خالد ابن ولید» نمی شود.

همه ی این تلاش ها خام، نافرجام، مقطعی و پا در هوا هستند و به جایی نمیرسند.

فقط همین و دیگر هیچ!

« روزنگار»




دیدار سمبولیک و بحث برانگیز بانو حنا ربانی گهر و گوش به فرمانی طالبان از دستور های دیروز و امروز اسلام آباد 


دیدار بانوی جوان و سیاستمدار خوش گل پاکستانی، بانو حنا ربانی گهر، وزیر دولت در امور خارجه ی آن کشور از کابل و گفتگو های او با مقامات زن ستیز و استبداد گر طالبان، در رسانه های اجتماعی برون مرزی، خیلی خبر ساز شده است.


کمتر رسانه ای وجود دارد که، روی این موضوع مکثی نداشته باشد و پیرامون آن تبصره ای نکرده باشد.




طالبان هدف این مسافرت را بحث روی روابط سیاسی و اقتصادی میان دو کشور خوانده اند و وزارت خارجه ی پاکستان هم هدف آن را، افزون بر بحث روی روابط دوجانبه و همکاری در بخش اقتصادی، انجام گفتگوها در مورد تامین صلح در افغانستان عنوان کرده است. 


آری!


هدف از این مسافرت هرچه باشد، به آن نمی پردازیم. آنچه را که در این جا مورد تبصره ی کوتاه قرار میدهیم، حضور یک بانوی جوان، با لباس های خوشرنگ و مو های پر پیچ و تاب پاکستانی، در برابر مردان نا محرم طالب و ملا های زن ستیز افغانستان می باشد.


هرچند پوشیدن لباس، زیبا سازی سرو صورت و آرایش و پیرایش موهای بانوان، به هر شکل و به هر طریقه ای که باشد، در جهان امروز یک حق شخصی و یک امر کاملا معمولی است، اما با توجه به افکار متحجّر، روش های سختگیرانه و اقدامات زن ستیزانه گروه طالبان در برابر زنان افغانستان، این مسافرت و این حضور یک رویداد خبر ساز شده و مورد توجه قرار گرفته است. 


شهروندان افغانستان میپرسند، این چه رسم، چه سیاست و چه اقدام دوگانه ای است که، طالبان در برابر زنان در پیش گرفته اند. این حاکمان جابر و زن ستیز مسلط بر سرنوشت مردم افغانستان، اینجا در کشور نمی گذارند که بانوان چهره های شان را نشان دهند، درس بخوانند و کار کنند و حتی خواهران و مادران خود شان را هم در پس دیوار خانه ها زندانی کرده اند. 


باز همین طالب ها خود می آیند و با یک بانوی جوان خوش گل، یک خانم نا محرم مسلمان شیعیه مذهب پاکستانی، زانو به زانو می نشینند. به او گل اهدا می کنند و همرایش به بحث و گفتگو می پردازند.


پاسخ این پرسش روشن است و آن اینکه:


طالبان مزدور پاکستان هستند. فرقی نمیکند که حاکمان پاکستان مرد باشند یا زن، شیعیه باشند یا سنی. کافرباشند یا مسلمان.


یک مرور مختصر به زمان و ضرورت ایجاد، و چگونگی رشد این گروه نشان میدهد که طالبان خود زاده ی پاکستان و حتی پرورده ی دست یک خانم پا کسانی، یعنی بانو بی نظیر بوتو، نخست وزیر دو دوره یی سال های « ۱۹۸۸ ـ ۱۹۹۰ و ۱۹۹۳ – ۱۹۹۶» پاکستان بوده اند. 


به بیان دیگر این گروه در دامان اولین بانوی نخست وزیر مسلمان جهان، که بعد ها به اتهام فساد از کار برکنار و در یک اقدام تروریستی جان باخت، ایجاد و پرورش یافته اند. بانو حنا ربانی گهر نیز یکی از وزیران کابینه نخست وزیر بوتو زرداری و متعهد به حزب تحت رهبری وی، یعنی حرب مردم پاکستان، می باشد.


طالبان در زمان نخست وزیری بی نظیر بوتو به قدرت رسیدند. بانو بی نظیر که، به عنوان «مادر طالبان» نیز معروف است، انکار نکرده است که، طالبان را ایجاد نه موده و در حمایت از این گروه قرار نداشته است. یکی از گفتگو های ویژه او با مجله ی نیوزویک نشان میدهد، که، گفته است:


طالبان در حقیقت طلبه های مدارس دینی پاکستان بودند که، پس از عقب نشینی اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان، این مدارس را ترک کردند.


او گفته است:


گزارش هایی به من می رسند که، بر اساس آنها مردم از طالب ها وروش های شان حمایت می کنند. 


او در این گفتگو که، پس از برکناری اش از مقام نخست وزیری صورت گرفته بود، همچنان اظهار داشته است:


ما در آن زمان فکر میکردیم که، طالبان یک نیروی ثبات اند. پاکستان در آن زمان میخواست روابط خود را با کشور های آسیای میانه افزایش دهد و به همین علت برای صدور کالاهای خود به این کشور ها، به یک مسیر امن ضرورت داشت. این مسیر از خواستگاه طالبان و زادگاه اولین رهبر این گروه، ملا محمد عمر، یعنی قندهار می گذشت. طالبان هم قول داده بودند که، چنین مسیر امنی را برای پاکستان فراهم می کنند.


بانو بوتو در مورد اینکه، طالبان در بدل تامین امنیت این مسیر برای انتقال کالا های پاکستان، از اسلام آباد چه می خواستند، گفته بود:


آنها از ما حمایت دیپلماتیک و سیاسی میخواستند. ما مواد سوخت، غذا وسایل ارتباطی و ترانسپورت در اختیار آنها قرار می داریم. آنها بلیط ورود ما به آسیای میانه بودند.


بوتو در مورد اینکه  پاکستان طالبان را چگونه کنترول میکرد گفته بود:


آنها گوش به فرمان ما بودند وبه هیچگونه و در هیچ وقت نمی خواستند پاکستان را عصبانی کنند، زیرا ما آنها را حمایت میکردیم.


این مرور کوتاه تاریخی نشان میدهد که، طالبان تغییر نکرده اند امروز، پس از ۲۰ تا ۲۴ سال باز هم همان طالبان هستند. طالبان همان دوران بانو بینظیر بوتو و مجری همان برنامه ی رسیدن پاکستان به آسیای میانه، از راه قند هار و افغانستان. 


از اینرو حضور به زعم طالبان، بانوی بد حجاب پاکستانی، بانو حنا ربانی گهر، در کابل برای طالبان، هرگز نمی تواند ایشان را عصبانی سازد. اگر عصبی شوند، به زیان مالی ومعنوی ایشان می انجامد. این بانوان بی دفاع افغانستان هستند که در چنگال شوم طالبان عذاب می بینند، مورد قهر وغضب قرار و فریاد آزادی‌ خواهی انها را هم کسی نمی شنود.




افغانستان یگانه کشوری است که در چهار دهه ی اخیر در فضای وحشت و دهشت درگیر جنگ های شدید داخلی بوده است.


در این جنگ ها ابر قدرت های بزرگ جهان به خاطر رسیدن به اهداف استراتژیک شان مداخله نموده آتش جنگ داخلی را شعله ور تر ساخته حتی برخلاف نورم های تعیین شده بین المللی با نیروهای عظیم ۱۵۰ هزار نفری و تخنیک های مدرن محاربوی مجهز بوده با تحلیل نادرست از وضع داخلی افغانستان و خصوصیات منطقوی یک کشور فقیر و کوچک را از هوا و زمین مورد تعرض و هجوم قرار داده و اشغال نموده اند.


اتحاد شوروی سابق و ایالات متحده ی امریکا با هم پیمان های نظامی ایشان را به خاطر رسیدن به اهداف شان به تجربه گرفته اند.


