وزارت امور زنان شماری از خدمات را در راستای ارتقای سطح آگاهی و بلند رفتن ظرفیت زنان ، آموزش مهارت های حرفوی، بازاریابی برای محصولات انها و حمایت از زنان آسیب پذیر را، از طریق راه اندازی کمپاین ها، تهیه و چاپ نشریه ها، اعمار باغهای زنانه، تدویر ورکشاپ ها و سمینار ها، تدارک نمایشگاه ها، مشوره وبررسی قضایا و شکایات زنان حمایت از زنان آسیب پذیر نیزاراِيه می کرد.
وزارت امور زنان با ریاست های ولایتی تلاش کرد تا، کارهای مفید و مؤثری به نفع زنان کشور انجام شود و آنها از احتیاج، فقر، بیسوادی، بیکاری، بیماری، محرومیت، ظلم و خشونت، نجات یابند.هویت شان نهادینه شود. نکاح نامه، تذکره و سایر اسناد هویتی داشته باشند. روز به روز ظرفیت و سهم گیری زنان با هموار ساختن زمینه بیشتر شد. زنان پژوهشگر، وکلاء مدافع، قاضی، فعالین صلح، مشاورین، تکنالوژیست و... همه مشغول فعالیت بودند. فیصدی داکتر، استاد کارمند ان زن در نهادهای دولتی و غیر دولتی افزون گردید .
پس وزارت امورزنان یک نیاز بود و زنان در هر شرایط به یک آدرس مشخص نیاز دارند تا، از آن طریق صدای زنان شنونده داشته باشد.
پرسش:
طوریکه ما خبر داریم، شما در پهلوی کار های دیگر فرهنگی خویش ، اثری دارید، در مورد (ابعاد شخصیت شاعر معروف زبان پارسی، بانو سیده مخفی بدخشی).
ـ میخواهیم، بپرسیم که، شما به عنوان یک بانوی اکادمیک و یک استاد دانشگاه و درعین زمان، همجنس و هم دیار مخفی بدخشی، از شخصیت و ویژه گی های او، در کل، چه نوع تعریفی دارید و نقش ایشان را در تنویر اذهان و بیداری زنان، آنوقت و اکنون، بدخشان و خراسان چقدر موثر می دانید؟
پاسخ :
سرود گری که با عشق زاده شد و با عشق زنده گی کرد و با عشق مرد. این زن مخفی بدخشی، دختر میر محمود شاه از میر های بدخشان است. با آنکه او در یک خانواده اشرافی پا بدنیا گذاشت ولی، زنده گی اش سراسر تراژیدی وغم بود. آواره گیها و مسافرتها و سختی های زیادی دید. در غربت به دنیا آمده و در غربت بزرگ شده است. از اینرو شخصیت اش دارای ابعاد اجتماعی، سیاسی عرفانی و ادبی است. ابعاد مختلف شخصیت مخفی را از دیوان شاعر و آنچه که معاصران او درباره ی او نوشته اند، میتوان دریافت .
مخفی بنابر انتساب به خاندان میرهای بدخشان از احترام وسیع ای برخوردار بود. چون شاعر بود، شهرت یافت و چون مجرد زنده گی کرد ,موقع یافت که در مسائل اجتماعی اشتراک نماید و به حیث یک سیاست دان تبارز کند و از پشت چادرها و دیوارها از هزار زن بی نام و نشان نماینده گی نماید.
جای تعجب است اگر، بگوییم که درنیمه نخست همین سده درسراسر کشور ازجمله شش ,هفت میلیون زن، درفرهنگ وادبیات سه زن رامیتوان شناخت، یکی همین مخفی بدخشی دوی دیگر مستوره غوری ومحجوبه هروی ویادی ازعایشه درانی گذشته ها با مخفی هندی و رابعه بلخی میشد و آنچه وحشتناک است، این می باشد که، میلیونها انسان و استعداد را سلطه مرد سالاری و پدر شاهی محکوم به بی نامی و بی نشانی ساخته بود. با آن هم مخفی خوشبخت بود که، نهضت جدید معارف نسوان را مشاهده کرد و نخستین مکتب دخترانه ی بدخشان در زمان حیاتش به نام خودش مسما گردید. من سر افرازم که، نه سال دوره آموزشی ام را در آن مکتب گذشتانده ام وهمواره نام او انگیزه ای برای رشد شخصیت دختران این دیار بوده است.
