بنا بر این و در تداوم گفتگوها با شاعران معتبر زبان فارسی، این بار با آقای محمد ظاهر ظفری، سیاستمدار و شاعر شناخته شده ی بدخشان زمین گفتگوی ویژه ای دارد که در ذیل آن را می خوانید.
پرسش: خیلی ها شعر را کلام موزون مقفی معنا دار میخوانند. بعضی ها هم میگویند، شعر یک واقعه ی ناگهانی است که، از سکوت بیرون میآید و به سکوت بر میگردد.
شما از این تعریف ها کدام یک شان را می پسندید یا از خود برای شعر کدام تعریف دیگری دارید؟
پاسخ: اتفاقاً به هر دو بخش سؤال تان باور دارم و آنهم طوریکه بخش دوم را نیز شامل بخش اول دانسته؛ فقط با این تفاوت که مفهوم دومی این سوال منحصر و محدود به شعر کلاسیک و یا به گفتۀ شما کلام موزون و مقفی معنا دار نبوده بلکه به طور کل تمامی مفاهیم مربوط به "شعر" را به شمول شعر نیمایی و شعر سپید در بر می گیرد.
مطمئنم شما خوب می دانید که تعاریف متعددی برای شعر ارائه گردیده و آنچه را من می خواهم در این مورد پاسخ داشته باشم، عبارت از چند کلمۀ پهلوی هم قرار گرفته است که، بیشتر از سه دهه قبل در مجموعۀ شعری اولم نوشته بودم که: "شعر عبارت است از آهنگ دل و تلاطم انگیزه های احساسی درونی که از ذهن فوران نموده و به قلم می نشیند."
قابل تذکر می دانم که من بر کلی بودن کلمۀ "الهام" در تعریف هر شعری آنقدر موافق نیستم. چون حالاتی که الهام، خالق یک پدیدۀ شعری باشد، در همه احوال اتفاق نه افتاده و به همین خاطر است که باید شعر را از نظم جدا ساخت. همچنانکه بخش اعظم سروده های شعرا به شمول خودم، منظومه است که رویکردی را به تصویر می کشد نه شعر. از اینکه این موضوع بسیار جامع است؛ میدانم که در این صفحه گنجایش بحث مفصل را ندارد.
پرسش: از نگاه شما شاعری یک ارزش قریحه وی «استعدادی» است یا یک هنر آموزشی اکتسابی؟
پاسخ: از نظر من شاعری یک ارزش قریحوی است که، با تبارز استعداد فطری فرد، برجسته گردیده و در ضمن در مراحل بعدی و پختگی نیز نمیتوان بُعد هنر آموزشی آنرا نادیده گرفت. اما از دیدگاه من شعر نمیتواند اکتسابی باشد و پدیده های را که اکتسابیست می توان نظم گونه ها نامید، هرچند این بخش را هم هر استعدادی نمی تواند جوابگو باشد.
یقین دارم شما متوجه شده باشید که، تعدادی از انسان های محترم با سواد و بزرگ سال (که ممکن عامل اصلی آن بی مضمونی در این سنین باشد)، زیاد تلاش می کنند تا کلماتی را پهلوی هم گذاشته و به نام شعر نشر کنند. اما نه تنها به راه شعر نمی روند که، هیچ معلومات و استعدادی در این عرصه ندارند و به اصطلاح "نمی دانند که نمی دانیم" و این خود دال بر این مدعاست که، شعر نمی تواند اکتسابی باشد.
پرسش: افلاطون میگوید: « شعر علم نیست. زیرا که، نه میتوان آن را از راه تعليم کسب کرد و نه به دیگران آن را آموخت». اگر افلاطون زنده می بود، شما در برابر این ارزیابی اش، برای او چه می گفتید؟
پاسخ: این فرمودۀ افلاطون بزرگ؛ در ذات خود دارای ریشۀ علمی است. چون در عبارات بعدی آنرا واضح ساخته است و اگر زنده هم می بود، فکر نکنم منطق بالاتری از او میداشتم، تا استدلال می کردم. زیرا نمیتوان چکیدۀ قریحوی وانگیزشی روزمرۀ هرکس را طور مداوم و یکنواخت "علم" دانست.
در عین حالی که امروز هم توافق نظر در این مورد وجود نداشته و پلۀ شمولیت شعر در زیر مجموعۀ ادبیات به عنوان هنر ، بیشتر سنگینی می کند. اینکه علمای بزرگی چون مولانا و دیگران چگونه توانستند علوم و فلسفه را از تریبون شعر به خوانش بگیرند، فرهیختگی و بحث های زیبا شناسی و هنرمندانۀ ایشان است تا از این طریق بتوانند به سادگی و با ظرافت های خاص، آنرا به خورد مخاطبین بدهند.