آنها در درازمدت حضور نظامی ایشان را از یک طرف زیر نام نابودی نیروهای تروریست و دهشت افگن شهر ها و دهات ما را به صورت دوامدار در سرتاسر افغانستان با استعمال هواپیما های جنگی سو، میگ، B 52، هواپیما های بدون سر نشین، راکت های سکات و کروز، بم های حریق دهنده و مادر بم ها مورد حمله قرار داده، از مردم افغانستان قربانی گرفته و از طرف دیگر سعی نموده اند تا با دایر کردن اجلاس های بزرگ بین المللی، منطقوی و کنفرانس های جهانی به حضور نظامی شان 


در افغانستان قانونیت بخشیده تا بتوانند مردمان شان را متوجه نمایند.


 نیروهای مخالف دولت و حضور نظامی خارجی با تحمل بردباری به جنگ ادامه داده از تمام تاکتیک های جنگی « تعرض ، مدافعه، کمین، حمله، ترور شخصیت ها و حملات انتحاری » استفاده نموده چهل سال به جنگ علیه نیروهای خارجی و دولتی با تحمل و بردباری ادامه دادند.


از طرف دیگر جوانان افغان در طی مدت سپری شده در چوکات قوای مسلح همسو با نیروهای خارجی علیه مخالفین درگیر جنگ بوده اند.


 یک طفلی که در آغاز جنگ تولد شده و در زیر باران مرمی، راکت بم، و در بین انفجار و انتحار رشد نموده و به سن چهل سالگی رسیده است، فکر می کند که او به جز کلاشینکوف چیز دیگر راندیده فکر می کند که، خداوند کلاشینکوف را به انسان ها آفریده تا دشمنان شان را از بین ببرند. بعضی شان ممکن به این تصور باشند که در جهان به جز جنگیدن دیگر اشتغالی وجود ندارد. 


 ابر قدرت ها از تداوم جنگ، تلفات انسانی، مصرف مهمات مواد مادی و تخنیکی خسته شده در پی یافتن راه حل غیر نظامی و برآمدن شان از معضلهء ای شدند که در آن گیر مانده بودند. بنا بر این فرار را بر قرار ترجیح داده بدون آنکه به اهداف شان نایل آیند، طی معامله زیر نام توافقنامه ی صلح با طالبان به تخلیه ی مسوون و مطمئن نیرو های شان آغاز نموده تا اینکه در تاریکی شب فرار نموده و طالبان منحیث برنده گان و فاتحین جنگ وارد میدان شدند. 


امروز در حالیکه جنگ افغانستان هنوز نا تمام مانده جهان دامنگیر جنگ دیگری در اوکراین می باشد. از طرف دیگر امریکا و متحدین شان که تمویل کننده گان مالی و تخنیکی این جنگ هستند، در پی موفقیت و به زانو در آوردن مخالفین شان می باشند.


آنها که به تازه گی از جنگ افغانستان کنار آمده اند، جرات، جسارت، پایمردی و بردباری افغانان را در هر دو جبهه جنگ « دولتی و مخالفین آن» بالفعل دیده اند. ممکن افکار آنها در گیر خیالاتی شده باشند که یک لوا و یا فرقه جنگ دیده افغانی خواهد توانست پیروزی را در جبهات جنگ تضمین نمایند.


 هرگاه از یک لوا و یا یک فرقه جنگ دیده، مجرب با تجربه و مجهز با سلاح و تخنیک مدرن معاصر در فعالیت های مختلف محاربوی « تعرض و مدافعه» طور ماهرانه استفاده صورت گیرد، می تواند در فعالیت های تعرضی با اجرای مانور وسیع و وارد آوردن ضربه به جناحین و عقب مدافعه دشمن در جهت شکستن خط مدافعه دشمن و انکشاف تعرض به عمق آن سرنوشت محاربه را تغییر دهد. 


همچنان در فعالیت های تدافعی با استعمال این قوت ها در استقامت ضربه اصلی تعرض دشمن ، اجرای فعالیت های کمین در راه های اکمالاتی و تقرب قوت های متعرض دشمن ، حمله بالای دیپو ها  و مراکز اکمالاتی دشمن می تواند مدافعه را اکتیف ساخته و پلان های تعرضی دشمن را عندالموقع خنثی و مدافعه را استحکام بخشد.


 در این مورد که گویا «سربازان افغانستان پیشنهاد پیوستن به ارتش روسیه را گرفته باشند» معلومات ندارم. معلوم نیست که این پیشنهاد از طرف کدام مرجع یا شخص به کی داده شده است. تا جایی که معلوم می شود دولت فعلی افغانستان که ممثل آن امارت اسلامی می باشد، هیچ وقت نگفته و نمی گویند که در جنگ های اوکراین با روس ها یا طرف مقابل آن همکاری دارند. 


چنین کاری در سال های بعد از ۱۹۹۲ از طرف حزب اسلامی و آذربایجان در جنگ علیه ارمنستان صورت گرفته بود. اما امروز شرایط نسبت به سال های قبل تغییر نموده است. هرگاه توافق دولتین نباشد امکانات علی آن کمتر است. هر گاه این کار به توافق شبکه های مخفی استخبارات و اعضای دولت سابق افغانستان صورت گیرد، باز هم عملی نخواهد بود. زیرا که اعضای رهبری دولت سابق که با خروج امریکایی ها از افغانستان فرار نموده اند حیثیت و اعتبار شان را از دست داده اند. 


 جهت سازماندهی این کار طور مستقلانه و جدا از چار چوکات دولت به کسی نیاز است که دست باز داشته از نفوذ و محبوبیت خاصی در بین مردم برخوردار باشد. 


از طرف دیگر سربازان و افسران دولت سابق نسبت بیکاری و عدم اشتغال به کشور های همسایه و منطقه پراگنده شده تا با اجرای کار های شاقه بتوانند نفقه فامیل شان را تهیه نمایند. جمع کردن ایشان کار ساده نیست.


آنها می خواهند با زنده گی نفقه فامیل شان را تهیه کنند. آنها هوشیار شده اند. در این کار منافع ملی مطرح نبوده، می فهمند که:


بدست آوردن پول که عاقبت آن مرگ باشد، راه حل مشکل آنها و خانواده های شان ، که زیر فقر زنده گی می کنند، نمی باشد.   


 



حاکمیت طالبان و بیچاره گی کشور های آسیای میانه

 

طالبان در افغانستان بیداد میکنند و جامعه ی جهانی نظاره می نماید. اعلامیه ها و گزارش های انتقادی سازمان ملل و دیگر نهاد های جهانی هم دربین رهبری گروه طالبان شنونده ای ندارد.

 

امریکا به گونه آشکار و پنهان از این تحفه ی نامیمون خود به خلق افعانستان حمایت مالی و معنوی می نماید. روسیه در دشمنی با امریکا سعی می کند لگام طالبان را در دست گیرد، تلاشی که تا هنوز نتیجه ی دلخواه نداشته است. ایران و چین هم گاهی در نعل می زنند و گاهی در میخ.

 

 

پاکستان هرچند در ظاهر خود را به عنوان کلان ترین منتقد طالبان نشان می دهد، اما در خفا با طالبان همراه است. چون این جوجه مرغ های سفید رنگ سیاه سر، در زیر بال ماشین جوجه کشی اداره یISI پاکستان عرض وجود نموده اند به  فرمان این اداره بد نام جاسوسی، در افغانستان کشتار و شکنجه می کنند. در این میان کشور هایی که در حالت نگرانی شدید و در دو راهه مانده اند، کشور های آسیای میانه می باشند.

 

به خاطری که این کشور ها به عنوان بقایای نظام کمونیستی و تماس های نزدیک سالیان اخیر با روسیه نمی توانند از فوکس طالب ها به دور باشند.

این کشور ها در حالیکه ظاهرا استقلال دارند، نمی توانند در شرایط فعلی بدون حمایت روسیه و یا دست به دامان غرب دراز کردن، زنده و بی آسیب بمانند.

اینها از یک جهت فکر می کنند که، با طالب ها بخاطر همسایگی معامله کنند و از سوی دیگر به ارتباط طالب ها با گروه های مخالف خود می اندیشند و از این طریق بقای شان را آسیب پذیر می بینند.