در زمان کاریم در وزارت امور زنان، مجله ی {آرمان مخفی} ارگان نشراتی ان ریاست را که، از جانب من تاسیس شده بود، نخست به شکل ماهنامه و بعدا به شکل فصل نامه {از سال ۱۳۸۵ تا سال ۱۳۹۵ به نشرات خود ادامه میداد} مدیریت میکردم.
خوشبختی دیگر مخفی در این بود که، در زمان زنده گی اش آن آرزو و آن آرمان هایی را که، بخاطر ترقی و پیشرفت زنان در دل می پرورانید، تا اندازه ای برآورده ساخت .
چنانکه خودش مینویسد :
"خوشبختم که، زنده ام، آرزوهای را که، سال ها درپیشرفت تعلیم وتربیه ی طبقه نسوان دردل می پروردیم الآن مشاهده میکنم. با وجود یکه فعلاً عمر این ضعیفه ناچیز، به هشتاد رسیده و ضعف پیری اعصاب و اعضای مرا خسته ساخته اند، اما، شوق و علاقه ای که، به معارف داشته ام ازخدای متعال نیازمندم که تمام طبقات کشورم را نصیب شود. طبقه نسوان را که، در حقیقت عضو قوی و رکن مهم جامعه و عالم بشریت است پیش رفت های شایانی بخشد."
در نامه ای که، به محبوبه هروی مینویسید در آن از آزادی زنان چنین اظهار رضایت مینماید:
اگر ما به زندان مردان و عصر و زمانه گذشتاندیم، جوانی را به پیری رساندیم. گذشته گذشت. اکنون بعد ازچهل سال انتظار دختران وخواهران ما ازنعمت آزادی برخوردار میشوند .
از گفته ی بالا بر می آید که، مخفی از زنده گی ناراضی و ناشاد بوده است و برای تسکین آرامش به دامن هنر می آویزد و با شعر اندوه خویش را باز تاب میدهد.
سیمای شاعر در بیشترین غزلها یش آشفته وغمگین است، چنانچه درین شعر میخوانیم که گفته است:
بگذشت دور راحت و شد آشکار رنج قسیم ما است زین فلک بی مدار رنج
هرشام صد غمم رسید و صبح صد ستم چو من ندیده هیچ کسی از روزگار رنج
بی رنج و غم فرو نبرم آب در گلو چشمان من بود خجل و شرمسار رنج
مخفی بنابر ساخت ناسالم اجتماعی بارسالت اجتماعی که دارد خود را رنجور و نا شاد احساس میکند. شاعر با احساس و علاقمندی رفاه و اعتلای جامعه همیشه از رنج دیگران رنجور شده است و آنها را اندوه خود دانسته است. بیشترین غزلیاتش بانکته های جدی ومهم اجتماعی پایان میابد .
در مخمس بر غزل شاه مراد شاهی نارضایتی شاعر از وضع زمانه و اجتماعی که در آن بسر می برد دیده میشود که، بخشی از این مخمس چنین است.
عمر بگذشت نشد شاد دل نا شادم
مصرع حافظ شیراز خوش آمد یادم
یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
کاش این نکته نمیداد به یاد استادم
که درین ورطه غم هیچ نمی افتادم
این چه عمریست که نبود اثر از عدل تمیز
هنر و فضل و خرد خوار بود و جهل عزیز
همه جا عربده و جنگ و جدال است و ستیز
وه چه دوریست پر افسانه و عبرت آمیز
کاش! حساس نمی بود، دل نا شادم
شادمانی نبود هیچ در این غم خانه
نبود امید وفا از خود و از بیگانه
صدق و اخلاص کنون نیست بجز افسانه
عمر ها شد که من زار به یک پیمانه
خون دل خورده دراین دیر خراب آبادم
در پهلوی این شکوفائی ها، شاعر رنجور، احساس مردم دوستی قابل ستایشی دارد .