پرسش: چه وقت، چطور و برای چه شاعر شدید. شاگردی کردید. پیش چه کسی؟ درس خواندید و یا از راه ذوق و آماتوری شاعر گشتید؟
پاسخ: لازم میدانم در پاسخ به این سوال طور شوخی آمیز اظهار بدارم که، بسیاری از کسانی را که به عنوان شاعر در مصاحبه ها شنیده ام، گویا از طفولیت به این کار شروع نموده و بعضاً مادر زاد شاعر بوده اند. اما من اگر مبالغه نکنم، در دوران ثانوی مکتب حس می کردم که شعر در فطرتم آغشته است. در عین حالی که باید با صراحت اعتراف کنم که، من در نزد شعر شرمنده هستم. چون هرگز این استعدادم را پرورش ندادم و جز آنچه که در ذاتم حضور دارد، در طول عمر بخاطر پرورش و غنای ادبی آن تلاش نکردم و برعکس در تلاش روزی، استعدادم را دفن کردم.
طور مشخص خدمت تان به عرض برسانم که، وقتی شاگرد صنف دوازدهم لیسۀ کوکچۀ فیض آباد، مرکز ولایت بدخشان بودم، منظومه هایی می نوشتم که، توسط استاد سدید صدری ارگوچی اصلاح می شدند و بعد ازآنگاه گاهی طور مناسبتی چیزهایی می نوشتم. اما خوب ترین دوره برای رشد استعدادم در جوانی؛ حضور در زندانهای دهمزنگ و پل چرخی بود که، در سکوت "کوته قفلی" یک شاعر تمام عیار بودم و اما متأسفانه در آن دوره هرگز قلم و کاغذ را نمی گذاشتند در اختیار زندانی باشد.
انگیزۀ اصلی در اکثریت سروده های من، توجیه رخداد هایی است که بیشتر انواع دردها، مصائب و بی عدالتی های چند دهۀ اخیر را انعکاس می دهد.
بیشترین سروده های من کلاسیک است که شامل غزل، رباعی، مخمس، مسدس، قطعه و مستزاد می شود. اما درین میان یک فیصدی قابل تأملی هم در قالب شعر نو و نیمایی نیز خلق گردیده است.
پرسش: از بین قالب های ۱۵ گانه ی شعر، مثلا قصیده، غزل، رباعی ... به کدام یک شان زیادتر شعر می گویید؟ همچنان نقش قافیه را در شعر چقدر مهم ارزیابی می کنید؟
پاسخ: بیشترین اشعار من در قالب غزل سروده شده و در قدم دوم رباعی است که شامل مجموعۀ سوم می شود، در عین حالی که نوشته هایی در قالب های گونه گون طوریکه فوقاً در سوال پنجم تذکر یافت، به تصویر کشیده ام.
پرسش: نقش قافیه را در شعر چقدر مهم ارزیابی می کنید؟
پاسخ: هر چند با پیدایش و گسترش شعر نو؛ موجودیت قافیه در شعر تا جایی ارزش خود را از دست داده و دست شاعر را باز و آزاد کرده است. اما رویهمرفته قافیه در شعر و مخصوصاً در شعر کلاسیک یک اصل است و در نبود آن نمی توان مثلاً یک غزل را غزل نامید. من به این نظر هستم که باوجود انکشاف سریع جوامع و حتی واگذاری جای شعر نیمایی و شعر نو به پدیدۀ دیگری در آینده؛ شعر کلاسیک و مخصوصاً غزل اهمیت و جای خود را در عظمت شعرای متقدم، حفظ خواهد کرد.
پرسش: اگر در یک حالتی واقع شوید که، مفهوم مهمی را بخواهید ارائه دهید و برای این کار همزمان قافیه ی مناسب پیدا نکنید، در این حالت چه می کنید؟ مفهوم را قربانی قافیه می سازید و یا به قافیه بهای کمتر می دهید؟
پاسخ: اتفاقاً در همین حالت قرار گرفته ام که، در یک محتوا به جز دو یا سه کلمه در یک قافیه نیافته ام. در این صورت محتوا تا جایی از نزدم فرار نموده و آنرا در قالب شعر نو اما، نه با آن ظرافتی که آماده داشتم، بیان نموده ام و به این ترتیب "قافیه را بهای کمتر داده ام".