 

از حمایت غرب و امریکا هم با توجه به آنچه که در افغانستان انجام داده اند، خیلی دل زده و ناباور هستند. پوتین هم که در جنگ اوکراین در سیاه چال افتاده و عجالتاٌ برای خروج از آن با چالش مواجه است.

از این رو حاکمیت طالب ها در افغانستان بیش از هر کشور دیگر، برای کشور های همسایه ی افغانستان، در شمال رود آمو، نگران کننده و چالش زا است. چالشی که اتخاذ تصمیم برای تعیین راه برون رفت از آن در حال حاضر کار ساده ای نیست.



« نگران نباشید. ایران را آزاد خواهیم کرد.» این جمله را جو بایدن رییس جمهور ایالات متحده ی امریکا دیروز در جریان یک رویداد کمپاین انتخاباتی در کالیفورنیا بیان داشت.


بایدن دردنامه ی سخنان خود افزوده است: « آنها به زودی خود را آزاد میکنند.»


اظهارات جمعه روز رییس جمهور ایران در باره ی آزاد کردن بدست امریکا نیز خیلی قابل توجه است. او میگوید: « ایران ۴۳ سال قبل پیش آزاد شده است.»


۵ نوامبر ۲۰۲۲

آری! سخنان هر دو رییس جمهور، هم آقای بایدن و هم رییسی، از نگاه سیاسی و تجربی از چند جهت قابل بحث و ارزیابی می باشند.


۱ـ بایدن که بطور واضح میگوید « ایران را آزاد خواهیم کرد» از لحاظ عرف دیپلماتیک خلاف نورم و اخلاق سیاسی است و می تواند مداخله ی صریح در امور داخلی یک کشور آزاد، دارای استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ارزیابی گردد. 


۲- اینکه او بلافاصله می آید و میگوید « آنها به زودی خود را آزاد خواهند کرد» چنین می رساند که، رییس جمهور ۷۹ ساله ی ایالات متحده، از حافظه ی سالم برخوردار نیست و گفته های خود را،  زود زود و حتی در جریان یکی دو دقیقه، فراموش میکند.


۳ -  وعده ی قاطعانه ی آقای بایدن به اصطلاح آزاد کردن ایران به نوعی خیلی مسخره و خنده آور به نظر می اید. به این علت که، آنچه را که، کاخ سفید و پنتاگون در سه دهه ی گذشته در افغانستان و عراق انجام داده اند، زود است که فراموش مردمان این دو کشور همسایه ی ایران و جهانیان گردد. 


همین اکنون که مردم افغانستان در چنگال استبداد دینی و تظلم قومی قرون وسطی یی طالبان زجر می کشند و شهروندان عراق هیچگونه امنیت و آینده ای ندارند، از بر کت همین « آزاد سازی » های اقای بایدن و اسلاف او می باشند.


۴- جناب رییس جمهور ایران که، میفرماید « ایران از ۴۳ سال به اینسو آزاد است».


مردم ایران می خندند و از او می پرسند:

شما خواب هستید یا بیدار؟ اگر بیدار هستید، پس از کدام آزادی حرف می زنید؟

مردم ایران به حکومت جمهوری اسلامی ایران موجد و گسترش دهنده اسلام سیاسی، یک حکومت فاسد، غیر شفاف و تمامیت خواه، افتاده در چنگال چند آخوند فرتوت ذهنی و جسمی می دانند.


 ایرانیان به این باور اند که، دیگر کار از کار گذشته است و تلاش های خام رهبری جمهوری اسلامی برای بازی دادن مردم می باشند و مشکلات کنونی را نمیتوان از طریق وارد آوردن احتمالی اصلاحات در پیکر جمهوری اسلامی حل کرد. 


 



سربازان نخبه را باید استخدام کرد

 

گفته می شود، یک عده از سربازان نخبه ی افغانستان که توسط ایالات متحده ی امریکا و بریتانیا  آموزش دیده اند، پیشنهاد پیوستن به ارتش روسیه در جنگ اوکراین را دریافت کرده اند.


بیم آن می رود که تعداد قابل توجهی این پیشنهاد را به قبول کنند.


داگبلادت ، یکی از روزنامه های معتبر و پرتیراژ ناروی ضمن نشر این خبر می نویسد:

پس از خروج ایالات متحده امریکا از افغانستان که، حدود یک سال پیش صورت گرفت، بین ۲۰۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ کوماندوی افغانستان باقی ماندند. از این جمله فقط حدود ۱۰۰ افسر ارتش از این کشور تخلیه گردیدند.

 

چندین تن از اعضای نخبه ی ارتش ملی افغانستان، که توسط ایالات متحده ی امریکا و بریتانیا آموزش دیده اند، اکنون به فارن پالیسی Foregin Policy ادعا دارند که، با ایشان تماس هایی برقرار است و برای پیوستن به ارتش روسیه در جنگ اوکراین پیشنهاد هایی را دریافت کرده اند.

چندین منبع نظامی و امنیتی افغانستان میگویند که، این سربازان که تقریبا ۲۰ سال در کنار نیروهای ویژه ی ناتو جنگیده اند، خواهند توانست به پیشرفت قابل ملاحظه ی روسیه در جنگ اوکراین کمک کنند. در صورتیکه انگیزه های استخدام ادعا شده موفقیت آمیز باشند.

 

ادعا می شود، که ممکن است ۱۰۰۰۰ نفر پذیرفته شوند.

ایالات متحده ی امریکا در طول حضور نظامی خود در افغانستان منابع هنگفتی را برای ایجاد نیروهای امنیتی افغانستان هزینه کرده است.

اندکی پس از عقب نشینی امریکا و ناتو و به قدرت رسیدن طالبان گزارش هایی از اعدام حامیان دولت سابق، از جمله سربازان آموزش داده ی ناروی منتشر گردیدند. از این سبب گفته می شود که، چندین هزار سرباز از افغانستان گریخته اند. بسیاری از آنهایی که، هنوز در کشور هستند، باید مخفیانه زنده گی کنند. یکی از این سربازان گفته است:


ـ ما نه کشوری داریم. نه شغلی داریم. نه آینده ای داریم. پس ما چیزی را برای از دست دادن نداریم.  یک دیگر شان که، گفته می شود یک افسر ارشد سابق است، ادغام این سربازان در نیروهای تهاجم روسیه در اوکراین یک « تغییر بازی» در میدان جنگ میخواند.

 

عملیات متمرکز

تنها ۱۲ روز پس از تهاجم گستره ی روسیه به اوکراین گزارش داده شد که، روسیه سربازان سوری اسد را برای جنگ استخدام میکند.

از زمانی که پوتین دستور بسیج مردم روسیه را صادر کرد، سرگی شویکو، وزیر دفاع آن کشور سه هفته پیش مدعی شد که ۲۰۰۰۰ سرباز جدید، در ارتش روسیه ثبت نام کرده اند.

کارشناسان به این باور اند که، زمان زیادی طول خواهد کشید تا این سربازان بتواند در میدان جنگ تاثیر بگذارد.

سربازان مذکور باید آموزش دیده مجهز و سازماندهی شوند. تا خود را مفید واقع سازند. مدت ها است که گزارش هایی مبنی بر چالش های بزرگ روسیه در تمام این زمینه ها وجود دارد.

 

یک منبع فارن پالیسی  Foregin Policy به این باور است که، گروه واگنر Wagner Group در عقب جذب نیروهای ویژه افغان است.

این گروه مزدور بد نام، پیش از این در درگیری ها، در کشور های مانند سوریه، لیبی، جمهوری افریقای مرکزی، سودان و موزامبیک شرکت داشته است.

همچنان ادعا می شود که، ایران در پشت این خواهد بود.

 در مورد آگهی های استخدامی، این مجله که چندین مواد آن را مطالعه کرده می نویسد که، عبارت آنها یکسان است و از آن به عنوان نشانه یک عملیات متمرکز یاد می شود.