او نیاز انسان را باوجود دیگر انسانها به نزدیکی و دوستی شان و نیاز فرد را به جمعیت بخوبی احساس میکند و در پهلوی آن ضرورتی را که، انسان گاه گاهی به روکردن به دنیا ی درون خویش دارد، نیز صادقانه درغزلهایش بازتاب داده است. چنانچه در غزلی به این مطلع:
دوستان با که دهم شرح غم تنهایی عاقبت کرد خرابم الم تنهایی
از جدایی یاران شکوه دارد. معلوم است که شاعر این غزل را در غربت سروده است. اشعار دوره غربت شاعر اشعاری ست پر از سوز و گداز سرشار از عشق و زمانی هم که از علاقه مندی اش به انسان سخن میگوید. از یاد شهر و دیار خود غافل نیست چنانچه، در این شعر با این مطلع :
شام هجران بسکه یاد آن لعل خندان میکنم
در خیالش ملک کابل را بدخشان میکنم
تلخی های که در دوام عمر او را تنها نگذاشت، نتوانست خوش بینی اش را دربرابر مردم اجتماع وزنده گی خدشه دار کند و زمانیکه بعد از سی سال غربت در تبعید و با از دست دادن پدر و برادر جوان به بدخشان برگشت خوش بینانه سرود:
عمریست که بودم به دل ارمان بدخشان
صد شکر رسیدم به گلستان بدخشان
مخفی بیست و چند سال را در حبس و تبعید و تجرید با خانواده اش بسر برد. دوره کودکی اش در تاشقرغان گذشت. در یک ساله گی پدر را از دست داد و در هشت ساله گی به کند هار رفت. بعد از بیست سال زنده گی در شهر کند هار به کابل برگشت ودردامنه های علی آباد به زنده گی و تبعید ادامه داد. بعد ازچندی به شهر خویش برگشت و در دامنه ی رودخانه ی کوکچه، در قریه قره قوزی، جای برای زنده گی کردن آماده ساخت.
در غربت شاهد مرگهای پر آرمان پدر و برادران جوان ش بود. این مسافرت ها وآواره گی ها وسختی ها درتکامل شخصیت سیاسی مخفی اثرات عمیق به جای گذاشت. چنانکه شاه از نیامدن او به حضور خویش تعجب میکرد. شخصا به خانه اش رفت و او مثل یک شاهدخت مغرور جز ادب معمولی با وجود تاکیدات استاد خلیلی انجام نداد.
درعوض مدح او را متوجه پس مانی و ویرانی بدخشان ساخت و با صراحت گفت که، به این کلبه ویرانه به این ولایت عقب مانده خوش آمدی!
درحالی که این خلاف رسوم سخن زدن در حضور شاهان است. مخفی این متانت و این غرور و وقار را از پدران و خاندان بزرگ خود به ارث برده بود؛ چنانچه در شعر زیرین انعکاس این غرور منحصر به فرد او کاملا آشکار است:
گرچه مسکین و غریبم بوریا خویش را کی برابر بافراش تخت شاهان میکنم
مخفی رفتار و کردار زور گویان را نمی پسندید. با والی های قهار و حاکمان ظالم برخورد سرد و اندرز گویانه داشت و به آنها چنین گوش زد میکرد:
بادولت سه روزه مشوغره چوبلبل دوران گل وعیش جهان پابه رکاب است
کارمندان بی قید و سر ولایات همه از او حساب میبردند و او داستان های طولانی حکمرانی و فتوحات پدرش را، با وجود ممانعت ها دلیرانه بیان میکرد. مخفی در شرایط ناهموار و پیچیده ای در جامعه مردسالاری توانست با سروده های سحر آفرینش، نقش زن را به عنوان یک هسته گرامی و دوست داشتنی درمیان مردم تعین وروشن کند و برای آنانیکه به زن ارزش قایل نبودند، بفهماند که، زن موجودی اضافی و بی مقدار نیست. بلکه زن میتواند در اجتماع سهم ارزنده یی را داشته باشد.
پرسش:
میگویند؛ مخفی شاعر هم عصر فرخ فرخزاد بود. شما به عنوان بانو ای که، در هنر شعر و شاعری هم دست بالایی دارید، بین اشعار و انگیزه های شعری فرخ فرخزاد و مخفی چه تفاوت ها و چه مشابهت هایی را می بینید؟
پاسخ:
تفاوت و مشابهت در اشعار دو شاعر نامدار زبان پارسی مخفی بدخشی و فروغ فرخزاد از یک طرف ارتباط به نحوه ی جهان بینی، عقاید و افکار و زاویه های ی دید شان دارد و از طرف دیگر تفاوت عمده سبک شعری آنهاست.
مخفی از همان اسلوب و قالب کلاسیک شعری استفاده میکرد که، شاعران کلاسیک قبل از او استفاده می کردند. فروغ به شیوه ی جدید وسبک مختص به خود شعر سروده است . هرچند شاعران زیادی مانند نیما، نادر پور و.... مورد علاقه اش بودند، اما سبک انها چندان برایش تاثیر پذیر نبود. مخفی در حقیقت خود صاحب سبک بود و ما شاهد نو آوری های زیاد در اشعارش هستیم.