پرسش: از شاعران معاصر زبان فارسی، با صرف نظر از محدوده های کشوری، شعر کدام شاعر را دوست دارید؟
پاسخ: واقعیت اینست که هر شعری که به دلم چنگ بزند خوش دارم اما، مشخصا از شعرای معاصر، اشعار استاد حیدری وجودی، پرتو نادری، هوشنگ ابتهاج و فروغ فرخزاد، از جایگاه خاصی در نزدم برخوردار هستند. اما این بدین معنا نیست که شعر من متأثر از اشعار این بزرگواران باشد.
پرسش: در گذشته ها، بویژه در شبهای زمستان، خانواده ها به دور صندلی ها، جوانان و کهن سالان در قوشخانه ها «میهمان خانه» های قومی« عمومی» و در حجره های جوار مساجد، دوستان و روستاییان و فرهنگیان به شعر جنگی میپرداختند.
نقش این شعر جنگی ها را در رشد فکری و انکشاف استعداد شعر گویی، افراد و از جمله جوانان، چگونه می دانید؟
پاسخ: بلی هرچند در گذشته ها سفره ها آنقدر رنگین نبود اما، این فرهنگ پروری، سفره ها را بیشتر زینت داده و به یک رسم پسندیده تبدیل گرده بود. در عین حال اثرات مثبت آن در رشد و شکوفایی ادبیات و استعداد های جوانان نهایت بارز و برجسته بود.
اما متأسفانه امروز این بازار موازی با رشد بسیار سریع و دسترسی به تکنولوژی مدرن مخصوصاً در کشور های عقب نگه داشته شده، بسیار کساد گردیده و شعر چه که سواد املایی و انشایی جوانان را در حدی کاهش داده که حتی، آنانی که خود را ادیب هم می گویند، در قرائت یک متن شان چندین اشتباه را می توان سراغ داشت.
هرچند هراز گاهی نشست های ادبی توسط انجمن ها و نهاد های فرهنگی به راه انداخته می شود اما، جایگاه این مشاعره ها را طوریکه در سوال مطرح کرده اید، نداشته و نمیتواند جایگزین آن باشد. چون نشست های تشریفاتی با نشست های به اصطلاح خود مانی تفاوت داشته و مؤثریت چندانی در رشد استعداد ها ندارد.
پرسش: یقین دارم که اشعار شاعران شهیر کلاسیک زبان فارسی مانند، مولانا، سعدی، حافظ، بیدل، رودکی، لایق شیر علی تاجیک و دیگران را می خوانید. این آثار را از بهر چه می خوانید؟ از بهر علاقه به شعر و شاعران یا آموزش بیشتر اصول و مهارت های شعر گویی؟
پاسخ: اگر صادقانه اعتراف کنم، داشته های ادبی من عمدتاً از دورۀ مکتب و دانشگاه است که به عاریت گرفته ام و عامل اصلی هم توجه و علاقمندی اساتید و دست اندرکاران عرصۀ ادبیات و نصاب تعلیمی در آن زمان بود که، بسیاری از دانشجویان را با علّامه های شعر و ادب که شما نام برده اید بسیار به سادگی آشنا می ساخت.
اگر به یاد داشته باشید، و قتی من و شما، حتی قبل از شمولیت به مکتب قرآن را ختم می کردیم؛ قدم بعدی خواندن دیوان حافظ و سعدی و غیره بود، چه رسد به دورۀ مکتب و دانشگاه.
در پهلوی اشارات فوق و به پاسخ شما قابل تذکر میدانم که آثار شعرای فوق را بنابر علاقۀ ای که به شعر و شعرا دارم در فرصت های که میسر باشد مطالعه می نمایم. چون یکی از جنبه های مثبت وسایل الکترونیکی در این است که همه چیز به سادگی در دسترس قرار داشته و در صورت داشتن وقت می توان مطالعه و تحقیق نمود.
پرسش: بر اهمیت سرودن شعر حماسی در وضعیت کنونی چقدر تاکید میفرمایید؟
پاسخ: به نظر من سرودن شعر حماسی مخصوصاً در شرایط فعلی برای شاعران دردمند و با احساس، از جملۀ اولویت ها و فریضه هاست. همینکه شهید قهار عاصی فریاد می کشد که: " خبر دار بیگانه بیگانه است" در یک جمله خلاصه گردیده اما وقتی به عمق مطلب توجه صورت گیرد، دیده می شود که، این جمله چقدر بار سنگینی را حمل نموده و می توان از آن یک کتاب نوشت.
شعر حماسی در پهلوی اینکه روح ادبیات یک قلمرو را متبادز می سازد، زمینه ها را برای هسته گذاری، رشد و تکامل ایده های آزاده گی و آزاد منُشی بارور ساخته و در ضمن به سادگی اتفاقات اکثراً منفی دوره های معین را بازگویی می کند.
تعداد زیادی از سروده های من هم دارای همین مشخصه ها اند.
«روزنگار»