 منبع خبر: روزنامه  داگبلادت 





معلوم است که با وقوع تحولات عظیم اجتماعی و دستیابی گروه های انحصار گر قدرت سیاسی در کشور که با موضع گیری های تعرض و دفاع مردم با مداخلات استراتژیک کشور های ذی دخل جهان و منطقه توام بوده است، مردم افغانستان اشتراکات ملی ، اجتماعی و سیاسی خود را از دست داده اند و در فضای مختنق ناباوری منافع مشترک ندارند و شعار های من درآوردی حاکمیت سیاسی تک قومی و زدودن ارزش های تاریخی فرهنگی و هویتی آنهم توسط شوینیستان گژاندیش و خود برتر بین سوگمندانه اعتماد هم وطنی آنها را سلب نموده و سرنوشت باهمی آنها را بر نمی تابد.

 

بایست بدانیم که خاک زدن به چشم مردم با تخطی های آشکار از اصول و مقررات جامعه ی شهروندی توسط برتری خواهان و آن هم در سایه مداخلات کشور های معین همسایه فضای سیاسی کشور را بیش از هر وقت دیگر مکدر نموده و گره حل چالش ها را پیچیده تر نموده است. تخلیق چنین فضا برای آن است که طماعان داخلی و خارجی در این تنور گدازان چپاتی خود را بپزند و کشور را به سوی تجزیه، سلب آزادی و ایجاد کنفدراسیون با خویشتن و ... بکشانند.

 

دریغا! جامعه ی ما در چنین وضعیتی عمیقن در حالت رخوت زده گی اجتماعی قرار گرفته و گروه های سیاسی، شخصیت های اجتماعی ، علما و دانشمندان در پهنه ی زمین متفرق و در انزوای سیاسی بسر می برند که در نتیجه کشور را عرصه جولان سیاه اندیشان قرون وسطی یی نموده اند.

 

من به وضاحت می دانم که شما خواننده ی عزیز در خصوص محتوای سیاسی و عملکرد های بربر منشانه ی گروه تروریستی طالبان چیز های زیادی میدانید که از تکرار آنها می گذریم. در همین حال همه می دانیم که در هرجایی چه در داخل و چه در خارج افغانستان قرار داریم وظایف ملی و رسالت تاریخی ما در برابر مردم مان درنگ ناپذیر است و جز مردم افغانستان هیچگونه دایه ی مهربان تری وجود ندارد و آن دستان غیبی از آستین بی غرضی بیرون نخواهد آمد.

 

من به آن گرو های که دچار تب شدید قوم گرایی و طنطنه ی شعار های هژمونیستی هستند، کاری ندارم. اما به همه ی عزیزانی که افغانستان، آزادی، حیثیت و نوامیس ملی، تمامیت ارضی و مردم خود را دوست دارند، صمیمانه مراجعه نموده می خواهم تا برای تغییر جهنم سوزانی که استعماریون و قوم گرایان برای مردم ما برپا داشته اند، صرف نظر از همه تعلقات اجتماعی، قومی ، مذهبی و سیاسی گذشته و حال در راستای مسئولیت ملی خویش بسیج شوند و به تصمیم  گیرنده گان سرنوشت سیاسی شان تفهیم نمایند که افغانستان سکونتگاه اقلیت های قومی است که در آن هیچ گروه قومی واجد معیارهای اکثریت نیست. در میان اقلیت های عشیره یی و قومی کشور که شمار آنان به بیشتر از بیست واحد میرسد، حضور اجتماعی تاجیکها، پشتونان، هزاره ها و ترکان بیشتر محسوس است. اما این گروه ها هیچکدام در حد ده درصد کمیت بیشتر قرار ندارند. از این رو دیگر با سرتنبگی و لجاجت نمیتوان کسی را فریب داد وهویت خود را بر آنان به شیوه برادران سدوزایی و بارکزایی تحمیل نمود .

 ما اگر بخواهیم برای سعادت انسان و رفاه اجتماعی و اقتصادی مردم افغانستان مسئولیت تاریخی خود را ایفا نماییم، بایست از فزون خواهی های بلند پروازانه حقوقی برای خویشتن بپرهیزیم و از صدور حکمیت « اقلیت و اکثریت» خیالی در جو مغشوش و مه آلود فرهنگی شو نیستان چپ و راست اباء ورزیم. چون دین اسلام و مدرنیزم پیروان خود را برای گزینش مسوولین و رهبران با توجه به ارزش هایی چون کفایت، درایت، شایسته گی، مدیریت، امانت و عدالت اجتماعی توصیه می کنند. در این حال هیچگونه اکثریت بی کیفیت بر اقلیت با کیفیت رجحان نخواهد یافت و سر نوشت مخلوق خداوند در گزینش رهبران سیاسی و دولتی چنان که تاریخ ثابت نموده است، دچار نگبت و بدبختی های فراوانی خواهد گردید.

عرض نهایی و فرجامین من این است که باید به برکت بامداد آگاهی و سپیده دم اندیشه های انسان گرایانه همه با هم درد مشترک مان را از حنجره واحد با طنین رسا فریاد کنیم و در یک جو همگرایی وطن دوستانه به داد مردم ستمدیده ی افغانستان برسیم.

 در چنین حالتی وجدان بی آلایش، افکار پر درخشش میهنی و انسانیت سالم بدرقه ی راه زنده گی مان خواهد بود.


 خیر، میدانیم تا مردم، خود در چنبره ی دوران در کنار هم نه ایستند و با هم دست اتحاد و برادری ندهند و اصول اساسی هستی یک زنده گی مسالمت آمیز و همدیگر پذیری را ارایه ندهند، هیچ مشکلی در فضای خمود و کرختی و نا باوری اجتماعی با خواب زده گی و عطالت گرفته گی حل نخواهد شد و با گذشت هر روز ما ناگزیر به تحمل قربانی های باز هم سنگین تر و متکرر خواهیم بود.

 

باید توجه داشته باشیم که در این فضا دیگر تکرار بی محابای مکررات نامریی به شیوه های عوام فریبانه ی گذشته چون عرضه ی مفاهیم و مقولات: وحدت ملی ، برادری و برابری و اتحاد خلل ناپذیر توده ها معنی و مفهومی ندارند و دردی را هم درمان نمیکنند.



روسیه در جنگ ضعیف نشده است

 

ما باید صاف و صادق باشیم. نیروی دریایی و هوایی روسیه دست کم، به اندازه ی زمانی است که، جنگ شروع شده بود. روسیه از جنگ اوکراین بطور قابل ملاحظه ای ضعیف نشده است.

جملات بالا را وزیر دفاع استونی اخیرا در برلین اظهار داشته است.

 

جنگ روسیه و اوکراین تا چند روز دیگر وارد دهمین ماه خود می شود. در این جنگ تلفات و خسارات فراوانی برای هر دو جانب وارد آمده است. هر دو طرف و طرفداران شان، طرف های مقابل را به شکست و نرسیدن به اهداف از پیش طرح شده ی  شان متهم می سازند.

اما اخیرا وزیر دفاع استونی، یک کشور همجوار روسیه و عضو ناتو، در یک اقدام غیر مترقبه ی جسورانه در برلین گفته است که ، روسیه از جنگ اوکراین بطور قابل ملاحظه ای ضعیف نشده است.


 هانو پوکور، در برلین به بزرگترین آژانس خبری جمهوری فدرال آلمان DPA  گفته است که:

ما باید  صاف و صادق باشیم. نیروی دریایی و هوایی روسیه دست کم، به اندازه ی زمانی است که، جنگ شروع شده بود.

 این وزیر کوچکترین کشور منطقه ی بالتیک، در شمال اروپا که، اندکی بیشتر از نیم میلیون جمعیت دارد و در ماه آکست سال ۱۹۹۱، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی استقلال خود را حاصل کرد، علاوه میکند که،

 

حتی اگر نیروهای زمینی روسیه قوت های قابل توجهی را از دست داده باشند، زود یا دیر به اندازه ی، پیش از تهاجم ۲۴ فبروری سال پار، یا حتی بیشتر از آن خواهند بود.