فروغ مطابق شرایط زنده گی ایران شعر سروده و مخفی مطابق شرایط محیط زنده گی و وطن خود. فروغ ذوق به خصوص خود را داشته و از عشق و عاشقی به نحو ویژه حرف زده و اما، مخفی به نحوی دیگر.
روی همرفته هر دو شاعر از ناملایمات اجتماعی سخن گفته اند و در شعر عاطفه و احساس خود را صمیمانه بیان کرده اند. اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی روزگار شان، عدم توجه به زن، از دست دادن عزیزان، یاد زاد بوم ، یاد دوستان، عشق و...را در سرود های هر دو شاعر می توان یافت ولی، شیوه ی بیان شان متفاوت و هریک ویژه گیهای خاص خویش را دارند.
از سوی دیگر، اشعار مخفی دارای ویژه گی های اخلاقی است. اندیشه و شعر او از عاطفه و احساس لطیف و نفس پاک او مایه می گیرد. او بیشتر غزل سروده و غزلیات اش آوای دل و شور عاشقانه دارند. شعر عاشقانه ی مخفی گویا پیشگفتار وحاشیه ی است بر مطلب اجتماعی و گاهی در سراسر غزل پند و اندرز می دهد و راهنمایی می کند
چون یار جدا می شود ایدل همه خون شو
یک قطره ای آخر زره دیده برون شو
گردون همه دون پرور و هم سفله نواز است
یک چند به اوضاع جهان بنگر و خون شو
در بحر رود بحر شود قطره ی ناچیز
ای کم توهم از خویش برون آی و فزون شو
در این غزل دیده میشود که، شاعر ازمطلع عاشقانه به مطلب مهمی انتقال میکند. از گردون دون پرور شکایت نموده مردم را متوجه بیداد گری های اجتماعی مینمایند و در بیت سوم به خاطر خوشبختی انسانها ازعرفان کمک میجوید.
در شعر فروغ هم عاطفه و احساس از ارکان جدا ناشدنی است. اشعار اولی اش عاشقانه و این عشق شخصی و بازتاب حس ها عاطفه ها و اندیشه های او به زبان ویژه است .چنانچه دراین شعر:
تو را می خواهم و دانم که هر گز
به کام دل در آغوشت نگیرم
همه عناصر شعر او با عواطف زنأنه پیوند خورده بود. او خودش را در شعرهایش مورد خطاب قرار می دهد
از زندگی خصوصی خود با صداقت صحبت می کند. آشکارا حرف خود را میزند. تلاش می کند تا زنان را در راه رسیدن به ذهنیت و نگرش عاطفی یاری رساند. پیش از فروغ هیچ شاعری از عواطف زنان سخن نگفته بود. او مسایل مختلف زندگی را با جهان بینی سرشار از عاطفه نگریست و با شعر هایش در مقابل قوانین اجتماعی طغیان و اعتراض کرد.
اشارات اجتماعی چون گریز از دروغ و ریا و تمایل به راستی ازجمله مشابهت های است که، در شعر هر دو شاعر دیده می شود.
پرسش :
شما خود دانش آموخته ی دانشکده ی ادبیات و علوم بشری دانشگاه دولتی کابل، در سال های پیش از حکومت مجاهدین و طالبان هستید. در دوره حکومت آقایون، برهان الدین ربانی، حامد کرزی و اشرف غنی، موسسات آموزش های عالی فراوان، دولتی و خصوصی، تحت نام { دانشگاه} در کابل و ولایت های کشور تاسیس شدند. شما به عنوان یک استاد و یک پروفسور دانشگاه، بین آن دو دانشگاه پیش از آغاز بحران ها { دانشگاه کابل و پوهنتون ننگرهار} از لحاظ، شکلی، درسی، کیفی و کاری، تفاوت هایی را می بینید، یا نمی بینید؟
پاسخ:
دانشگاه کابل نخستین نهاد آموزش عالی وبزرگترین، قدیمترین و معتبرترین کانون علمی در افغانستان می باشد که، در سال ۱۳۱۱خورشیدی تاسیس شد. این دانشگاه بنیاد تحقیق را در چوکات «مرکز تحقیقات علمی» درسال ۱۳۴۲ ایجاد نمود و تا سال ۱۳۷۰ منحیث یک ارگان علمی مطابق ستانداردهای بین المللی فعالیت می نمود . این نهاد علمی آموزشی تا سال ۱۳۵۷ خورشیدی یعنی، تا قبل از درگیری جنگ های داخلی، از دانشگاه های معتبر دنیا شناخته می شد.