این درحالی است که، استونی پیش از این تخمین زده بود که، روسیه به دو تا چهار سال نیاز دارد، تا ارتش خود را به همان سطح قدرت قبل از جنگ اوکراین بازسازی کند.

پوکور در جریان دیدار اخیر خود، از ایالات متحده، در ماه اکتبر گفته بود:

 

آنچه که، کم و بیش برسر آن توافق صورت گرفته است، این می باشد که، ممکن است دو تا چهار سال طول بکشد تا روسیه بخشی از توانایی ها یا همان سطح ظرفیتی را که، این کشور، پیش از جنگ داشت، بازسازی کند.

 اظهارات پیشین و پسین متناقض وزیر دفاع استونی،  به عنوان یک کشور جوان عضو پیمان ناتو، در قبال جنگ جاری اوکراین، چنین تعبیر شده می تواند که:

۱ ـ همه ی اعضای پیمان ناتو، در رابطه به نتایج جنگ اوکراین، تا این زمان، هم نظر نیستند.

۲ ـ اعضای این پیمان به آنچه که میگویند باورمند نمی مانند و از این رو هر روز تجدید نظر و قضاوت تازه می کنند.

۳ ـ روسیه در جنگ بازنده ی کلان نیست و بر حریف خود و حامیان جهانی آن سبقت دارد.

۴ ـ ممکن است این اظهارات هشداری باشد به اعضای ناتو که: بیدار باشند. روسیه را دست کم نگیرند و مسکو را به عنوان یک تهدید کلان همچنان در مرکز توجه خود داشته باشند.

۵ ـ حرف های وزیر دفاع استونی به نوعی، دل زده گی یک عضو پیمان اتلانتیک شمالی را از تداوم جنگ اوکراین نیز نشان میدهد.

 «روزنگار»


پیرترین زندانی گوانتانامو آزاد شد

 

سیف الله پاچارا، تاجر پاکستانی که، در سال ۲۰۰۳ به اتهام تامین مالی القاعده دستگیر و در زندان گوانتانامو بسر می برد، آزاد گردید.

پایگاه اینترنتی تلویزیون الجزیره ضمن نشر این خبر، از قول وزارت خارجه ی پاکستان، می نگارد:

     ۳۱ اکتبر ۲۰۲۲           

 

سیف الله پاراچا، پیرترین زندانی بازداشتگاه گوانتانامو در کوبا، پس از ۲۰ سال بازداشت بدون اتهام آزاد و به کشور خود برگشت.

  این وزارت، افزون بر ابراز خوشحالی از آزادی پاراچا، همچنان اعلام داشته است که:

 پاکستان یک فرایند بین سازمانی گسترده برای تسهیل بازگرداندن پاراچا به کشور را تکمیل نموده است.

 

پاراچا ی تجارت پیشه، در سال ۲۰۰۳ در تایلند دستگیر و به تامین مالی القاعده متهم گردید.

در ماه می ایالات متحده آزادی پاراچا را تایید کرد. با این مفکوره که، او دیگر « یک تهدید مستمر» برای ایالات متحده نیست.

این تاجر ۷۴ تا ۷۵ ساله ی پاکستانی هرگز بطور رسمی متهم نگردیده و از قدرت قانونی اندکی برای به چالش کشیدن بازداشت خود برخوردار بود.

 

گوانتانامو یا زندان نظامی ایالات متحده ی امریکا، پس از ۱۱ سپتامبر برای نگهداری اعضای مظنون القاعده ، که در جریان تهاجم امریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ دستگیر گردیدند، تاسیس شد.

از جمله ۷۸۰ زندانی ایکه در جریان به اصطلاح « جنگ علیه تروریزم» بازداشت شده بودند، ۷۳۲ نفر شان بدون اتهام زندانی بودند.

 

بسیاری از آنها بیش از یک دهه، بدون ابراز قانونی بازداشت خود در زندان بسر می بردند.

نزدیک به ۴۰ زندانی دیگر در بدنام ترین بازداشتگاه جهان، که به نمادی از نقض حقوق بشر تبدیل شده است، باقی مانده اند.

 

منبع خبر: الجزیره


در ده سال گذشته تقریباً ۱۰۰۰ روزنامه نگار کشته شده اند 

 

در ده سال گذشته ۹۵۸ خبرنگار در جهان کشته شده اند و تعداد بیشتری از آنها هم در زندان به سر می برند. 


ده سال پیش سازمان ملل متحد طرحی را برای خبرنگاران تهیه کرده بود تا امنیت بهتری داشته باشند. 

ولکر ترک، کمیسر عالی حقوق بشر در سازمان ملل متحد معتقد است که این طرح نتیجه  ی خوبی داشته است و در سال های اخیر روزنامه نگاران کمتری کشته شده اند. تورک اخیرا در یک کنفرانس گفته است: هر تهدیدی برای یک روزنامه نگار تهدیدی برای حقوق آنهاست. 

در عکس: یما سیاوش خبرنگار ترور شده افغانستانی، زمانیکه گلاب منگل را در یک گفتگوی ویژه به خاطر حمایت از طالبان به چالش می گیرد

 

او معتقد است که ایشان به اقدامات بیشتری نیاز دارند. او از دولتها می خواهد که برای محافظت از خبرنگاران در برابر خشونت و تهدید، اقدامات بیشتری انجام دهند. 

سازمان یونسکو از این واقعیت انتقاد می کند که بسیاری از قاتلان روزنامه نگاران و مجرمان آزاد می شوند. 

بر اساس گزارش یونسکو، در سال‌های ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱، یکصد و هفده روزنامه نگار کشته شدند. 

بیشتر آنها در آمریکای لاتین و کارائیب کشته شدند. پس از آن آسیا و منطقه اقیانوس آرام می آید. 

چند نفر جلوی چشم اعضای خانواده کشته شدند. 

اما، در قبال گزارش سازمان ملل آنچه که مهم و قابل ذکر است این می باشد که، هیچ یک از نهاد های جهانی به شمول سازمان ملل، از قتل و کشتار بیرحمانه ی خبرنگاران در افغانستان و محدود ساختن آزادی  های دموکراتیک حرفوی آنها گپ نمی زنند و گزارش نمیدهند. گویی افغانستان در یک سیاره ی دیگری به غیر از زمین قرار دارد. یا اینکه اینها روی ملاحظات  خود از نشر اخبار مربوط به چالش های خبر نگاران در افغانستانّ بویژه در زیر استبداد طالبان، اطلاع رسانی نمی کنند و با کور گرفتن چشم های شان به یک اقدام خیلی شرم آور متوسل می شوند. 

دهن بستن و چیزی نگفتن این سازمان ها در مورد قتل مرموز یما سیاوش خبرنگار افغانستانی تاجیک تبار،   در یک حمله ی تروریستی، احتمالا انجام یافته توسط طالبان شاهد خوبی بر این مدعا است. 


کوهپایه های ستبر و سر به فلک بدخشان و دره خرم و زیبای یمگان در پویهٔ هزار سال و اندی پژواک فریاد های خشم آگین شاه ناصر خسرو فرزانهٔ یمگان را بگوش زمانه ها و نسل های پیهم بدخشان زمین و حوزهٔ زبان فارسی دری رسانیده اند.


سلام بر درهٔ زمردین یمگان، که در کنار ارزش های سیر شمار طبعیت، پیکر «برهان الاولیا والاتقیا وسالک سنن سید المرسلین» شاه ناصرو خسرو را چون گنج شایگان در دل خود جا داده وشمیم اندیشه های خردمندانهٔ او را به مشام چکامه گران، خامه بدستان و سیاست گران بدخشان رسانیده و در فراورده های آتیهٔ ادبی واجتماعی بدخشانیان منعکس نموده است ،که پژوهش، بررسی و پاسداری از آن دین خامه پردازان و چکامه گران می باشد.


روزگار و فراورده های ادبی ناصر:


ناصر خسرو یکی از شاعران ، متفکرین، جهان گردان و نویسنده گان پیشتاز ادبیات فارسی است که در حکمت و فلسفه دست بلند داشته و آثار او از گنجینه های گرانسنگ ادب و فرهنگ فارسی دری محسوب می گردد. وی از معاصرین شعرای دورهٔ سلجوقیان چون: اسدی توسی، حکیم عمر خیام نیشابوری، فخرالدین اسعد گرگانی، اوحد الدین انوری ابیوردی، مسعود سعد سلمان، امیر معزی، صابر ترمذی و... می باشد.


ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث در سال(۳۹۴ق./با ۱۲ شهریور۳۸۳ خورشیدی) در روستای قبادیان از مضافات بلخ وفعلن در کشور تاجیکستان در یک خانوادهٔ تاجیک تبار خراسان دیده به جهان گشود. خانوادهٔ ناصر به امور دیوان داری و دبارت شاهان غزنوی اشتغال داشتند. وی در عنفوان جوانی با حوادث سیر شماری مواجه گردید وبا گذار از سیر این حوادث خود را در مسیر توفان زای زندگی آماده نمود. این حوادث شامل جنگ های طولانی سلطان محمود غزنوی در خراسان و هندوستان و خشک سالی های پیهمی بود که به محصولات کشاورزان زیان های فراوانی وارد نموده و طاعون وبا جان عدهٔ زیادی از هموطنانش را گرفته بود. ناصر در خم وپیچ اینگونه حوادث به تحصیل علوم متداول زمان خود پرداخت و کلام الله مجید را حفظ نمود. ناصر در دربار سلاطین خراسان و ایران از جمله سلطان محمود، سلطان مسعود و قسمن دبیر دربار سلجوقیان به عنوان شخص ادیب و دانشمند به کارهای دبیری اشتغال ورزید. 


پس از شکست سلطنت غزنویان از سوی سلاجقهٔ در جنگ های دندانقان، ناصر به مرو به دربار سلیمان چغری بیک برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا با اکرام و سربلندی به حرفهٔ دبیری ادامه داد ، از این رو از ناصر گاهی به ناصر مروزی هم یاد کرده اند. در این خصوص ناصر خود گفته است:


همان ناصرم من که خالی نبود


                                            زمن مجلس میر و صدر وزیر


نخواندی به نامم کس از بس شرف


                                            ا دیبم لقب بود و فاضل دبیر


به تحریر اشعار من فخر کرد


                                         همی کاغذ از دست من بر حریر.


ناصر خسرو در میان جامعهٔ طبقاتی زمان خود که کسی از شکم سیر و دیگری از گرسنگی میمرد و بیت معروف


من راه میروم که بدست آورم غذا


                                        خواجه برای هضم غذا راه میرود


را تمثیل می نمود، عمیقن سر در گریبان تفکر فرو برد و در سراغ چشمه سار حقیقت برآمد. وی با پیروان ادیان و مذاهب گوناگون ایران و خراسان چون: مسلمانان، زردشتیان، مسیحیان، یهودیان، بوداییان، مانویان و مزدکیان به بحث و فحص پرداخت و از آگاهان دینی این گروه ها در مورد حقیقت های زندگی جستجو نمود، اما فهم جستجوگر او به نتیجهٔ درخور حال دست نیافت و دچار حیرت و سرگردانی های فزاینده ذهنی گردید. ناصر برای پناه بردن از سرگردانی های فکری خود مدتی به می گساری روی آورد.


بنا بر نوشتهٔ خود ناصر در کتاب «سفر نامه» وی در سن چهل سالگی شبی در خواب دید که کسی برایش می گوید:« چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند، اگر خواهی به هوش باشی بهتر» ناصر پاسخ داد: «حکما چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد» مرد گفت: «حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهشی وبی خردی رهنمون باشد، چیزی باید که خرد و هوش را بی افزاید». ناصر پرسید:« من این از کجا آرم؟» گفت:« عاقبت جوینده یابنده است» و به سمت قبله اشاره کرد.


ناصر خسرو پس از این بیشتر دچار انقلاب فکری گردید، از نوشیدن می و خوردن همه لذایذ زندگی دنیوی خود را کنار کشید، کار و پیشهٔ دیوان داری را ترک نمود و راهٔ سفر حج و زیارت بیت الله شریف و مشاعر مقدس دینی را در سرزمین حجاز در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سر زمین های گوناگون خدا از جمله: خراسان، پارس(ایران) آذ بایجان، ارمنستان، اناطولی (ترکیه)، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، شبه جزیرهٔ عربستان. قیروان، تونس در شمال افریقا و سودان را سیر و گشت نمود و به مدت حدود شش سال در پایتخت دولت فاطمی مصر اقامت نمود با سروران مذهب اسماعیلیه ملاقات نمود و به منصب وزارت نایل گردید، و در عهد خلیفهٔ فاطمی المستنصر بالله به کیش اسماعیلیه پیوست و در این مدت سه بار به مکهٔ مکرمه و مدینهٔ منوره شرفیاب گردید.(۱)


حجت الحق شاه ناصر در سال۴۴۴ خ لقب «حجت جزیرهٔ خراسان» را از سوی المستنصربالله خلیفهٔ فاطمی مصر دریافت نمود تا با داشتن صلاحیت مذهبی در عرصهٔ نشر و تبلیغ اسماعیلیه در خراسان مبادرت ورزد. نفوذ روز افزون ناصر در نزد خلفای فاطمی تکرار همان داستان معروف حضور برمکیان بلخی در خلافت اسلامی بغداد را بیاد می آورد. مخالفین ناصر او را به کفر و زندقه متهم نمودند و بر قتل او فتوا نوشتند و کتب فقه« المستولی» او را بسوختند، تا اینکه ناصر با برادر کهتر خود ابوسعید در نیمهٔ یک شب ظمانی مصر را به قصد عراق ترک نمودند. ناصر مدتی هم در زمان القادر بالله خلیفهٔ بغداد به وزارت اختصاصی دست یافت، پس از آن با اینکه رویای ملک ملاحده را در سر می پرورانید، رهسپار گیلان شد که اهالی آن بیشتر از بدخشان(جرم) بدانجا مهاجرت نموده بودند. ناصر در این زمان بنام یک چهره ضد ظلم و استبداد در ایران و خراسان مشهور گردید و فکرش به حد نضج و پختگی رسیده بود و در سیر و سفرهایش بسوی خراسان شبانه حرکت می کرد و در اختفا بسر می برد.


ناصر یکی از واقعیات زمان حضورش را در نیشاپور با برادرش ابو سعید چنین درج نموده است:« با ابوسعید به بازار آمده به دکان موزه دوزی رسیدم، موزهٔ خود را دادم تا مرمت کند تا از شهر بیرون رویم که ناگاه از اطراف بازارغوغا برخاست و موزه دوز بر اثر آن روان شد، بعد از ساعتی بازگشت. پارهٔ گوشت بر سر درفش کرده سوال کردم چه غوغا بود. موزه دوز گفت در این شهر از جمله شاگردان ناصر خسرو شعری بر طبق مطالب خود می خوانند. فقها از جهت ثواب او را پاره پاره کردند و من نیز پاره یی از گوشت او به جهت ثواب بریدم. چون بر احوال تلمیذ خود اطلاع یافتم، تاب در من نماند موزه دوز را گفتم: موزه به من بده که در شهری که شعر ناصر خسرو را خوانند نمیتوان بود. موزه را گرفتم وبا برادر خود از شهر نیشاپور بیرون آمدم و در کوه ها و بیابان ها حسرت زده راه میرفتم تا کسی از احوال من مطلع نگردد».