بسیاری از کشورهای اروپایی، آمریکایی و آسیایی برنامه های دوجانبه و چند جانبه ای را به منظور تبادل استاد، دانشجو و اشتراک گذاری مواد درسی با دانشگاه کابل دارا بودند و دانشجویان افغانستانی و خارجی برای کارهای پژوهشی خود به کشورهای یکدیگر سفر میکردند.
از سال ۱۳۵۷که آغاز ورود من منحیث محصلی به دانشگاه بود، با وجود ناامنی و درگیری جنگها، استادان زیاد به خارج جهت تکمیل تحصیل و اخذ سند ماستری و دکترا فرستاده میشدند. شماری از استادان خارجی از کشورهای مختلف به ویژه روسیه در تدریس استادان و شاگردان سهم می گرفتند. کورس های آموزشی زبان در خود دانشگاه دایر می شد )من هم سال سوم بعد از تقرر در دانشگاه، کاندید بورسیه کشور آلمان شدم و یک سال کورس زبان آلمانی را در افغانستان فرا گرفتم .(در این دهه در مقطع ماستری و دکتورا یک سفر جدید را دانشگاه کابل آغاز نمود. استحکام و ثبات جدید موفقیت را از آن خود کرد، یعنی علاوه بر بورسیه های خارجی در داخل کشور برنامه ماستری آغاز شد. (من نیز ازجمله ی دانشجویان داخل خدمت در مقطع ماستری «کارشناسی ارشد» همان دوره هستم. (چون نسبت مشکلات خانواده گی به آلمان نرفتم.)
دانشگاه کابل در کنار محصلان داخلی، برای شماری از محصلان خارجی نیز خدمات تحصیلی فراهم کرده بود. جوانانی از کشورهای فلسطین، ایران، کو ریا و پاکستان و هند برای ادامه تحصیل به افغانستان سفر می کردند، پیش از شمولیت به دانشکده های مختلف مدت شش ماه زیر نظراستادان دانشکده ی زبان وادبیات زبان را فرا می گرفتند.
هرچند در طی چهار دهه درگیری وناامنی برخی از استادان و شماری از دانشجویان دانشگاه کابل کم کم از دانشگاه فاصله گرفتند. با انهم این دانشگاه به عنوان بزرگ ترین دانشگاه افغانستان، بیشترین تعداد محصلان ، استادان و دانشکده ها را داشت .
ولایت ننگرهار هم یک ولایت پرجمعیتی بعد از ولایت کابل است. دانشگاه دراین ولایت در سال ۱۳۴۱ یا 4۴۲ تاسیس شده است. در این سال ها اوج جنبشهای دانشجویان دانشگاه کابل ومرکز فعالیتهای اجتماعی وسیاسی بود .
هرچند تفاوت دانشگاه کابل و جلال اباد از گفته های بالا واضح است ولی، با آن هم چند نکته را در ذیل مشخص میسازم
دانشگاه ولایت ننگرهار از نظر فرهنگی و سیاسی ظرفیت پیشبرد اموزش محصلین خارجی را یانداشت یا انها جرات امدن به ننگرهاررا از لحاظ امنیتی نداشتند. دانشگاه ولایت ننگرهار حتی شرایط پذیرش شاگردان شماری از ولایت های افغانستان را نداشت.
ولایت ننگرهار یک ولایت پشتون نشین و مربوط یک فرهنگ خاص است. در دانشگاه ننگرهار بیشتری مضامین به پشتو تدریس می این در حالی است که، دانشگاه کابل امکانات پذیرش همه زبان ها و فرهنگ ها را داشت .
ولی نصاب آموزشی در همه دانشگاه ها یک سان بود و در ازمایش های رقابتی نیز دانش آموزان مطابق نمرات کمایی شده به دانشگاه ها راه می یافتند بعد در زمان حاکمیت ببرک کار مل و بعد ترهم دکتور نجیب موضوع تدریس دردانشگاه کابل مشاجره آمیز شد و برخی از دانش آموزان و استادان میل داشتند که به زبان پشتو و فارسی دری باید تدریس صورت گیرد .