(۲)

با چنین وضعی ناصر خود را به بلخ رسانید و اقدام به دعوت مردم به آیین اسماعیلیه نمود. اما بر اثر اغوا و تبانی معاندان متحجر با دولت سلجوقی مردم تحریک شدند و تحمل او را در بلخ نیاوردند، و از خانه بیرونش کردند و خانه اش به آتش کشیدند. تا اینکه به دعوت امیر علی بن اسد الحسینی پادشاه بدخشان که خود از اهالی اسماعیلیه بود، به بدخشان سفر نمود. ناصر در «سفر نامه» ی خود می نویسد: « بعد از قطع منازل به بلدهٔ بدخشان شدم و به خدمت فخر آل رسول عیسی بن اسد علوی ملک بدخشان مشرف گشتم او مرا اعزاز و اکرام زیاد از حد می کرد و روز بروز به نوازش من می افزود تا به مرتبهٔ وزارت رسانیده و در این ولایت احوالم بهتر از اول گردیده و مصر و بغداد از خاطرم محوشد و آن کتابی که به فرمودهٔ ملک ملاحده نوشتم به آن دیار رسیده وبا حکیم نصرالله خاوری که مردی بود فاضل و دانشمند و در آن دیار به کرامات مشهور و معروف، و مردم آن دیار اکثر به مذهب اهل بیت بودند مگر نصرالله ، که در تسنن تعصب داشت، معهذا بنا بر رفعت و جاه با من عداوت می نمود و بر قتل من فتوا داد و من مضطرب شده از آن دیار به طریق فرار شب بیرون آمدم و در همان شب با ابوسعید برادرم به قریهٔ یمگان بدخشان رسیدم و مردم آنجا را محب اولاد پیغمبر یافتم آنگاه به خدمت کلانتر آنجا رسیدم و حال خود را اظهار کردم و مرا به عزت تمام داشت...از عداوت فقها بر نفس خود خایف بودم، غاری را در آن قریه اختیار کردم وطلسمات بسیار از برای دفع ضرر ساختم و پیوسته در آن مقام به عبادت الهی قیام می نمودم»


(۳)

با توجه به فهرست آثار نگارشی ناصر خسرو که تا زمانهٔ ما رسیده اند می توان گفت که جایگاه وی درعرصهٔ تفکرات فلسفی وادبی زبان فارسی خیلی ها متعالی و درخور تکریم و تمجید می باشد. ناصر در مورد آثار و تالیفات خود می نویسد:


منگر به این ضعیف تنم زانکه در سخن


زین چرخ پر ستاره فزونست اثر مرا


تالیفات ناصر خسرو خیلی فزون و مطول بوده اند، اما خسرو شناسان کتابهای او را ذیلن برشمرده اند: دیوان اشعار فارسی و دیوان اشعاز عربی، که از دیوان عربی وی سراغی نداریم، روشنایی نامه، سعادت نامه، دلیل المتحیرین، جامع الحکمتین، خوان الاخوان، زاد المسافرین(الهیات شناسی فلسفی اسماعیلیه)، گشایش ورهایش، وجهٔ دین، بستان العقول، سفر نامهٔ ناصر خسرو. همچنان پژوهشگران کتب چون: اکسیر اعظم، قانون اعظم، دستور اعظم، کنزالحقایق ورسالهٔ الندامه الی زاد القیامه و سر الاسرار را از تالیفات ناصر می دانند.


از شمار این دواوین میتوان به اهیمت بلیغ زاد المسافرین در مورد فلسفه و حکمت و فقه اسما علیه و سفرنامه ناصر اشاره نمود. سفر نامهٔ ناصرخسرو که در آن رویدادها و قضایای زندگی در جوامعی که ناصر سیر و سفر نموده است با بیطرفی کامل به نبشت آمده است که همچون یک منبع جامعه شناسی باب مبسوطی را به زندگی جوامع آسیایی و افریقایی صدر اسلام می گشاید. علی رغم اینگونه صفات شایسته و بینشمندانهٔ ناصر مورد شماتت و مخاصمت قشریون زمانش قرار گرفته و تحریکاتی را بنام قرمطی، رافضی، اعتزالی، غالی ، ملاحده واسماعلی برضدش به راه انداخته اند تا بلخ را به قصد بدخشان ترک نماید.


ورود ناصر خسرو به بدخشان

ورود شاه ناصر خسرو به بدخشان در قرن پنجم هجری یکی از ایام فرخنده و جالب توجه در تاریخ بدخشان و سرگذشت زبان فارسی دری در دوره سلاطین مسلمان خراسان، بخصوص دوران سلجوقی ها می باشد. زیرا این ورود پر میمنت به آفرینش آثار گرانبهای ادبی که بیان گردید، در حوزه فرهنگ وادب و تفکرات فلسفی و دینی انجامید، که آنها را به مثابهء گنجینه های جاودان تاریخ زبان و ادبیات فارسی دری برای اهل ادب بخصوص خراسان، بدخشان زمین به میراث گذاشت.




ناصرخسرو در سال ۴۶۷ خورشیدی پس از سپری نمودن ۱۴۰ بهار زندگی دیده از جهان فروبست و بنا به و صیت خودش در همان غاری که در یمگان زندگی و عبادت می کرد در عمق ۲۵ متر در قعر سنگ و کوه مدفون گردید، که مقبرهٔ او تا زمانهٔ ما محل حضور اهالی فرهنگ و عقیده قرار گرفته است. 


در آرامگاهٔ ناصر دو قبر دیگر نیز دیده می شوند که می گویند از منسوبان ناصر هستند. علاوه بر آن مرقد ابوسعید برادر ناصر در موضع «تکیه» کشم موقعیت دارد که مردم کشم به احترام این شخصیت بزرگوار نام شهرستان خود را به «مشهد» مسمی نموده اند که هنوز در نزد محاسن سپیدان کاربرد دارد، همینطور در روستای شورابک فیض آباد در محل «چنار حمزه» مزاری منسوب به خواهر و برادر ناصر خسرو وجود دارد. اینها نشان میدهند که ناصر با خانواده اش به بدخشان رفته و پس از ۲۵ سال زندگی در یمگان به لقا الله پیوسته است.


روشنگران بدخشی در سده های متمادی تاریخ نه تنها از خواننده گان و پیروان آثار ادبی و فلسفی ناصر خسرو بوده اند، بلکه در اوج باور به حقیقت های اندیشه او از میراث های معنوی ناصر اخلاص مندانه پاسداری نموده اند. قسمی که گاهنامه های تاریخی گواهی میدهند پس از حضور ناصر در بدخشان فقیهان پرخاشگری چون حمیدالدین زریری، سید محمد مدنی زردیوی از هم اندیشان ناصر که دارای مکتب و مدرسهٔ یی بودند از ورود ناصر به گرمی استقبال نموده و با نصرالله خاوری هرچند از مخالفان ناصر به جنگ سیاهی ها برخاستند.


بر پایهٔ شجره های خطی و گواهی نامه های تاریخی از سید عمر یمگی، سید محمد مدنی، سید محمد محدث، سید سهراب ولی، میر سید حسین شاه خاموش- شاه کاشان، شاه ملنگ، سید علی شاه ولی، سید جلال گلدسته، دیوانه شاه از سادات اهل کمال بدخشان و از محبان ناصر بوده اند،(۴) از لوحه سنگ مزار سید محمد مدنی که با حمیدالدین زریری در سی کیلومتری شمال شرق بهارک مدفونند، بر می آید که سید محمد مدنی اصلن حاکم مدینهٔ منوره بوده و در سلک صوفیان طریقت پیوسته و کار او را به یمگان کشانده است. حمیدالدین زریری هم از جمله صاحبان علم زمان خود بوده وبا دانشمند مودودی در چشت شریف مکاتبه و مصاحبت داشته است. کسانی از اهالی زردیو بدخشان مثل سید عبدالرحیم خود را از اولادهٔ سید محمد مدنی می دانند.


ناصر اکثر روستاهای بدخشان را سیر و گشت نمود، با توجه به اخلاص و احترامی که در بدخشان کسب نمود، مردم او را با القاب« حجت»، «سید شاه ناصر ولی»، «پیر شاه ناصر»،«پیر کامل» وغیره یاد نموده اند. می توان گفت که او در بدخشان دوستان، شاگردان، اخلاص مندان و پیروان زیادی داشته و توسط آنها به روشنگری و ترویج فقه اسما علیه می پرداخته است. 


دولت شاه سمرقندی در «چهار مقاله عروضی» دراین خصوص می نویسد:« مردم کوهستان را به حکیم ناصر خسرو اعتقاد بلیغ است، بعضی او را سلطان می نویسند، بعضی شاه، بعضی امیر، بعضی گویند سید بوده و آن که می گویند چندگاه در طاق کوه نشسته و به بوی طعام زنده مانده و این ضعیف( دولت شاه سمرقندی)این حالت را از شاه سلطان محمد بدخشی سوال کردم، فرمود که اصلی ندارد»(۵)اما خود ناصر نوشته است که« مدت۲۵ سال در آن غار به عبادت پرورگار گذرانیدم، دریافت نفس را بجایی رسانیدم که در سی شبانه روز یک مرتبه طعام و آب میخوردم و در هر هفته یک مرتبه کلانتر آنجا(یمگان) بخدمت من می رسید و بر انفاس من برکت می جست ومن او را به عدل و داد ترغیب می کردم»(۶)


خلاصه درجهٔ احترام ناصر را در بین مریدان و هواخواهان بدخشانیش می توان از مصرع شعری از اسکندر شاعر دروازی بخوبی درک نمود:


شاه ناصر خسرو شهٔ بنده نواز


اسکندرم و سگ توام از درواز.


در سده های بعد تحت تأثر اندیشه های استبداد ستیزانهٔ وعارفانهٔ ناصر در بدخشان عرفان خانه زار مشرق بوسیلهٔ عارفان وطریقتیان فرهیخته یی چون مولانا غیاث الدین غیاثی جرمی ومولانا ذکریای ذاکر مشهور به پیر اسپاخواه از راهیان طریقهٔ نقشبندیه و ده ها صوفی وعارف در سلک ناصریه، چشتیه، قادریه، مولویه ، بیدل شناسی و بیدل گرایی فعال بوده، و کتبی چون شاهنامهٔ فردوسی، دیوان حافظ، بوستان و گلستان سعدی، مثنوی معنوی مولوی و کلیات ابوالمعانی چاشنی بزم های عرفانی وادبی بوده وحله ابریشمین اندیشهٔ وعرفان را بین آسیای میانه وشبه قارهٔ هندوستان منتقل می نموده اند.


 در برهه های مشخصی از تاریخ قیام ها وجنبش های استبداد شکن مردمی به رهبری فرزانة گان بدخشانی همواره در جریان بوده واین خیزش ها تا عصر استعمار تزاری وبلشویکی روس وانگلیس ادامه یافته است.


 پس از قیام شاه رضی الدین از پیروان نهضت اسماعلیه اشخاصی مثل محمد قره چه، زبیر راغی، مبارک شاه مظفریانی وجهانشاه جهانگیر در برابر مهاجمین مغول ، شیبانی وقره قلپاق ها علم طغیان برافراختند واز نوامیس ملی خود جانبازانه دفاع نموده اند که بررسی کار شناسانهٔ آنها به پژوهش مفصل علمی و شرایط تاریخی نیاز دارد. 


در سده های پسین شهزاده گان بدخشانی از خانوادهٔ میر یاربیک ولی چون میر سلیمان شاه حاکم جرم، میر یوسف علی خان حاکم پساکوه، میر سلطان شاه کبیرو دیگران در مقابله با قلماقیان کاشغری ومنغیت های شمال شوریدند واز سرزمین وآزادی خود دفاع نموده اند، که رخداد های تاریخی آن توسط خامه پرداز همین دوره میرزا سنگ محمد بدخشی تحت عنوان «تاریخ بدخشان» آیینه داری شده است.


 ازسلسلهٔ درواز شاهان (از اسکندر بیک تا شهٔ محمد سراج خان) که بر دو سوی رود آمو تسلط داشتند با قدرت امارت بخارا پهلو می زده اند، وشخصیت های ازین دودمان چون میر زمان الدین خان بدخشی، میر یاربیک خان بدخشی، شاه محمد ولی خان دروازی و دیگران نقش شایانی را در جنبش مشروطیت خواهی افغانستان ایفا نموده ونایب السلطنه شاه محمد ولی خان دروازی این جنبش را در داخل دربار سراج الملت والدین امیر حبیب الله خان در کابل رهبری نموده است. به دنبال آن رادمردانی چون شاه عبد الله خان یمگی بدخشی. سید محمد دهقان کشمی، محمد طاهر بدخشی، مولانا محمد سلیم طغرای راغی، مولانا بحرالدین باعث، استاد برهان الدین ربانی، محبوب الله کوشانی وهزاران فرزند آگاه بدخشانی در راهٔ مبارزه با غولان زمان بپا خاستند ومحافل بزم ورزم سیاسی وادبی را با الهام از افکار روشنگرانهٔ ناصر با شیرهٔ جان شان در بدخشان زمین فروزان نگه داشته اند. در همین حال نمیتوان از تکاپوهای عده یی از رسوخ مندان بدخشانی چون: حاجی یعقوب رستاقی، شاعر بزرگ عارف چیابی ، حاجی عین الدین عینی، جمشید خان شعله چاه آبی، مستوفی نصرالله خان رستاقی. عبدالرووف ضیا زاده، عبدالعزیز کوشانی، شمس الدین ذکی، ضیاالدین حافظی، عبدالغفور سوزن، محمد هاشم واسوخت، بانوان آگاه بدخشانی که برای زدودن آثار بی عدالتی ها وبرپایی جامعهٔ مدنی ، حقوق بنیاد وتحقق حقوق زنان محافلی را چراغ داری نموده اند، یادی نکرد، که این کلافه نخ درازی دارد.


فرزانه مرد روزگار ما واز نوادر شعر، ادب وفلسفه استاد واصف باختری در نبشتهٔ « آخرین وخشور» اندیشهٔ خود را در خصوص نقش فرزانه گان بدخشانی در پاسداری از اصالت های تاریخی وفرهنگی خراسان چنین خاطر رسان نموده است:«گیسوان سپید تاریخ، بانگ زنگهای اشتران کاروان حله وریگستان های تشنه راهٔ ابریشم را به گواهی فرا می خوانیم که از آن روزگاران که چراغ زندگی سخن سالار زبان ما فردوسی به خاموشی گرایید ، و از آن هنگام که حجت آرمانگرای جزیرهٔ خراسان از بیراهه های ساحل طلایی آمو رهسپار یمگان شد تا سالی چند پیش ازین هیچ گوش را یارای آن نبود که آوای رویش گیاهان پر تحرک فاتح آغشته با عطر نور و درخشش الماس را در باغستان پاییز زدهٔ فرهنگ ما بشنود، آنگونه که محمد طاهر بدخشی شنید، وهیچ نایی نتوانست سرود سال های نا شگفتن تاریخ را به آن صلابتی بخواند که بدخشی خوامد.» باینحال، اهمیت مبارزات سیاسی وگرایشات ادبی فرهیخته گان بدخشان زمین پس از زمان ناصر خسرو تا زمانهٔ ما بخوبی آشکار می شود، ونشان میدهد که ناصر با نگارش ایجادیات کتبی خویش تخم اندیشه را در اجتماع مردم بدخشان کاشته و سنگبنای دبستان خود شناسی ملی را در خراسان و بدخشان گذاشته وخود به یک مکتب فکری وادبی مبدل شده است. تا باد چنین بادا.


پاورقی ها

۱- دکتر صاحبنظر مرادی، بدخشان در تاریخ، جلد دوم، چاپ دوم، ص.۶۵۷

۲-دکتر منوچهر ستوده، تاریخ بدخشان، چاپ دوم، ص۱۸

۳- مولانا عبدالحکیم ولوالجی رستاقی، کان بدخشان، ص

۴- دکتر صاحبنظر مرادی، بدخشان در تاریخ، جلد دوم، ص.۶۶۲

۵- ادوارد براون تذکرهٔ نشر شده، دولت شاه سمرقندی، ص.۴۷۱۰

۶-کان بدخشان، مولانا عبدالحکیم ولوالجی.

۷- برای خوانندهٔ عزیز این مقالت عرض می شود که آنچه در خصوص سهم روشنگران بدخشانی در ادامه اندیشه های ناصر بیان گردیده است، هرکدام سرخط یک پژوهش علمی هستند که نباید به فراموشی سپرده شوند.